✅ انحطاط تمدن و زوال یک امپراطوری (2)
✍️ حسین رجب پور
📌رفاه و معیشت بیش از هرچیز در گرو امنیت است و این امنیت در گرو دوام حکومت. حکومتی که بتواند جلوی غارت و چپاول را گرفته و به عوامل تولید این تضمین را بدهد که صرفاً سهم مشخصی از محصول را بعنوان هزینه خدمات یا حتی باج و خراج انحصاری خود دریافت خواهد کرد.
📌امپراطوری های پیش از اسلام با محدود کردن دایره افرادی که میتوانستند ادعای حکومت داشته باشند (از طریق ایده فره ایزدی) و نیز با مقداری دخالت دادن خرد جمعی در انتخاب جانشین، سطحی از مشروعیت و کارآمدی که ضامن دوام بود را برای خود فراهم ساخته بودند.
📌اما بعد از هجوم اعراب، دوام حکومت ها بشدت مخدوش و امنیتی که برای تولید الزامی است، جز در بازه های بسیار کوتاه مدت ممکن نشد. به تعبیر دیگر قدرت از میانه قرن دوم هجری به بعد، کاملاً در تیول سرداران نظامی بود. بویژه از میانه قرن چهارم ایلات و عشایری که از شرق به درون فلات ایران کوچ میکردند با قدرت نظامی ایلاتی خود همواره عامل تزلزل سلسله های مستقر بودند. درواقع قدرتی که بنای مشروعیتش تنها اخذ تایید صوری خلیفه بود، صرفاً هم با اهرم زور میپایید درنتیجه نهایتا پس از عمر یک یا دو شاه (سردار) مقتدر، زود پهنه اش با دیگران تقسیم میشد، نتیجه این وضعیت هم جز ناامنی مداوم و غارت و چپاول نبود.
📌بعد از حمله مغول و سقوط خلافت هم که دیگر همان بنیان صوری هم برافتاد و شورش های مذهبی سربداران و حتی تلاش ایلخانان برای تظاهر به مسلمان شدن نشان میداد که در عصر سلطه سلاطین، وقتی زور از لفافه تئوکراسی خارج شده و حق فرمانروایی صرفاً به تیزی شمشیر وابسته باشد، چه آشوبی برپا خواهد شد!
📌این وضعیت تا 900 سال و استقرار حکومت صفویه پابرجا بود، یعنی تا زمانی که دست بر قضا، یک سلسله عرفانی نوعی فره ایزدی برای خودش دست و پا کرد و از سطح ایلی بودن فراتر رفت و با تکیه بر تشیع و تقابلش با باقی بخشهای جهان اسلام، امکان تشکیل دوباره یک دولت- ملت و دو سده امنیت نسبی معیشت را فراهم آورد. به معماری بنگرید، چند اثر بجا مانده از صفویه داریم، از آن نهصد سال چقدر؟ تفاوت در همان ثبات و بالا رفتن سطح تولید نهفته است...
📌دوره صفوی هم البته دیری نپایید و باز عدم امکان محدود کردن داعیه داران قدرت، ناامنی مداوم را بدنبال داشت. درواقع با سقوط صفویه برای 70 سال تاریخ ایران دستخوش جنگ و نبردهای طولانی بود و نه تئوری نادر برای احیاء نوعی مشروعیت مبتنی بر وفاق شیعه و سنی، و نه تئوری کریم خان مبنی بر حکمرانی وکیلانه (به اصطلاح به نیابت از نوادگان صفوی) کارگر نیفتاد و حکومت قاجار تنها به یمن جنایات هولناک آغا محمدخان تثبیت شد.
📌مشخصاً حکومت های ایلی سه خاندان افشاریه و زندیه و قاجاریه، به مانند بسیاری حکومت های ایلی دیگرِ تاریخ ایران، مشروعیتشان را صرفا با شمشیر تضمین کرده و بنا به سنت های ایلی، بیشتر به راهزنی می اندیشیدند تا تضمین امنیت! همین فقدان امنیت و ناکارآمدی بود که از یکسو برخی ایده پردازان تئوکراسی در حوزه های علمیه را به طرح مجدد ایده «حکومت های غاصب» در عصر غیبت واداشت؛ و از سوی دیگر به شکل گیری جنبش مشروطیت و تلاش برای بازسازی معیشت و امنیت در پرتو اندیشه های نوین دموکراسی و قانون انجامید.
