✅ شرایط تحریم و مسئله نرخ ارز (بخش دوم از چهار)
📌 چندان که گفته شد، بازار ارز با سایر بازارها متفاوت است. ما در اینجا با متغیری سروکار داریم که نوسانات آن تاثیرات گسترده ای بر اقتصاد کشورها دارد. از بی ثباتی اقتصاد کلان مانند تورم و کاهش سرمایه گذاری و آشفتگی سایر بازارها که در پی نوسانات شدید ارز بوجود می آید تا شورش ها و امواج نارضایتی اقتصادی که در پی جهش نرخ ارز سر میرسد. همه اینها موجب میشود تا بانک های مرکزی نقش مدیریت بازار را برعهده گرفته و براساس رویکرد سیاستی خود (رژیم ارزی) بازار را مدیریت کنند.
📌 اما اقتصاد ایران، پیچیدگی های قضیه را بیشتر هم میکند. در اقتصاد ایران بخش بزرگی از صادرات مرتبط با نفت و بخش بزرگی از تقاضای واردات هم مرتبط با دولت است. در اینجا قیمت نفت بدون توجه به تورم داخل و دربازارهای جهانی تعیین میشود، تقاضای ارزی دولت هم بسته به سیاست دولت متفاوت است و چندان تابع قیمت های نسبی نیست. بنابراین دولت ها بجای تابعیت از ارز، از آن برای کنترل تورم استفاده میکنند. یعنی در قالب مکانیسم بیماری هلندی، اثر افزایش درآمد نفت بصورت افزایش مخارج دولت و افزایش تقاضای داخلی بروز یافته و این تقاضا با افزایش واردات (در شرایطی که دولت نرخ ارز را تثبیت میکند) به کنترل تورم می انجامد. این وضعیت با کاهش درآمد نفت مسیر عکس میپیماید. در اینجا ما بوضوح با یک الگوی «ساختاری» و یک ساختار ضد توسعه ای روبرو هستیم. اسمش این است که دولت ها ارز را پایین نگه میدارند اما چون این راهبرد غیرتوسعه ای است و براساس برنامه ای برای تغییر قدرت تولیدی نبوده است، پس از چندی دولت مجبور به جهش ارز میشود و ما هم در دوره ثبات ارز ضرر میکنیم (تخریب تولید داخلی با واردات) و هم در هنگام جهش ارز (با تشدید تورم)
📌 در ماجرای جهش ارز هم از آنجا که تولید داخل 70 درصد وابستگی وارداتی دارد، تا زمانی که این تولید «تغییر ساختاری» نکند، هرگونه افزایش نرخ ارز صرفاً به تورم منجر میشود، از پس اندازهای صنعتی ارزش زدایی میکند و امکان تغییر تکنولوژی را کاهش میدهد. جهش قیمت های نسبی صرفاً مشکل سطح خرد (اختلالات قیمتی) را به مشکل کلان (تورم و رکود و به دنبال آن بیکاری) بدل میکند بدون آنکه تمهیدی برای تغییر تکنولوژی و ارزبر بودن هزینه ها سنگین آن در بر داشته باشد.
📌 بطور مثال اشارات گسترده به انرژیبر بودن صنایع داخلی که به قیمت ارزان انرژی نسبت داده میشود، این نکته را در نظر نمیگیرد که در سه دهه گذشته با هر جهش قیمت ارز، امکانات شرکتها برای تغییر تکنولوژی کمتر شده و آنها مجبور شده اند با تکنولوژی فرسوده به حیات خود ادامه دهند.
📌 اکنون دو سوال پیش میآید: اول اینکه از منظر توسعهای چه رویکردی برای مدیریت بازار ارز باید طی کرد؟ دوم اینکه در شرایط ویژه فعلی چه راهکاری باید در قبال ارز داشت؟ در بخش بعدی به سوال دوم میپردازم.
ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour
https://t.me/dasneveshtha
📌 چندان که گفته شد، بازار ارز با سایر بازارها متفاوت است. ما در اینجا با متغیری سروکار داریم که نوسانات آن تاثیرات گسترده ای بر اقتصاد کشورها دارد. از بی ثباتی اقتصاد کلان مانند تورم و کاهش سرمایه گذاری و آشفتگی سایر بازارها که در پی نوسانات شدید ارز بوجود می آید تا شورش ها و امواج نارضایتی اقتصادی که در پی جهش نرخ ارز سر میرسد. همه اینها موجب میشود تا بانک های مرکزی نقش مدیریت بازار را برعهده گرفته و براساس رویکرد سیاستی خود (رژیم ارزی) بازار را مدیریت کنند.
📌 اما اقتصاد ایران، پیچیدگی های قضیه را بیشتر هم میکند. در اقتصاد ایران بخش بزرگی از صادرات مرتبط با نفت و بخش بزرگی از تقاضای واردات هم مرتبط با دولت است. در اینجا قیمت نفت بدون توجه به تورم داخل و دربازارهای جهانی تعیین میشود، تقاضای ارزی دولت هم بسته به سیاست دولت متفاوت است و چندان تابع قیمت های نسبی نیست. بنابراین دولت ها بجای تابعیت از ارز، از آن برای کنترل تورم استفاده میکنند. یعنی در قالب مکانیسم بیماری هلندی، اثر افزایش درآمد نفت بصورت افزایش مخارج دولت و افزایش تقاضای داخلی بروز یافته و این تقاضا با افزایش واردات (در شرایطی که دولت نرخ ارز را تثبیت میکند) به کنترل تورم می انجامد. این وضعیت با کاهش درآمد نفت مسیر عکس میپیماید. در اینجا ما بوضوح با یک الگوی «ساختاری» و یک ساختار ضد توسعه ای روبرو هستیم. اسمش این است که دولت ها ارز را پایین نگه میدارند اما چون این راهبرد غیرتوسعه ای است و براساس برنامه ای برای تغییر قدرت تولیدی نبوده است، پس از چندی دولت مجبور به جهش ارز میشود و ما هم در دوره ثبات ارز ضرر میکنیم (تخریب تولید داخلی با واردات) و هم در هنگام جهش ارز (با تشدید تورم)
📌 در ماجرای جهش ارز هم از آنجا که تولید داخل 70 درصد وابستگی وارداتی دارد، تا زمانی که این تولید «تغییر ساختاری» نکند، هرگونه افزایش نرخ ارز صرفاً به تورم منجر میشود، از پس اندازهای صنعتی ارزش زدایی میکند و امکان تغییر تکنولوژی را کاهش میدهد. جهش قیمت های نسبی صرفاً مشکل سطح خرد (اختلالات قیمتی) را به مشکل کلان (تورم و رکود و به دنبال آن بیکاری) بدل میکند بدون آنکه تمهیدی برای تغییر تکنولوژی و ارزبر بودن هزینه ها سنگین آن در بر داشته باشد.
📌 بطور مثال اشارات گسترده به انرژیبر بودن صنایع داخلی که به قیمت ارزان انرژی نسبت داده میشود، این نکته را در نظر نمیگیرد که در سه دهه گذشته با هر جهش قیمت ارز، امکانات شرکتها برای تغییر تکنولوژی کمتر شده و آنها مجبور شده اند با تکنولوژی فرسوده به حیات خود ادامه دهند.
📌 اکنون دو سوال پیش میآید: اول اینکه از منظر توسعهای چه رویکردی برای مدیریت بازار ارز باید طی کرد؟ دوم اینکه در شرایط ویژه فعلی چه راهکاری باید در قبال ارز داشت؟ در بخش بعدی به سوال دوم میپردازم.
ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour
https://t.me/dasneveshtha