داستان ایرانی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


همه آنچه می‌خواهید درباره داستان ایرانی بدانید. ارتباط با ادمین. @hasanmahmoodin

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


🔸⁣محمد حسینی در گفت‌و‌گو با ایبنا:جوایز ادبی در بازار کتاب تاثیری ندارند/ مشکل اصلی بی‌اعتمادی مردم است
🔹⁣دولتمردان باید بدانند، کتاب نه‌‌فقط کالایی بی‌خطر است، بلکه در مسیر منابع ملی قرار دارد. تا زمانی که این دیدگاه تغییر نکند یا آموزش و پرورش دانش آموزان علاقه‌مند به کتاب پرورش ندهد و رسانه ما روی اسم‌ها خط بکشد کاری نمی‌توان کرد.



🔸این گفت‌و‌گو را با ایبنا بخوانید:👇
⁣http://www.ibna.ir/fa/doc/shortint/256493


من ببر نيستم پيچيده به بالای خود تاكم
#محمدرضا_صفدری
چاپ سوم ۱۳۹۶
#گروه_انتشاراتی_ققنوس


🔸⁣یادداشت ابراهیم دمشناس:سرگذشت ما را در رمان ننویسید
🔴⁣این داستان‌نویس در پاسخ به پرسش‌های ایسنا درباره دلایل استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه به نسبت آثار تالیفی، تأثیر نویسنده‌ها بر این موضوع و نقش رسانه‌ها، یادداشتی را در اختیار ایسنا قرار داده است که در پی می‌آید:
به نظرم تقابل موجود در این پرسش بین ادبیات ایران و خارج، هر جوابی را بی‌تامل در این بین روانه بیهوده‌گویی می‌کند و جوابی از پیش آماده پیش رو می‌نهد که راه به جایی نمی‌برد. در این مصاف نابرابر، ادبیات ایران پیشاپیش قافیه را باخته است. ادبیات خارجی از کشورهای همسایه، عراق و ترکیه تا انگلیس و آمریکا و ژاپن و مغولستان را شامل می‌شود؛ ایران را با کجا مقایسه می‌کنیم؟ آیا نویسندگان ایرانی مانند رضا قاسمی. یا شهریار مندنی‌پور را که آثارشان در سامانه نشر جهانی چاپ و پخش می‌شود، می‌شود جزئی از این ادبیات دانست، مثلا رمان «سانسور یک داستان عاشقانه فارسی»؟ در این‌جا نویسندگان هم‌زبان ما در افغانستان کجای این پرسش قرار می‌گیرند؟
من فکر می‌کنم در این‌گونه مقایسه‌ها اگر اقلیم‌های ادبی را تفکیک و سپس مقایسه کنیم به تصویر روشن و واقع‌نماتری می‌رسیم. شاید شاهد تقابل حادی نباشیم یا دست کم مسائل را بشود بسیار دگرگونه دید. عموما از حوزه‌های همسایه چشم‌پوشی می‌کنیم؛ ادبیات‌هایی که پیوستگی فرهنگی با ما دارند، چند نویسنده اردوزبان می‌شناسیم؟ از پشتو چه؟ از پارسیان هند چه؟ ما مدام می‌خواهیم خودمان را با جایی که خودش را مرکز جهان می‌داند مقایسه کنیم! البته در پی تاییدات ایشان هم هستیم. عبث و بیهوده چقدر تعدیل ساختار ادبی می‌کنیم!
در مصافی چنین ادبیات ایران با تمام توانش ظاهر نمی‌تواند شد؛ بخشی از این کاستی‌ها متوجه ممیزی کوری‌ است که هنوز حاکم است و تلاش دارد هر جذبه‌ای را از متن داخلی بگیرد یا دست کم مخدوشش کند. تاریخ اجتماعی ادبیات در چهار دهه اخیر به خوبی نشان می‌دهد که تلاش سیستماتیکی شده که نویسنده ایرانی مرجعیت نداشته باشد. در یک بررسی دم دستی به سادگی می‌توان پی برد که ممیزی نسبت به ادبیات اغماض کمتری دارد، آن‌چه را در جایی روا می‌دارد از آن دریغ می‌کند. به این ترتیب بخشی از ادبیات داستانی در سیستم نشر فعلی ناقص و معیوب به دنیا می‌آید یا نویسنده به قیمت بودن و حضور، در شیوه‌های گفتن و حتی در آن‌چه قرار است بگوید تصرف می‌کند. نتیجه، تولید ادبیاتی‌ است هنجارگرا، کنترل‌شده و به طور ضمنی، فرمایشی؛ طبیعی‌ است که از این نوع ادبیات استقبال نشود. در چنین فضایی، عملا جایی برای نیرو های تجربی و پیشرو ادبی نمی‌ماند و به عنوان عامل کسادی بازار دیده می‌شوند.
این وضعیت استقبال یک ریشه مردمی نیز دارد، ادباری که رو به ادبیات کرده، بخشی در پرهیز آن‌ها از دیدار خود در ادبیات به‌ویژه داستانی ریشه دارد. دو سال پیش سفری به شهرستان داشتم، کسی درآمد و گفت می‌خواهید بنویسید، سرگذشت ما را توی رمان ننویسید. او این حرف را بنا به تصویری که از رمان داشت می‌گفت. رمان آن‌ها را از آن‌چه خیال دارند، آن تصویر ایده‌آل دور می‌کند، حتی آن را زایل می‌کند، مضحکه می‌کند و آن تصویر شعری و شاعرانه را از خود دست‌نایافتنی می‌کند (ملت شعر بودن یک جلوه‌اش این است) از این رو خوش دارد در یک خواندن فاصله‌گذارانه، رمان غربی بخواند که این امر را در خواص ادبی هم شاهد هستیم.
در مورد رسانه‌ها مساله توانستن نیست، خواستن است. من برای معرفی رمان اخیرم «آتش زندان» که هشت سالی پشت دیوار ممیزی بود و به سلامت بیرون آمد به چند خبرگزاری زنگ زدم ولی اکثرا جوابی ندادند. مساله همان فضای عشیره‌ای - قبیله‌ای آشنا داشتن است. رسانه کبیر هم که میانه‌ای با ادبیات ندارد، در واقع، گذشته از روا داشتن همان ممیزی، علاقه‌ای به معرفی کتاب به آن صورت که جریانی شکل بگیرد ندارد چون درگیر این تصور است که معرفی کتاب، جامعه مخاطبانش را با ریزش مواجه می‌کند.


