اينها همچنان نخبگان ادبيات ما هستند
علي خدايي
بهرام صادقي را از نزديك نديدم با وجود اينكه معمولا با نويسندگان و كساني كه مينوشتند، از نزديك آشنا بودم ولي هرگز او را نديدم. گاهي او در اصفهان نبود و گاهي من، گاهي گرفتاري بود و گاهي هم مشغله ديگري پيش ميآمد و... به هر حال هرگز او را نديدم اما دقيقا به ياد دارم زماني كه خبر درگذشتش پيچيد و درباره او صحبت ميشد، همه ميگفتند نكند اين خبر هم مثل همه كارهاي ديگرش باشد، مثل همه آن بازيهاي هميشگياش، مثل همه داستانهايش باشد يعني مراسم ترحيم برگزار شود، همه به يادش جمع شوند اما او ناگهان خودش بيايد!
اين صحبتها در آن روزها و در آن ديدارها مطرح بود. به ياد دارم هوشنگ گلشيري هم در يادداشتي كه براي بهرام صادقي نوشت، به همين موضوع اشاره كرده بود. به هر حال آن روزها اين بحثها بود و همه جملات پرسشي بود؛ آيا چنين چيزي ممكن است؟ نكند دوباره كلك زده؟ يعني واقعا فوت كرده؟ چرا فوت كرده؟ چگونه فوت كرده؟ نكند همه اينها بازي باشد؟... هيچ يك از اين جملهها با نقطه تمام نميشد و همچنان اين پرسشها ميان دوستان و دوستداران او مطرح بود.
براي من كه او را هيچوقت از نزديك نديدم، هميشه داستانهايش اهميت داشتهاند. براي بعضي كه خود داستان مينويسند و ميخوانند و كساني كه در كار نقد داستان هستند، بارها پيش آمده است كه با خواندن برخي از داستانها بگويند: «چقدر بهرام صادقي است!» يعني هنوز رد پا و نگاه او را در داستانهايمان ميبينيم و اين خيلي مهم است كه نوع نگاه يك نويسنده، نثر او و... سالها بعد از درگذشتش، همچنان جاري و ساري باشد.
بهرام صادقي داستانهاي غريبي دارد؛ از آدمي كه براي گرفتن يك عكس به عكاسي ميرود و ماجرايي عجيب برايش رخ ميدهد تا خانوادهاي كه زير كرسي نشستهاند و... ناگهان همهچيز از روال عادي خود تغيير ميكند و با تصوير ديگري روبهرو ميشويم و بازي عوض ميشود يا آدمهايي كه در حمامي درگير اتفاقاتي شگفت ميشوند و... اينها ويژگيهايي است كه بهرام صادقي به ادبيات ايران ميدهد و آن را به داستانهاي خود تزريق ميكند آن هم براي خوانندگان آن زمان ادبيات كه به اين شيوه روايت و اين گونه داستانها عادت نداشتند.
همه اينها سبب شده است كه هنوز و بعد از گذشت اين همه سال وقتي ميخواهيم به كسي خواندن داستاني از آثار نويسندگان ايراني را پيشنهاد دهيم، آثاري از غلامحسين ساعدي، يا هدايت يا بهرام صادقي را پيشنهاد ميكنيم. يعني اينها همچنان نخبگان ادبيات ما هستند. (اعتماد)
علي خدايي
بهرام صادقي را از نزديك نديدم با وجود اينكه معمولا با نويسندگان و كساني كه مينوشتند، از نزديك آشنا بودم ولي هرگز او را نديدم. گاهي او در اصفهان نبود و گاهي من، گاهي گرفتاري بود و گاهي هم مشغله ديگري پيش ميآمد و... به هر حال هرگز او را نديدم اما دقيقا به ياد دارم زماني كه خبر درگذشتش پيچيد و درباره او صحبت ميشد، همه ميگفتند نكند اين خبر هم مثل همه كارهاي ديگرش باشد، مثل همه آن بازيهاي هميشگياش، مثل همه داستانهايش باشد يعني مراسم ترحيم برگزار شود، همه به يادش جمع شوند اما او ناگهان خودش بيايد!
اين صحبتها در آن روزها و در آن ديدارها مطرح بود. به ياد دارم هوشنگ گلشيري هم در يادداشتي كه براي بهرام صادقي نوشت، به همين موضوع اشاره كرده بود. به هر حال آن روزها اين بحثها بود و همه جملات پرسشي بود؛ آيا چنين چيزي ممكن است؟ نكند دوباره كلك زده؟ يعني واقعا فوت كرده؟ چرا فوت كرده؟ چگونه فوت كرده؟ نكند همه اينها بازي باشد؟... هيچ يك از اين جملهها با نقطه تمام نميشد و همچنان اين پرسشها ميان دوستان و دوستداران او مطرح بود.
براي من كه او را هيچوقت از نزديك نديدم، هميشه داستانهايش اهميت داشتهاند. براي بعضي كه خود داستان مينويسند و ميخوانند و كساني كه در كار نقد داستان هستند، بارها پيش آمده است كه با خواندن برخي از داستانها بگويند: «چقدر بهرام صادقي است!» يعني هنوز رد پا و نگاه او را در داستانهايمان ميبينيم و اين خيلي مهم است كه نوع نگاه يك نويسنده، نثر او و... سالها بعد از درگذشتش، همچنان جاري و ساري باشد.
بهرام صادقي داستانهاي غريبي دارد؛ از آدمي كه براي گرفتن يك عكس به عكاسي ميرود و ماجرايي عجيب برايش رخ ميدهد تا خانوادهاي كه زير كرسي نشستهاند و... ناگهان همهچيز از روال عادي خود تغيير ميكند و با تصوير ديگري روبهرو ميشويم و بازي عوض ميشود يا آدمهايي كه در حمامي درگير اتفاقاتي شگفت ميشوند و... اينها ويژگيهايي است كه بهرام صادقي به ادبيات ايران ميدهد و آن را به داستانهاي خود تزريق ميكند آن هم براي خوانندگان آن زمان ادبيات كه به اين شيوه روايت و اين گونه داستانها عادت نداشتند.
همه اينها سبب شده است كه هنوز و بعد از گذشت اين همه سال وقتي ميخواهيم به كسي خواندن داستاني از آثار نويسندگان ايراني را پيشنهاد دهيم، آثاري از غلامحسين ساعدي، يا هدايت يا بهرام صادقي را پيشنهاد ميكنيم. يعني اينها همچنان نخبگان ادبيات ما هستند. (اعتماد)