بی اختیار توی همین دهلیز
نزدیک حرف فاصله میمونی
همراه اشکهات خبرها رو
از روزنامهباطله میخونی
فریاد میزنی که نمیگیرن
پروازهای قاصدکو توو مشت
اخبارهای کهنه تو رو کشت و
اخبارهای تازه تو رو میکشت
وقتی که توو مسابقه با خنده
هی میزنن به یار خودی لایی
به عشق تا همیشه دلت خوش بود
توی پناهگاه مقوّایی
هی طعنه خوردی از تن آدمها
از هر طرف، از اینهمه مأیوسی
که گریهها نداشته تأثیری
یه رود توو دلِ اقیانوسی
وقتی که از نهایت شب میگی
دنبالهروی شعلهی فانوسن
وقتی کمک بخوای از این سنگا
توی شتابِ دندهی معکوسن
موندی و خطّ ترمز رویاهات
با موج گریه پاک شده دیگه
وقتی که داد میزنی از فردا
میگن که خوابه و هذیون میگه
استادیوم یهدست شد از آبی
استادیوم یهدست شد از قرمز
تشویق میکنیم همو وقتی
فریاد میزدی که بگو هرگز!
فریاد میزنی که بگو هرگز!
وقتی گرفته بود شبو سرما
توو روزنامه باطله میخونی
دیروزو توو قرینهای از فردا
#عباس_اصغرپور
#سمعکی_روی_گوش_آجرها
نزدیک حرف فاصله میمونی
همراه اشکهات خبرها رو
از روزنامهباطله میخونی
فریاد میزنی که نمیگیرن
پروازهای قاصدکو توو مشت
اخبارهای کهنه تو رو کشت و
اخبارهای تازه تو رو میکشت
وقتی که توو مسابقه با خنده
هی میزنن به یار خودی لایی
به عشق تا همیشه دلت خوش بود
توی پناهگاه مقوّایی
هی طعنه خوردی از تن آدمها
از هر طرف، از اینهمه مأیوسی
که گریهها نداشته تأثیری
یه رود توو دلِ اقیانوسی
وقتی که از نهایت شب میگی
دنبالهروی شعلهی فانوسن
وقتی کمک بخوای از این سنگا
توی شتابِ دندهی معکوسن
موندی و خطّ ترمز رویاهات
با موج گریه پاک شده دیگه
وقتی که داد میزنی از فردا
میگن که خوابه و هذیون میگه
استادیوم یهدست شد از آبی
استادیوم یهدست شد از قرمز
تشویق میکنیم همو وقتی
فریاد میزدی که بگو هرگز!
فریاد میزنی که بگو هرگز!
وقتی گرفته بود شبو سرما
توو روزنامه باطله میخونی
دیروزو توو قرینهای از فردا
#عباس_اصغرپور
#سمعکی_روی_گوش_آجرها