🔸⁣«سووشون»، هنوز هم «سووشون» سیمین دانشور را خیلی دوست دارم. حس زنانگی خوبی در آن وجود دارد. کتاب «کلیدر» را هم خوانده‌ام ولی سخت پیش می‌رفتم چون حجمش زیاد بود. احساس کردم حجمش خیلی زیاد است و می‌توان کوچکترش کرد. یک‌بار هم به اشاره به محمود دولت‌آبادی گفتم حاضرم حجم این کتاب را کم کنم و گفتم من حجم کتاب‌های اینیاتسیو سیلونه مثلا «دانه‌ زیر برف» را کم کرده‌ام و احساس می‌کنم خوب شده است. البته به محمود دولت‌آبادی به طور مستقیم نگفتم که می‌خواهم این کار را انجام دهم. ایشان هم گفتند: «بعضی‌ها به من گفته‌اند که حجمش زیاد است. اما چند نویسنده دیگر هم در جهان هستند که آثاری در این حجم نوشته‌اند.»
🔹گفت‌و‌گو با مصطفی رحماندوست را در ایبنا بخوانید:👇
⁣http://www.ibna.ir/fa/doc/longint/256408


داستان ایرانی dan repost
داستان #دو_رهگذر از مجموعه داستان #سیاسنبو
نویسنده: #محمد_رضا_صفدری
با صدای: #بهروز_ناصری
را از کانال داستان ایرانی بشنوید.
https://telegram.me/joinchat/BQIjbjwfv_cYf_3lWAYGdQ


داستان ایرانی dan repost
#داستان_شب کانال داستان ایرانی
امشب داستان #دو_رهگذر از مجموعه داستان کوتاه #سیاسنبو
نوشته: #محمد_رضا_صفدری
با صدای #بهروز_ناصری می شنویم.
برای به اشتراک گذاشتن نظرتان درباره داستان آن، را برای ادمین @hasanmahmoodin بفرستید. @dastanirani




