✅ شرایط تحریم و مسئله ارز (بخش اول از چهار)
📌 شاید به جرات بتوان گفت که مسئله ارز پیچیده ترین مسئله اقتصاد نفتی ایران را در چهل سال گذشته تشکیل میدهد. به بیان دیگر از دو آشفتگی اقتصادی مهم پس از انقلاب یعنی 1374 و 1391 هر دو با مسئله جهش نرخ ارز گره خورده است. جهش نرخ ارز مسئله ای است که در یکسال گذشته نیز اقتصاد ایران را بشدت درگیر خود ساخته است. در شرایط تحریم فعلی نیز به نظر میرسد عنصر محوری ارز و نحوه مدیریت آن باشد. باوجود بسیار تخصصی بودن بحث، در اینجا در نهایت اختصار, صرفا نکاتی را که به نظرم میرسد طرح میکنم.
📌 نرخ ارز چقدر باید باشد؟ چه مکانیسمی باید بر تعیین نرخ ارز حاکم باشد؟ در این بحث صف مدافعان آزادسازی بازار ارز بسیار طولانی به نظر میرسد، اما آیا تعیین نرخ ارز را صرفاً باید به بازار و تحولات عرضه و تقاضا سپرد؟ آیا «نرخ تعادلی» ارز صرفاً همانیست که در بازار بدست می آید؟ تحلیلی چه عواملی میتواند نرخ تعادلی ارز را به ما بدهد؟
📌 مدافعان آزادسازی به دو پیامد منفی انحراف نرخ ارز از قیمت تعادلی بسیار اشاره میکنند، اولی فساد است که در جای خود بسیار اهمیت دارد و دومی کاهش رقابت پذیری. در مورد دوم استدلال میشود که فاصله افتادن میان نرخ ارز و نرخ تعادلی موجب کاهش رقابت پذیری است، اما این به چه معنا است؟
📌 بطور خلاصه وقتی صادرکننده ای محصول صادراتی اش را میفروشد با دو قیمت مواجه است، قیمت داخلی و قیمت خارجی، درواقع استدلال میشود که در طول زمان، رقابت پذیری با سه نرخ تورم داخلی، تورم خارجی و نرخ ارز سروکار دارد که تورم داخلی بدلیل بی تاثیری بر قیمت خارجی، حاشیه سود تولید کننده را کاهش میدهد در حالی که تورم خارجی و افزایش نرخ ارز این حاشیه سود را افزایش داده و اصطلاحاً در حالت دوم کالای تولیدکننده در خارج ارزانتر میشود که به معنی احتمال فروش بیشتر است. از این رو میگویند تثبیت نرخ ارز در شرایط تورمی به کاهش رقابت پذیری منجر میشود.
📌 برای محاسبه نرخ ارز تعادلی در ایران حداقل 7 گونه استدلال میشود که استدلال های اول در فضای رسانه آشناتر هستند.
1️⃣ عده ای به رابطه نرخ ارز و تورم داخلی اشاره میکنند، اما این رابطه ناقص است (چون تورم خارجی را منظور نکرده است)
2️⃣ عده ای به رابطه نقدینگی و نرخ ارز اشاره میکنند- این رابطه از رابطه قبلی ناقصتر است! چون نقدینگی تا به تورم منتهی نشود تاثیری بر قیمت های نسبی و رقابت پذیری ندارد.
3️⃣ عده ای به نسبت تورم داخل و تورم آمریکا اشاره میکنند. اما برای صادرکننده ما که تقریبا ارتباطی با اقتصاد آمریکا ندارد، نرخ تورم آمریکا چقدر میتواند ملاک باشد؟ شاید منظورشان تورم دلار است، اما دلار صرفاً مقیاس جهانی مبادله است، مهم تورم کشور مقصد است.
4️⃣ عده ای به رابطه تورم داخل و تورم جهانی اشاره میکنند. این رابطه هم کامل نیست چون خریداران محصولات ما (مثل چین و هند) عمدتا کشورهای در حال توسعه ای هستن که تورمی بیشتر از تورم جهانی دارند.
