ظل السلطان دیوانه نبود! (بخش دوم)
سیمین کاظمی
یکی از شخصیت های تاریخی که فرضیه جنون و دیوانگی در باره او مطرح شده، مسعودمیرزا ظل السطان فرزند ناصرالدین شاه قاجار است که برای مدت طولانی بر بخش هایی از ایران، و بیش از سه دهه بر اصفهان حکومت کرده است. این شاهزاده قاجار که به دلیل نسب مادری اش، ولیعهدی را به مظفرالدین میرزا باخت، در پهنه ای از ممالک محروسه ایران که اداره آن به او واگذار شده بود، دستگاه حکومتی را
تأسیس کرد که با ویژگی هایی همچون تشکیل قشون مجزا از قشون حکومتی، سرکوب و البته دفع اشرار و برقراری نسبی امنیت، جمع آوری مالیات و فراهم آوردن ثروتی هنگفت و دست اندازی به منابع موجود در قلمروش شناخته می شود. از جمله اعمال او که موجب حیرت و خشم و نفرت نسبت به اوست، تخریب و تصرف و تغییر کاربری برخی آثار و ابنیه تاریخی به جا مانده از دوره صفویه بوده که همین اقدام بیش از سایر اعمالش فرضیه جنون را درباره او مطرح کرده و قوت بخشیده است. از دیگر نکات قابل تأمل در بیوگرافی او سرگرمی هایش از جمله شکار است که خودش در تاریخ مسعودی شرح مفصلی درباره آن نوشته است. البته اگر قرار باشد مروری منصفانه بر زندگی این شاهزاده قاجار صورت گیرد نباید از قلم انداخت که او همواره مورد اعتماد و تحسین ناصرالدین شاه بود، دشمنان زیادی در میان متنفذان دربار داشت و نیز اینکه از جمله حامیان مشروطه بود. کتاب تاریخ مسعودی که شرح سفرها و زندگی روزانه ی ظل السطان به قلم خود اوست مهمترین سندی است که می توان با آن درباره شخصیت و وضعیت روانی نویسنده به قضاوت نشست.
آنچه درباره ظل السلطان و وضعیت روانی او می توان گفت این است که این شاهزاده، کنشگری در دستگاه سیاسی قاجار بود که استبداد و بی قانونی بارزترین خصلت آن بود و اختیارات حکومت نامحدود و امیال فردی شخص شاه و نزدیکان او بالاتر از مصلحت ملک و ملت قرار داشت. در چنین ساخت سیاسی است که باید اعمال ظل السلطان را داوری کرد و درباره منطبق بودن یا نبودن آنها با خِرَد حکم داد. ظل السلطان به عنوان پسر پادشاه قاجار و شخصی که لقب سایه سلطان به او داده شده بود از قدرتی نامحدود برخوردار بوده که انجام بسیاری از امور را بدون هیچ گونه پاسخگویی برای او میسر می کرد. از سوی دیگر وجود رقابت ها و دشمنی های بسیار میان شاهزادگان و شخصیت های درباری که برای مصالح و منافع شخصی از هیچ جفا و شرارتی نسبت به هم رویگردان نبودند را باید در قضاوتهای صورت گرفته نسبت به افراد لحاظ کرد. واقعیت این است که چه تصرف و تخریب آثار تاریخی و چه شکار حیوانات که هر دو با معیارهای امروزی امری مذموم و نوعی تعدی به میراث فرهنگی و محیط زیست به حساب می روند، در دوره قاجار و به ویژه برای شاه و شاهزادگان و درباریان امری عادی و بهنجار بوده است. تصرف، تخریب و تغییر کاربری آثار و ابنیه تاریخی که تا روزگار ما هم ادامه دارد، مسأله ای است که بیش از آنکه به جنون مرتبط باشد به قدرت سیاسی و نگاه منفعت جویانه و غیرمسؤولانه به این آثار باز می گردد و مشغولیت و علاقه مندی به شکار هم علامتی از سبک زندگی اعیانی و سرگرمی اشراف زادگان به شمار می رفته و نه لزوماً جنون حیوان کشی.