⁣اينها همچنان نخبگان ادبيات ما هستند
علي خدايي

بهرام صادقي را از نزديك نديدم با وجود اينكه معمولا با نويسندگان و كساني كه مي‌نوشتند، از نزديك آشنا بودم ولي هرگز او را نديدم. گاهي او در اصفهان نبود و گاهي من، گاهي گرفتاري بود و گاهي هم مشغله ديگري پيش مي‌آمد و... به هر حال هرگز او را نديدم اما دقيقا به ياد دارم زماني كه خبر درگذشتش پيچيد و درباره او صحبت مي‌شد، همه مي‌گفتند نكند اين خبر هم مثل همه كارهاي ديگرش باشد، مثل همه آن بازي‌هاي هميشگي‌اش، مثل همه داستان‌هايش باشد يعني مراسم ترحيم برگزار شود، همه به يادش جمع شوند اما او ناگهان خودش بيايد!
اين صحبت‌ها در آن روزها و در آن ديدارها مطرح بود. به ياد دارم هوشنگ گلشيري هم در يادداشتي كه براي بهرام صادقي نوشت، به همين موضوع اشاره كرده بود. به هر حال آن روزها اين بحث‌ها بود و همه جملات پرسشي بود؛ آيا چنين چيزي ممكن است؟ نكند دوباره كلك زده؟ يعني واقعا فوت كرده؟ چرا فوت كرده؟ چگونه فوت كرده؟ نكند همه اينها بازي باشد؟... هيچ يك از اين جمله‌ها با نقطه تمام نمي‌شد و همچنان اين پرسش‌ها ميان دوستان و دوستداران او مطرح بود.
براي من كه او را هيچ‌وقت از نزديك نديدم، هميشه داستان‌هايش اهميت داشته‌اند. براي بعضي كه خود داستان مي‌نويسند و مي‌خوانند و كساني كه در كار نقد داستان هستند، بارها پيش آمده است كه با خواندن برخي از داستان‌ها بگويند: «چقدر بهرام صادقي است!» يعني هنوز رد پا و نگاه او را در داستان‌هاي‌مان مي‌بينيم و اين خيلي مهم است كه نوع نگاه يك نويسنده، نثر او و... سال‌ها بعد از درگذشتش، همچنان جاري و ساري باشد.
بهرام صادقي داستان‌هاي غريبي دارد؛ از آدمي كه براي گرفتن يك عكس به عكاسي مي‌رود و ماجرايي عجيب برايش رخ مي‌دهد تا خانواده‌اي كه زير كرسي نشسته‌اند و... ناگهان همه‌چيز از روال عادي خود تغيير مي‌كند و با تصوير ديگري روبه‌رو مي‌شويم و بازي عوض مي‌شود يا آدم‌هايي كه در حمامي درگير اتفاقاتي شگفت مي‌شوند و... اينها ويژگي‌هايي است كه بهرام صادقي به ادبيات ايران مي‌دهد و آن را به داستان‌هاي خود تزريق مي‌كند آن هم براي خوانندگان آن زمان ادبيات كه به اين شيوه روايت و اين گونه داستان‌ها عادت نداشتند.
همه اينها سبب شده است كه هنوز و بعد از گذشت اين همه سال وقتي مي‌خواهيم به كسي خواندن داستاني از آثار نويسندگان ايراني را پيشنهاد دهيم، آثاري از غلامحسين ساعدي، يا هدايت يا بهرام صادقي را پيشنهاد مي‌كنيم. يعني اينها همچنان نخبگان ادبيات ما هستند. (اعتماد)




خبرگزاری ایبنا dan repost

⁣مطرح کردن صرفه‌جویی برای بزرگ‌ترین جایزه ادبی خنده‌دار است
⚫ در تمام این سال‌ها دوره‌هایی بوده است که برگزیده نداشته‌ایم و این دوره هم مثل دوره‌های قبل است و اتفاق جدیدی رخ نداده است

