نازنین مادرم کجا رفتی ؟
دلم از غربت غمت پوسید
...
چه شد آن دست های گرم و نجیب
آن دو چشم همیشه چون چشمه ،
او که تا خستگی من می دید ،
رو به من باز بود آغوشش
و مرا _ عین عشق _ می بوسید !
...
ای فلک ! ای جهان کج رفتار ،
از تو ام ، از نگاه تو، بیزار
خواب بودیم و هیچ ، پیش از این
از چه کردی ز خوابمان بیدار ؟
...
این چه رسمی و این چه تقدیری است
مرگ از ما گرفته صبر و قرار
یک نفس صبر کن شنیدم باز،
آه مادر ز سینه ی دیوار ... !
مادرم روز تو مبارک باد
سر من روی شانه ات بگذار !
#محمد_عزیزی
@azizi_poet
دلم از غربت غمت پوسید
...
چه شد آن دست های گرم و نجیب
آن دو چشم همیشه چون چشمه ،
او که تا خستگی من می دید ،
رو به من باز بود آغوشش
و مرا _ عین عشق _ می بوسید !
...
ای فلک ! ای جهان کج رفتار ،
از تو ام ، از نگاه تو، بیزار
خواب بودیم و هیچ ، پیش از این
از چه کردی ز خوابمان بیدار ؟
...
این چه رسمی و این چه تقدیری است
مرگ از ما گرفته صبر و قرار
یک نفس صبر کن شنیدم باز،
آه مادر ز سینه ی دیوار ... !
مادرم روز تو مبارک باد
سر من روی شانه ات بگذار !
#محمد_عزیزی
@azizi_poet