ظل السلطان اگرچه معروف است که روزگاری به ناصرالدین شاه پیشنهاد داده بود که در ازای دو کرور تومان ولایت عهدی را به او واگذار کند، بعد از سفر به اروپا و با مشاهده نظم و قانونمندی کشورهای اروپایی به نگرش کاملا متفاوتی رسیده بود، تا حدی که در کتابش نوشت: «امروز مفتاح جمیع بدبختی های مملکت ما اول قانون است. احداث قانونی بکنیم که اجزای دولت مطابق آن قانون رفتار کنند و بدانند که مطابق آن قانون باید رفتار کرد، نه راه دیگر. دوم علم و علم حاصل نمی شود مگر به داشتن مدرسه و مدارس با نظم...». بدیهی است که چنین جملاتی نه تنها فرضیه دیوانگی را باطل می کند، بلکه خردمندانه ترین راهکاری است که در آن دوره می توانسته به ذهن یک فرد فعال سیاسی خطور کند.
ظل السلطان در نوشته ای که از خود به جا گذاشته، ذهنی فعال را به رخ خواننده می کشد که نه تنها آثاری از دیوانگی در آن قابل ردیابی نیست بلکه در کمال فرزانگی نشان می دهد که هم با ادبیات آشناست و هم بیش از دویست جلد کتاب خوانده است و هم با قضاوت و منطق و استدلالش نشان می دهد که افکارش مترقی تر از بسیاری از هم عهدانش بوده است. همو که به زیاده روی در سوء استفاده از قدرت شهرت دارد در جایی از این کتاب می نویسد «حد اعتدال و میانه روی بهترین مقامات است بخصوص برای سلطان»! البته وقتی این تناقض گفتار و کردار را در زمینه فرهنگی و اجتماعی و تاریخی جامعه ایران مورد داوری قرار دهیم، نتیجه این خواهد بود که چنین تناقضی نه عجیب است و نه نشانه دیوانگی بلکه یک خصلت فرهنگی است که کماکان به قوت خود باقی است. پایان سخن اینکه مسعودمیرزا ظل السلطان دیوانه نبود!
@drsiminkazemi
برای فردا /ش 19
سیمین کاظمی
یکی از شخصیت های تاریخی که فرضیه جنون و دیوانگی در باره او مطرح شده، مسعودمیرزا ظل السطان فرزند ناصرالدین شاه قاجار است که برای مدت طولانی بر بخش هایی از ایران، و بیش از سه دهه بر اصفهان حکومت کرده است. این شاهزاده قاجار که به دلیل نسب مادری اش، ولیعهدی را به مظفرالدین میرزا باخت، در پهنه ای از ممالک محروسه ایران که اداره آن به او واگذار شده بود، دستگاه حکومتی را
تأسیس کرد که با ویژگی هایی همچون تشکیل قشون مجزا از قشون حکومتی، سرکوب و البته دفع اشرار و برقراری نسبی امنیت، جمع آوری مالیات و فراهم آوردن ثروتی هنگفت و دست اندازی به منابع موجود در قلمروش شناخته می شود. از جمله اعمال او که موجب حیرت و خشم و نفرت نسبت به اوست، تخریب و تصرف و تغییر کاربری برخی آثار و ابنیه تاریخی به جا مانده از دوره صفویه بوده که همین اقدام بیش از سایر اعمالش فرضیه جنون را درباره او مطرح کرده و قوت بخشیده است. از دیگر نکات قابل تأمل در بیوگرافی او سرگرمی هایش از جمله شکار است که خودش در تاریخ مسعودی شرح مفصلی درباره آن نوشته است. البته اگر قرار باشد مروری منصفانه بر زندگی این شاهزاده قاجار صورت گیرد نباید از قلم انداخت که او همواره مورد اعتماد و تحسین ناصرالدین شاه بود، دشمنان زیادی در میان متنفذان دربار داشت و نیز اینکه از جمله حامیان مشروطه بود. کتاب تاریخ مسعودی که شرح سفرها و زندگی روزانه ی ظل السطان به قلم خود اوست مهمترین سندی است که می توان با آن درباره شخصیت و وضعیت روانی نویسنده به قضاوت نشست.