5️⃣ عده ای به رابطه ما و میانگین وزنی تورم شرکای تجاری اشاره دارند. این رابطه در اقتصاد به رابطه برابری قدرت خرید مشهور است. نکته مهم این است که در اینجا ما با یک شاخص سروکار داریم که جهت قیمت های نسبی را میدهد، شاخصی که با محاسبه واردات و صادرات هر ساله و میانگینی وزنی از تورم کشورهای مختلف سروکار دارد. (نظریه برابری قدرت خرید)
6️⃣ عده ای هم به رابطه تورم کالاهای قابل تجارت (tradeable) و تورم شرکای تجاری اشاره دارند. در این رابطه آنها تاکید میکنند که باید ببینیم کالاهای قابل تجارت ما چقدر از تورم متاثر بوده و آنگاه آن را با تورم خارجی بسنجیم. چنین ملاکی مقایسه مناسبتری از نرخ ارز به ما میدهد.
7️⃣ برای عده ای دیگر هم نرخ ارز اصولا یک متغیر سیاست گذاری است که بجای بیرون آمدن از روابط قیمت های نسبی (نیروهای بازار) بعضاً بسته به سیاستگذار هم دارد، مثلا ممکن است سیاستگذار برای دوره ای به برخی کالاها یارانه ارزی بدهد تا تولیدکننده تشویق به تغییر تکنولوژی گردد (که به معنی ارز چند نرخی است) یا مثل چین در وضعیت افزایش عرضه ارز (بدلیل حجم بالای صادرات) با مداخله در بازار و خرید ارز، نرخ آن را برای تقویت رقابت پذیری کالاهای خود پایین تر از نرخ بدست آمده در روشهای قبل نگه دارد.
📌 نکته مهم آنکه در سه شکل آخر، تغییر نرخ ارز بر اساس تلفیقی از محاسبات و سیاستگذاری صورت میگیرد و صرفاً یک عدد ساده نیست که با مقایسه دو قیمت بدست آید. در واقع ما با یک شاخص سروکار داریم که پس از محاسبه بدست می آید، نه اینکه صرفاً در نوسانات بازار تعیین شود.
📌 شاید به جرات بتوان گفت که مسئله ارز پیچیده ترین مسئله اقتصاد نفتی ایران را در چهل سال گذشته تشکیل میدهد. به بیان دیگر از دو آشفتگی اقتصادی مهم پس از انقلاب یعنی 1374 و 1391 هر دو با مسئله جهش نرخ ارز گره خورده است. جهش نرخ ارز مسئله ای است که در یکسال گذشته نیز اقتصاد ایران را بشدت درگیر خود ساخته است. در شرایط تحریم فعلی نیز به نظر میرسد عنصر محوری ارز و نحوه مدیریت آن باشد. باوجود بسیار تخصصی بودن بحث، در اینجا در نهایت اختصار, صرفا نکاتی را که به نظرم میرسد طرح میکنم.
📌 نرخ ارز چقدر باید باشد؟ چه مکانیسمی باید بر تعیین نرخ ارز حاکم باشد؟ در این بحث صف مدافعان آزادسازی بازار ارز بسیار طولانی به نظر میرسد، اما آیا تعیین نرخ ارز را صرفاً باید به بازار و تحولات عرضه و تقاضا سپرد؟ آیا «نرخ تعادلی» ارز صرفاً همانیست که در بازار بدست می آید؟ تحلیلی چه عواملی میتواند نرخ تعادلی ارز را به ما بدهد؟
📌 مدافعان آزادسازی به دو پیامد منفی انحراف نرخ ارز از قیمت تعادلی بسیار اشاره میکنند، اولی فساد است که در جای خود بسیار اهمیت دارد و دومی کاهش رقابت پذیری. در مورد دوم استدلال میشود که فاصله افتادن میان نرخ ارز و نرخ تعادلی موجب کاهش رقابت پذیری است، اما این به چه معنا است؟
📌 بطور خلاصه وقتی صادرکننده ای محصول صادراتی اش را میفروشد با دو قیمت مواجه است، قیمت داخلی و قیمت خارجی، درواقع استدلال میشود که در طول زمان، رقابت پذیری با سه نرخ تورم داخلی، تورم خارجی و نرخ ارز سروکار دارد که تورم داخلی بدلیل بی تاثیری بر قیمت خارجی، حاشیه سود تولید کننده را کاهش میدهد در حالی که تورم خارجی و افزایش نرخ ارز این حاشیه سود را افزایش داده و اصطلاحاً در حالت دوم کالای تولیدکننده در خارج ارزانتر میشود که به معنی احتمال فروش بیشتر است. از این رو میگویند تثبیت نرخ ارز در شرایط تورمی به کاهش رقابت پذیری منجر میشود.