⚫⁣در این دوره داوران به این نتیجه نرسیدند که در بین آثار مستندنگاری، نقد ادبی و داستان کوتاه، اثری شایسته برگزیده شدن نیست و به همین دلیل در این سه بخش برگزیده نداشتیم و تنها آثار شایسته تقدیر معرفی شدند
⚫⁣قطعا هیچ مساله مالی برای انتخاب برگزیدگان وجود نداشته است؛ چراکه بیان این مطالب خنده‌دار است. اختلاف بخش مالی در هر بخشی که برگزیده نداشته، تنها 10 سکه بوده است و در شرایط فعلی صرفه‌جویی 10 میلیونی برای برگزاری بزرگ‌ترین جایزه ادبی کشور کمی خنده دار است
⚫⁣هیات داوران تصمیم داشت تا از داریوش احمدی به‌عنوان نویسنده‌ای بومی‌نویس تجلیل کند که این اتفاق رخ داد.البته باید به این نکته توجه کرد که کتاب «خانه کوچک ما» برگزیده نشد؛ بلکه از شخص داریوش احمدی تجلیل شد؛ هر چند ما به این نکته واقف هستیم که او تا پیش از این کتاب، اثری نداشته است اما اهالی قلم می‌دانند که او سال‌های سال (حدود سه دهه) در حال قلم زدن در ادبیات است


مشروح گفت‌وگو با مهدی قزلی درباره حواشی دهمین دوره جایزه جلال
👇👇👇
⁣http://ibna.ir/fa/doc/shortint/256453


خدیجه شریعتی:
خانم وفی در اولین روز همایش راوی در اصفهان داستان "صعود"از مجموعه "بی باد ،بی پارو "را خواندند. داستانی بسیار زیبا و ساختارمند و تاًثیرگذار با توصیفهای بی نظیر که...خودتان باید بخوانید


محمد کشاورز در اصفهان






گفتم! این نقدها به تمام جوایز هست که حتی اگر اثر خوبی هم دیده شود به دلایلی غیر از ادبیات دیده شده است.
مثلاً روشن است که اگر امسال نشر نیماژ به هواخواهی کتاب‌هاش برنمی‌خواست و فرباد تظلم‌خواهی سر نمی‌داد، کتاب خوب داریوش احمدی یا رمان خاص مرحوم کوروش اسدی

هم دیده نمی‌شد. همان‌طور که سال‌های قبل سَرِ کتاب‌های نیماژ را زیرِ آب کردند.
خب همه‌مان می‌بینیم که متاسفانه جوایز شده‌اند جوایز خصوصی نشرها. هر نشر یک جایزه را یا به وجود آورده یا قبضه کرده. و این بیش از هرچیزی توی ذوق می‌زند. بیشتر از تمام مانیفست‌های کج و‌کوله‌شان، بیشتر از همه‌ی بدسلیقگی‌هاشان. بعد هی می‌گویند چرا جوایز بی‌اعتبار شده و مخاطب تره هم خرد نمی‌کند برای آن‌ها. چون شما هرسال هی از اعتبار خود خرج کردید و هربار هم به دلیلی ظاهراً موجه.
هر دو جایزه‌ی بخش مجموعه داستان جایزه‌ی احمد محمود به چشمه می‌رسد، هر دو جایزه‌ی شیراز به نیماژ، هر دو جایزه‌ی جلال در بخش رمان و مجموعه‌داستان هم به نشر مرکز. غنائم جایزه‌ی هفت‌اقلیم هم که رویه‌ی متعادل‌تری دارد و همیشه می‌خواهد نه سیخ بسوزد نه کباب بین چشمه و نیماژ تقسیم شده. این یک کم نازیباست، این‌طور کارهایی. مخاطب هم از ما هشیارتر است. و خب بدا به حال ماهایی که کتاب‌هایمان را پارسال نشرهای بی‌عرضه‌ و بی‌خیالی مثل نگاه چاپیده‌اند. و امیدوارم جایزه‌ی مهرگان، این آخرین جایزه‌ی مانده‌ی امسال، لااقل از گزند این بازی‌ها دور بماند و نشود عرصه‌ی سهم‌خواهی نشرها و در این جایزه و همینطور تمام جوایز سال‌های آینده هر کتابی شایسته است انتخاب شود؛ و حتی اگر سلیقه است فقط سلیقه‌ی ادبی دخیل باشد نه هیچ چیز دیگر. https://t.me/dastanirani