آنچه درباره ظل السلطان و وضعیت روانی او می توان گفت این است که این شاهزاده، کنشگری در دستگاه سیاسی قاجار بود که استبداد و بی قانونی بارزترین خصلت آن بود و اختیارات حکومت نامحدود و امیال فردی شخص شاه و نزدیکان او بالاتر از مصلحت ملک و ملت قرار داشت. در چنین ساخت سیاسی است که باید اعمال ظل السلطان را داوری کرد و درباره منطبق بودن یا نبودن آنها با خِرَد حکم داد. ظل السلطان به عنوان پسر پادشاه قاجار و شخصی که لقب سایه سلطان به او داده شده بود از قدرتی نامحدود برخوردار بوده که انجام بسیاری از امور را بدون هیچ گونه پاسخگویی برای او میسر می کرد. از سوی دیگر وجود رقابت ها و دشمنی های بسیار میان شاهزادگان و شخصیت های درباری که برای مصالح و منافع شخصی از هیچ جفا و شرارتی نسبت به هم رویگردان نبودند را باید در قضاوتهای صورت گرفته نسبت به افراد لحاظ کرد. واقعیت این است که چه تصرف و تخریب آثار تاریخی و چه شکار حیوانات که هر دو با معیارهای امروزی امری مذموم و نوعی تعدی به میراث فرهنگی و محیط زیست به حساب می روند، در دوره قاجار و به ویژه برای شاه و شاهزادگان و درباریان امری عادی و بهنجار بوده است. تصرف، تخریب و تغییر کاربری آثار و ابنیه تاریخی که تا روزگار ما هم ادامه دارد، مسأله ای است که بیش از آنکه به جنون مرتبط باشد به قدرت سیاسی و نگاه منفعت جویانه و غیرمسؤولانه به این آثار باز می گردد و مشغولیت و علاقه مندی به شکار هم علامتی از سبک زندگی اعیانی و سرگرمی اشراف زادگان به شمار می رفته و نه لزوماً جنون حیوان کشی.
ظل السلطان اگرچه معروف است که روزگاری به ناصرالدین شاه پیشنهاد داده بود که در ازای دو کرور تومان ولایت عهدی را به او واگذار کند، بعد از سفر به اروپا و با مشاهده نظم و قانونمندی کشورهای اروپایی به نگرش کاملا متفاوتی رسیده بود، تا حدی که در کتابش نوشت: «امروز مفتاح جمیع بدبختی های مملکت ما اول قانون است. احداث قانونی بکنیم که اجزای دولت مطابق آن قانون رفتار کنند و بدانند که مطابق آن قانون باید رفتار کرد، نه راه دیگر. دوم علم و علم حاصل نمی شود مگر به داشتن مدرسه و مدارس با نظم...». بدیهی است که چنین جملاتی نه تنها فرضیه دیوانگی را باطل می کند، بلکه خردمندانه ترین راهکاری است که در آن دوره می توانسته به ذهن یک فرد فعال سیاسی خطور کند.
ظل السلطان در نوشته ای که از خود به جا گذاشته، ذهنی فعال را به رخ خواننده می کشد که نه تنها آثاری از دیوانگی در آن قابل ردیابی نیست بلکه در کمال فرزانگی نشان می دهد که هم با ادبیات آشناست و هم بیش از دویست جلد کتاب خوانده است و هم با قضاوت و منطق و استدلالش نشان می دهد که افکارش مترقی تر از بسیاری از هم عهدانش بوده است. همو که به زیاده روی در سوء استفاده از قدرت شهرت دارد در جایی از این کتاب می نویسد «حد اعتدال و میانه روی بهترین مقامات است بخصوص برای سلطان»! البته وقتی این تناقض گفتار و کردار را در زمینه فرهنگی و اجتماعی و تاریخی جامعه ایران مورد داوری قرار دهیم، نتیجه این خواهد بود که چنین تناقضی نه عجیب است و نه نشانه دیوانگی بلکه یک خصلت فرهنگی است که کماکان به قوت خود باقی است. پایان سخن اینکه مسعودمیرزا ظل السلطان دیوانه نبود!
@drsiminkazemi
برای فردا /ش 19