📌 برای محاسبه نرخ ارز تعادلی در ایران حداقل 7 گونه استدلال میشود که استدلال های اول در فضای رسانه آشناتر هستند.
1️⃣ عده ای به رابطه نرخ ارز و تورم داخلی اشاره میکنند، اما این رابطه ناقص است (چون تورم خارجی را منظور نکرده است)
2️⃣ عده ای به رابطه نقدینگی و نرخ ارز اشاره میکنند- این رابطه از رابطه قبلی ناقصتر است! چون نقدینگی تا به تورم منتهی نشود تاثیری بر قیمت های نسبی و رقابت پذیری ندارد.
3️⃣ عده ای به نسبت تورم داخل و تورم آمریکا اشاره میکنند. اما برای صادرکننده ما که تقریبا ارتباطی با اقتصاد آمریکا ندارد، نرخ تورم آمریکا چقدر میتواند ملاک باشد؟ شاید منظورشان تورم دلار است، اما دلار صرفاً مقیاس جهانی مبادله است، مهم تورم کشور مقصد است.
4️⃣ عده ای به رابطه تورم داخل و تورم جهانی اشاره میکنند. این رابطه هم کامل نیست چون خریداران محصولات ما (مثل چین و هند) عمدتا کشورهای در حال توسعه ای هستن که تورمی بیشتر از تورم جهانی دارند.
5️⃣ عده ای به رابطه ما و میانگین وزنی تورم شرکای تجاری اشاره دارند. این رابطه در اقتصاد به رابطه برابری قدرت خرید مشهور است. نکته مهم این است که در اینجا ما با یک شاخص سروکار داریم که جهت قیمت های نسبی را میدهد، شاخصی که با محاسبه واردات و صادرات هر ساله و میانگینی وزنی از تورم کشورهای مختلف سروکار دارد. (نظریه برابری قدرت خرید)
6️⃣ عده ای هم به رابطه تورم کالاهای قابل تجارت (tradeable) و تورم شرکای تجاری اشاره دارند. در این رابطه آنها تاکید میکنند که باید ببینیم کالاهای قابل تجارت ما چقدر از تورم متاثر بوده و آنگاه آن را با تورم خارجی بسنجیم. چنین ملاکی مقایسه مناسبتری از نرخ ارز به ما میدهد.
7️⃣ برای عده ای دیگر هم نرخ ارز اصولا یک متغیر سیاست گذاری است که بجای بیرون آمدن از روابط قیمت های نسبی (نیروهای بازار) بعضاً بسته به سیاستگذار هم دارد، مثلا ممکن است سیاستگذار برای دوره ای به برخی کالاها یارانه ارزی بدهد تا تولیدکننده تشویق به تغییر تکنولوژی گردد (که به معنی ارز چند نرخی است) یا مثل چین در وضعیت افزایش عرضه ارز (بدلیل حجم بالای صادرات) با مداخله در بازار و خرید ارز، نرخ آن را برای تقویت رقابت پذیری کالاهای خود پایین تر از نرخ بدست آمده در روشهای قبل نگه دارد.
📌 نکته مهم آنکه در سه شکل آخر، تغییر نرخ ارز بر اساس تلفیقی از محاسبات و سیاستگذاری صورت میگیرد و صرفاً یک عدد ساده نیست که با مقایسه دو قیمت بدست آید. در واقع ما با یک شاخص سروکار داریم که پس از محاسبه بدست می آید، نه اینکه صرفاً در نوسانات بازار تعیین شود.