من هیچوقت شخصیت اصلی داستان خودم نبودم
.
همیشه غرق در افکارم بودم ولی هیچوقت فکر نمیکردم
.
همیشه استراحت میکردم ولی رفته رفته خسته تر میشدم
.
مثل این که روی یه تردمیل می دوام
یه تردمیلی که وسط یه باتلاقی گذاشتنش که دورش آتیش گرفته
.
همیشه غرق در افکارم بودم ولی هیچوقت فکر نمیکردم
.
همیشه استراحت میکردم ولی رفته رفته خسته تر میشدم
.
مثل این که روی یه تردمیل می دوام
یه تردمیلی که وسط یه باتلاقی گذاشتنش که دورش آتیش گرفته