سیمین کاظمی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


نوشته ها و گفته ها (جامعه شناسی پزشکی، جامعه شناسی زنان و ...)

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


گفتگو با سایت بیدارزنی درباره حرکت اعتراضی این روزها
این گفتگو حول چند محور اصلی صورت گرفت:
@drsiminkazemi
▪️تفاوت اعتراضات سراسری 96 با اعتراضات سال 88
▪️منشا و بستر سراسری شدن اعتراضات
▪️شباهت و تفاوت اعتراضات سراسری با جنبش 99 درصد آمریکا(وال استریت را اشغال کنید)
▪️ رویکرد جنبش های دیگر نسبت به اعتراضات مردمی
▪️چشم انداز اعتراضات و تاثیر آن بر سیاست های کلان
⭕️ بخشی از گفتگو در زیر آمده و متن کامل در لینک موجود است:
🔻تفاوت اصلی در مشارکت‌کنندگان و مطالبات دو اعتراض ۸۸ و ۹۶ است. معترضان سال 88 ناراضیان سیاسی بودند ولی اعتراضات فعلی، ماهیت طبقاتی برجسته‌ای دارد.مشارکت‌کنندگان در روزهای اول جوانان طبقات فرودست و طبقه متوسط پایین هستند که محرومیت نسبی را به مفهومی که «تد رابرت گر» مطرح می‌کند، احساس می‌کنند و در روزهای بعد حضور سایر رده‌های سنی از نوجوانان و سالمندان همان طبقات در کنار آن‌ها بیشتر می‌شود.
🔻محرومان و پابرهنگان که پایگاه اجتماعی اصلی انقلاب سال ۵۷ محسوب می‌شدند و طی چهار دهه گذشته حامیان طبیعی و ابدی انقلاب و حکومت انقلابی بعد از آن محسوب می‌شده‌اند، با مشقت‌بار شدن شرایط اقتصادی – اجتماعی و با ناامیدی از حکومت انقلابی در برقراری عدالت و رفاه اجتماعی و احساس طردشدگی، اکنون به ناراضیان سیاست‌های اقتصادی و اجتماعی و نظام سیاسی تبدیل شده‌اند.
🔻در شهرهای کوچک که به اعتراضات پیوستند، طبقه فرودست محرومیت مضاعف را تجربه می‌کنند، این‌ها علاوه بر اینکه طبقات فرودست اقتصادی و اجتماعی شهرهای خودشان هستند، هم‌زمان محرومیت‌های ناشی از توسعه‌نیافتگی شهرشان و نوعی تبعیض جغرافیایی و طرد مبتنی بر قومیت را هم تجربه کرده‌اند، مثل ایذه در خوزستان یا نورآباد در لرستان.
🔻در حالیکه جنبش ۸۸ مورد حمایت قاطبه جریان اصلاح‌طلبی بود، اما در جنبش فعلی شاهد حمایتی از هیچ یک از دو جناح سیاسی از مردم نبودیم. جناحی که گفته می‌شد، حامی اعتراضات در مشهد بوده‌اند، به سرعت حمایت خود را پس گرفتند یا خود را از صف معترضان جدا کردند. در واقع این اعتراض غیرخودی‌های اقتصادی و سیاسی به خودی‌هاست در نتیجه حامیان آن عمدتاً خارج از دایره حاکمیت سیاسی قرار دارند  و شامل روشنفکران، دانشجویان و گروه‌ها و فعالانی می‌شود که مهمترین دغدغه‌شان عدالت اجتماعی است.
🔻در اعتراضات سراسری کنونی، مطالبات و نارضایتی‌ها به صریح‌ترین زبان بیان می‌شود و از نماد و نشانه‌هایی که در سال ۸۸ به وفور به کار می‌رفت، خبری نیست. در دست هیچ یک از کنشگران این جنبش پلاکارد یا علامتی دیده نمی‌شود، حتی عکس کشته‌شدگان غیر از یکی دو مورد، در رسانه‌ها منتشر نمی‌شود. شعارهای این جنبش نیز جز یکی دو مورد، متفاوت از شعارهای سال ۸۸ است و اصلی‌ترین شعاری که ماهیت این حرکت اعتراضی و مطالبات آن را نشان می‌دهد شعار «نان، کار، آزادی» است.  در واقع شعارهای که در این حرکت بیان می‌شوند، هم ساختار اقتصادی و هم ساختار سیاسی را مورد انتقاد قرار می‌دهند.
🔻 شکاف طبقاتی و اختلاف سطح زندگی طبقه مرفه با فقرا و طبقه متوسط در جامعه امروز به بالاترین حد خود رسیده است و نارضایتی عمیق و خشم را در اذهان جامعه‌ی نابرخوردار به وجود آورده است. به موازات شکل‌گیری یک طبقه فوق‌العاده مرفه که از نمایش ثروت و تمایز سبک زندگی خود شرم و ابایی ندارد و پیروزمندانه منابعی را که بر آن چنگ انداخته چه در فضای اجتماعی و چه در فضای واقعی به رخ طبقات نابرخوردار می‌کشد، هم محرومیت واقعی و هم احساس محرومیت در جامعه شکل می‌گیرد و سرانجام از حد تحمل فراتر می‌رود. در واقع محرومان و زحمتکشانی که با راه‌حل‌های فردی از مقابله و چاره‌جویی برای مشکلاتی مثل بیکاری، گرانی، تورم و تأمین هزینه‌های زندگی در می‌مانند و همزمان از نظام سیاسی که اراده‌ی قوی و قابل اتکایی برای بهبود اوضاع در آن دیده نمی‌شود، سرخورده شده‌اند، سرانجام کنترل و خویشتنداری فردی را کنار نهاده و در پی یافتن راه‌حل جمعی بر می‌آید که نمونه‌اش تجمعات صنفی، اعتصاب و اعتراض خیابانی است.
🔻از آنجا که هر دو حرکت، چه جنبش ۹۹ درصدی آمریکا و چه اعتراضات سراسری کنونی در ایران، واکنشی اجتماعی به نابرابری‌های اقتصادی و علیه سرمایه‌داری و در زمینه اقتصاد نئولیبرال هستند، می‌توان گفت مشابهت دارند. ولی تفاوت‌هایی هم دارند از جمله اینکه در ایران هنوز اعتراضات ۹۹ درصدی نشده‌است و بخش بالای طبقه متوسط که از رفاه نسبی برخوردار است، هنوز تضاد طبقاتی با آن اقلیت سرمایه‌دار احساس نکرده و واکنشی هم به آن نداشته است.

