جنایت کِی رَوَد از خاطر و یاد!
در تاریخ ۱۲ تیر ماه ۱۳۶۷، ناو وینسنس آمریکائی با شلیک دو موشک، هواپیمای مسافربری ۶۵۵ IR ایران را در در داخل کریدور هوایی بینالمللی پروازی سرنگون کرد. تمامی ۲۹۰ سرنشین هواپیما که شامل ۴۶ مسافر غیر ایرانی و ۶۶ کودک و نوزاد بودند در این جنایت هولناک جان باختند. این ناو جنگی از آن سوی کره زمین در سفری صلح دوستانه با ماموریت دفاع از منافع حیاتی آمریکا و احترام به حقوق بشر به خلیج فارس اعزام شده بود. به همین منظور نیز در پایان دوره خدمت فرمانده انسان دوست و با کفایت آن ناو جنگی، "نشان لیاقت" از سوی رئیس جمهور وقت آمریکا به او اعطا شد!
《...واین است داستان انسان دوستی، اخلاق و حقوق بشر در عصر علم و تکنولوژی و فرهنگ و تمدن و...》!؟
در چنین فضای ددمنشانه ای است که گفته شیخ الرئیس ابن سینا را باید مورد توجه قرار داد: "من در میان موجودات از گاو میترسم زیرا عقل ندارد ولی شاخ دارد"! یعنی به دور از شعار و احساسات و با عقلانیت و تدبیر و بر پایه منافع ملی اقدام کرد.
🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺 《چه تلخ و جانگداز است قصّه، ای دوست!
چه گویم از دَد و از دَدمنشها،
چه گویم از خبیثان ، بدمنشها،
چه گویم از پَلیدی از شقاوت،
چه سان گویم از آن اوج جنایت،
چه تلخ و جانگدازست قصّه، ای دوست!
بسوزد سینه ها را غُصّه ای دوست،
و....!
جنایت کِی رَوَد از خاطر و یاد...》!
در تاریخ ۱۲ تیر ماه ۱۳۶۷، ناو وینسنس آمریکائی با شلیک دو موشک، هواپیمای مسافربری ۶۵۵ IR ایران را در در داخل کریدور هوایی بینالمللی پروازی سرنگون کرد. تمامی ۲۹۰ سرنشین هواپیما که شامل ۴۶ مسافر غیر ایرانی و ۶۶ کودک و نوزاد بودند در این جنایت هولناک جان باختند. این ناو جنگی از آن سوی کره زمین در سفری صلح دوستانه با ماموریت دفاع از منافع حیاتی آمریکا و احترام به حقوق بشر به خلیج فارس اعزام شده بود. به همین منظور نیز در پایان دوره خدمت فرمانده انسان دوست و با کفایت آن ناو جنگی، "نشان لیاقت" از سوی رئیس جمهور وقت آمریکا به او اعطا شد!
《...واین است داستان انسان دوستی، اخلاق و حقوق بشر در عصر علم و تکنولوژی و فرهنگ و تمدن و...》!؟
در چنین فضای ددمنشانه ای است که گفته شیخ الرئیس ابن سینا را باید مورد توجه قرار داد: "من در میان موجودات از گاو میترسم زیرا عقل ندارد ولی شاخ دارد"! یعنی به دور از شعار و احساسات و با عقلانیت و تدبیر و بر پایه منافع ملی اقدام کرد.
🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺🏛🐺 《چه تلخ و جانگداز است قصّه، ای دوست!
چه گویم از دَد و از دَدمنشها،
چه گویم از خبیثان ، بدمنشها،
چه گویم از پَلیدی از شقاوت،
چه سان گویم از آن اوج جنایت،
چه تلخ و جانگدازست قصّه، ای دوست!
بسوزد سینه ها را غُصّه ای دوست،
و....!
جنایت کِی رَوَد از خاطر و یاد...》!