#ابوذر_قاسمیان:

خیلی وقت است که جوایز ایرانی تبدیل به کمدی شده‌اند. کمدی‌هایی پر از رفتارهای احمد‌نژادی؛ طوری که همه‌ی اهالی ادبیات را بی‌حس کرده‌اند. اما این بیانیه‌ی جلال دیگر خیلی زشت بود. پر از توهین و تحقیر و ‌کینه‌ورزی به داستان ایرانی. آن هم در سالی که هم در رمان هم مجموعه‌داستان سال خیلی پرباری بود. این همه کار خوب را نبینی و بعد بیایی بگویی ادبیات ما همین است. داستان کوتاه ما همین است. آن هم از دید داورانی که حتی بین اهالی ادبیات هم شناخته شده نیستند. البته به جز آقای کشاورز عزیز که اعتباری دارد بقیه‌ی داوران داستان کوتاه حتی نسبتشان با داستان کوتاه هم مشخص نیست. بعد بیایند این‌طور بیانیه‌ی غرا و کوبنده‌ای هم بدهند، خب زور دارد‌!
دلایلشان که دیگر جالب‌تر است. داستان را با خطابه‌های اخلاقی اشتباه گرفته‌اند. البته خب جایزه‌ی جلال از اول نشان داده که فقط مضمون برایش مهم است. آن هم فقط مضمون‌هایی که حکومت تأیید می‌کند و فرقی هم نمی‌کند کی داور باشد. قبلاً به داستان‌های مذهبی از نوع تندروانه‌اش و حالا به ادبیات لاتی که البته اصلاً اشکال ندارد و می‌تواند در این مضمون هم خلاقیت باشد. که خب این‌ها هم که انتخاب شده‌اند واقعاً کتاب‌های بدی نیستند یا چندتا نامزد خوب هم دیده می‌شود، اما رویه‌ی این جایزه بد است که فقط مضمون را مد نظر قرار داده نه مطمئناً حتی قوت همان کتاب. طوری که جایزه به دل برنده‌هاش هم ننشیند. و چیزی که این وسط گمشده، ادبیات است. و جایزه‌ی داریوش‌جان احمدی را هم که انگار به خود کتاب نداده‌اند و لحنشان طوری است که انگار صدقه‌سری است یا مجبور شده‌اند وگرنه مایل نبوده‌اند. و چه جفایی بود در حق ادبیات این حرکت. چه ‌نمکی می‌پاشند به زخم‌مان.

البته بقیه‌ی جوایز هم وضع بهتری ندارند. هرکدام پاشنه‌ی آشیلی دارند، و حتی اگر نیتشان خیر باشد به نحوی دارند تیشه می‌زنند به این ریشه‌ی نیم‌خشکیده.
از یک طرف آدم می‌گوید چیزی نگوید و ‌اعتراضی نکند تا در نطفه خفه نشوند. چون هیچ کاری سخت‌تر و بی‌مزد و منت‌تر از همین جایزه‌برگزارکردن نیست.‌ اما از یک طرف می‌گویی ادبیات عرصه‌ی نقد است و باید گفته شود حتی اگر انتقاد از خودمان باشد تا توی تعارفاتمان گیر نکنیم و مثل کبک سرمان را توی برف نکنیم. بعد می‌بینی که فلان‌جایزه کوچکترین فاکتورها را هم رعایت نمی‌کند و به مبتدیانه‌ترین شیوه‌ها عمل می‌کند. از نحوه‌ی داوری و ترکیب داورها گرفته تا نحوه‌ی برگزاری. حتی عنوان جایزه هم اشکال حشوی فاحش دارد که حتی مخاطب عام هم آن را می‌فهمد و مسخره می‌کند؛ و یک‌دفعه هم که سر و ‌ته همه‌چیز را به هم می‌آورند تا گاف‌های قبلی را بپوشانند، غافل از اینکه خود گاف بزرگتری است. خب اگر چیزی هم گفته نشود ممکن است این رویه ادامه ‌پیدا کند.