📌اما سرنوشت مهمترین امپراطوری پس از اسلام که توفیقاتی هم در تامین رفاه و معیشت داشت جالب است! در ماجرای سقوط صفویه، هنگام محاصره اصفهان که بیش از شش ماه طول کشید، هیچ لشکری از ولایات به کمک شاه نیامد! حتی فرزند شاه هم که از صف محاصره گریخت، به قزوین رفت و بجای کمک به پدر، اعلام شاهی کرد! از آن بدتر لشکری که از ولایات به اصفهان آمد، شرط کمک را کناره گیری شاه به نفع برادرش عنوان کرد! افغان ها اصفهان را محاصره کرده و مردم شهر به خوردن سگ و گربه و حتی یکدیگر دچار شده بودند، با این وجود نیروهای حاکم سرگرم کشمکش بر سر حکمران بعدی و جانشینی بودند! کجای جهان چنین سطحی از نابخردی را شاهد بوده ایم؟
📌از منظر اقتصاد سیاسی واضح است که امنیت و رفاه در تاریخ طولانی ایران با رفتار حاکمان و نحوه جدال بر سر قدرت عمیقاً در آمیخته بود. رفتاری که عمیقاً با فرهنگ سیاسی حاکم بر این سرزمین گره خورده بود، رفتاری که به همه مدعیان اجازه میداد به صرف داشتن نیروی نظامی، سودای حکومت کنند و تا آنجا پیش روند که در میانه بحران ها، همچنان در حال کشمکش باشند. کشمکشی که حاصلش زوال تمدن و عدم رشد رفاه بود.
📌قضاوت درباره میزان تغییر رفتار سیاسی در پی ورود مدرنیته در صلاحیت این نوشته نیست، اما آیا فهم امروز بویژه فهم پیچیدگی های اقتصاد و سیاست معاصر ایران بدون درک تاریخ این کشور ممکن است؟!
👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour
https://t.me/dasneveshtha
✍️ حسین رجب پور
📌رفاه و معیشت بیش از هرچیز در گرو امنیت است و این امنیت در گرو دوام حکومت. حکومتی که بتواند جلوی غارت و چپاول را گرفته و به عوامل تولید این تضمین را بدهد که صرفاً سهم مشخصی از محصول را بعنوان هزینه خدمات یا حتی باج و خراج انحصاری خود دریافت خواهد کرد.
📌امپراطوری های پیش از اسلام با محدود کردن دایره افرادی که میتوانستند ادعای حکومت داشته باشند (از طریق ایده فره ایزدی) و نیز با مقداری دخالت دادن خرد جمعی در انتخاب جانشین، سطحی از مشروعیت و کارآمدی که ضامن دوام بود را برای خود فراهم ساخته بودند.
📌اما بعد از هجوم اعراب، دوام حکومت ها بشدت مخدوش و امنیتی که برای تولید الزامی است، جز در بازه های بسیار کوتاه مدت ممکن نشد. به تعبیر دیگر قدرت از میانه قرن دوم هجری به بعد، کاملاً در تیول سرداران نظامی بود. بویژه از میانه قرن چهارم ایلات و عشایری که از شرق به درون فلات ایران کوچ میکردند با قدرت نظامی ایلاتی خود همواره عامل تزلزل سلسله های مستقر بودند. درواقع قدرتی که بنای مشروعیتش تنها اخذ تایید صوری خلیفه بود، صرفاً هم با اهرم زور میپایید درنتیجه نهایتا پس از عمر یک یا دو شاه (سردار) مقتدر، زود پهنه اش با دیگران تقسیم میشد، نتیجه این وضعیت هم جز ناامنی مداوم و غارت و چپاول نبود.
📌بعد از حمله مغول و سقوط خلافت هم که دیگر همان بنیان صوری هم برافتاد و شورش های مذهبی سربداران و حتی تلاش ایلخانان برای تظاهر به مسلمان شدن نشان میداد که در عصر سلطه سلاطین، وقتی زور از لفافه تئوکراسی خارج شده و حق فرمانروایی صرفاً به تیزی شمشیر وابسته باشد، چه آشوبی برپا خواهد شد!
📌این وضعیت تا 900 سال و استقرار حکومت صفویه پابرجا بود، یعنی تا زمانی که دست بر قضا، یک سلسله عرفانی نوعی فره ایزدی برای خودش دست و پا کرد و از سطح ایلی بودن فراتر رفت و با تکیه بر تشیع و تقابلش با باقی بخشهای جهان اسلام، امکان تشکیل دوباره یک دولت- ملت و دو سده امنیت نسبی معیشت را فراهم آورد. به معماری بنگرید، چند اثر بجا مانده از صفویه داریم، از آن نهصد سال چقدر؟ تفاوت در همان ثبات و بالا رفتن سطح تولید نهفته است...
📌دوره صفوی هم البته دیری نپایید و باز عدم امکان محدود کردن داعیه داران قدرت، ناامنی مداوم را بدنبال داشت. درواقع با سقوط صفویه برای 70 سال تاریخ ایران دستخوش جنگ و نبردهای طولانی بود و نه تئوری نادر برای احیاء نوعی مشروعیت مبتنی بر وفاق شیعه و سنی، و نه تئوری کریم خان مبنی بر حکمرانی وکیلانه (به اصطلاح به نیابت از نوادگان صفوی) کارگر نیفتاد و حکومت قاجار تنها به یمن جنایات هولناک آغا محمدخان تثبیت شد.
📌مشخصاً حکومت های ایلی سه خاندان افشاریه و زندیه و قاجاریه، به مانند بسیاری حکومت های ایلی دیگرِ تاریخ ایران، مشروعیتشان را صرفا با شمشیر تضمین کرده و بنا به سنت های ایلی، بیشتر به راهزنی می اندیشیدند تا تضمین امنیت! همین فقدان امنیت و ناکارآمدی بود که از یکسو برخی ایده پردازان تئوکراسی در حوزه های علمیه را به طرح مجدد ایده «حکومت های غاصب» در عصر غیبت واداشت؛ و از سوی دیگر به شکل گیری جنبش مشروطیت و تلاش برای بازسازی معیشت و امنیت در پرتو اندیشه های نوین دموکراسی و قانون انجامید.
📌اما سرنوشت مهمترین امپراطوری پس از اسلام که توفیقاتی هم در تامین رفاه و معیشت داشت جالب است! در ماجرای سقوط صفویه، هنگام محاصره اصفهان که بیش از شش ماه طول کشید، هیچ لشکری از ولایات به کمک شاه نیامد! حتی فرزند شاه هم که از صف محاصره گریخت، به قزوین رفت و بجای کمک به پدر، اعلام شاهی کرد! از آن بدتر لشکری که از ولایات به اصفهان آمد، شرط کمک را کناره گیری شاه به نفع برادرش عنوان کرد! افغان ها اصفهان را محاصره کرده و مردم شهر به خوردن سگ و گربه و حتی یکدیگر دچار شده بودند، با این وجود نیروهای حاکم سرگرم کشمکش بر سر حکمران بعدی و جانشینی بودند! کجای جهان چنین سطحی از نابخردی را شاهد بوده ایم؟
📌از منظر اقتصاد سیاسی واضح است که امنیت و رفاه در تاریخ طولانی ایران با رفتار حاکمان و نحوه جدال بر سر قدرت عمیقاً در آمیخته بود. رفتاری که عمیقاً با فرهنگ سیاسی حاکم بر این سرزمین گره خورده بود، رفتاری که به همه مدعیان اجازه میداد به صرف داشتن نیروی نظامی، سودای حکومت کنند و تا آنجا پیش روند که در میانه بحران ها، همچنان در حال کشمکش باشند. کشمکشی که حاصلش زوال تمدن و عدم رشد رفاه بود.
📌قضاوت درباره میزان تغییر رفتار سیاسی در پی ورود مدرنیته در صلاحیت این نوشته نیست، اما آیا فهم امروز بویژه فهم پیچیدگی های اقتصاد و سیاست معاصر ایران بدون درک تاریخ این کشور ممکن است؟!
👈 ارتباط با نویسنده:
@Hossein_Rajabpour
https://t.me/dasneveshtha