یا آن یکی جایزه‌ی دیگر که تندیسش را به کتاب‌های پرفروش می‌دهد تا اعتبار وارونه کسب کند بین مخاطب، به جای آنکه خودش باعث پرفروش شدن اثری شود. البته برای هرکدام از این‌ جوایز ده‌ها مصداق وجود دارد، اما نمی‌خواهم، ابداً نمی‌خواهم دلخوری پیش بیاید و جور دیگری برداشت شود، چون همین زحمتی که می‌کشند جای تقدیر دارد اما چه بهتر که این همه زحمت هدر نرود و تأثیر عکس ندهد. یا اینکه یک جایزه که در نهایت بد هم عمل نکرده و جشنی شایسته‌ی ادبیات را برگزار کرده، سادگی را شرط برنده‌شدن می‌داند که خب این همان تخم لقی است که سال‌ها پیش یکی از بزرگان توی دهن بقیه شکست که ما به پروست جایزه نمی‌دهیم و به کتابی جایزه می‌دهیم که عوام هم دوست داشته باشند. اصلا مگر عوام کتاب می‌خواند یا کتاب‌هایی از این جنس می‌خواند؟ آن‌ها همان میم‌مؤدب و هما پوراصفهانی خودشان را می‌خوانند چه کار دارند به حافظ خیاوی و پیمان اسماعیلی و هادی کیکاووسی. و شاید همین، نقطه‌ی انحراف تمامی جوایز بعد از آن شد و همه همین شیوه را پی گرفتند و هی سال به سال از اعتبار جوایز کم شد که خواستند کتابی را انتخاب کنند که عوام هم دوست داشته باشند تا ادبیات را بین مردم ببرند و اینگونه شد که تمام مخاطبان خاص خود را که تعدادشان هم کم نبود از دست دادند. چون مخاطب عام، کتاب خودش را انتخاب می‌کند و کاری به من و شما ندارد. حالا شما باور نکنید و به کارتان مصر باشید. اصلاً نفس جایزه همین است که بهترین را انتخاب کند وگرنه دیگر دلیل وجودی‌اش از بین می‌رود. واصلاً اشکال ندارد که آن بهترین به زعم گردانندگانش باشد. اما وقتی گردانندگانش پیش‌پیش ندای این را سر می‌دهند که ما بهترین را انتخاب نمی‌کنیم و فلان را انتخاب می‌کنیم یعنی خودکشی، یعنی پیش از تولد مرده است.👇👇👇




#خسرو_عباسی:
تبریک به همه برگزیدگان جایزه جلال
مخصوصا بخش رمان خانم مریم جهانی و آقای محمدرضا شرفی خبوشان
و مخصوص تر به خانم زهره شعبانی که در بخش داستان کوتاه تقدیر شد.
و البته آقای داریوش احمدی و مجموعه خوب خانه کوچک ما که مخفیانه و به شکل عجیب و غریبی تقدیر شد از ایشان که کمی برای من عجیب بود این نوع رفتار با این کتاب شایسته.
در مراسم با تاکید دبیر محترم از ایشان تشکر کردند ولی نامش را یواشکی و زیر لبی خواندند و گذشتند اما در خبرها به عنوان سال ها فعالیت ادبی تقدیر شده بود. کمی عجیب بود این رفتار. به نظرم در بخش داستان کوتاه رفتار خیلی خوبی نشد.یک تقدیری و یکی هم تقدیر بی نام و نشان رفتار جالبی با مقوله داستان کوتاه نبود. انگار برداشت عوامانه از ادبیات و جدی نگرفتن داستان کوتاه به عنوان یکی از قالب های قدرتمند ادبیات داستانی جهان و مخصوصادایران.به برگزارکنندگان و داوران بخش داستان کوتاه تسری پیدا کرده بود.با تبریک مجدد به برگزیدگان این بخش و بقیه بخش های این دوره امیدوارم با این قالب داستانی برخوردی حرفه ای تر بشود. که به گواه بسیاری از بزرگان اگر ادبیات داستانی ایران در دنیا حرفی برای گفتن تا بحال داشته و در آینده هم بخواهد داشته باشد قالب داستان کوتاه حتما یکی بهترین راه هاست.
@dastanirani


احمد آرام با انتشار این طرح جلد، خبر از تجدید چاپ مجموعه اش در هفته های آتي داده است.



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

3 926

obunachilar
Kanal statistikasi