گفتگو با سیمین کاظمی جامعه‌شناس:‌جنبش‌های اجتماعی مساوات طلب نمی‌توانند نسبت به حرکت اعتراضی اخیر بی‌توجه باشند - بیدارزنی
https://bidarzani.com/28199


از یادداشت های درمانگاه
دکتر سیمین کاظمی
پرسیدم شوهرت اذیتت نمی کند، توهین نمی کند؟ کتک نمی زند؟ این ها سوالات همسرآزاری هستند که پزشک باید در پرونده زنان باردار ثبت کند. بدون مکث و با اطمینان گفت نه نمی تواند! بی اختیار و کنجکاو نگاه کردم ببینم جدی است یا... که ادامه داد من کار می کنم، او می خورد. توی دلم داشتم بهش آفرین می گفتم و فکر می کردم چطور این کلیشه مرد نان آور شکسته شده و زن نان آور شده؟ لابد شوهرش موقتا بیکار است و نتوانسته کاری پیدا کند... که گفت اگر هم بخواهد نمی تواند بزند...بقیه اش تلخ تر از آن است که به شکل مکالمه میان من و او ادامه پیدا کند. شوهرش کارگر ساختمان بوده، توی آسانسور بار بالا می برده که سقوط کرده و دچار معلولیت شده است، چون مهاجر افغانستانی بوده کارفرما توانسته انکار کند که برای او کار می کرده و... همین! حالا نه نمی تواند کار کند و نه می تواند زنش را کتک را بزند...
@drsiminkazemi


وقتی مصنوعات بشر از خود او مهم ترند...
سیمین کاظمی
معمولا در اخباری که درباره حوادث منتشر می شود، آنچه در درجه اول اهمیت است، جان آدمی و سلامت اوست. اما اگر در یک سیستم سرمایه داری که همه چیز قیمت گذاری شده و هر چیزی ما به ازای پولی دارد، حادثه ای اتفاق بیفتد، ممکن است جان آدمی و سلامت و سرنوشت او در درجه بعدی اهمیت قرار گیرد یا اصلا از اهمیت ساقط شود.
اخیرا" در یکی از بیمارستان های تهران مردی برای گرفتن MRI پای آسیب دیده اش، روی تخت دستگاه بوده که به علت بی توجهی پرسنل، وزنه بسته شده به پایش از قبل باز نشده و وزنه با قدرت تمام به داخل تونل دستگاه MRI کشیده شده، و منجر به از کار افتادن دستگاه می شود. در متن این خبر که در سایتهای خبری متعددی منتشر شده، حتی یک کلمه هم درباره سلامت و سرنوشت بیمار چیزی نوشته نشده است! در واقع شخصی که خبر را تنظیم کرده و آن مامور آتش نشانی که شرح حادثه به نقل از او نوشته شده کمترین اعتنایی به حضور بیمار در آن موقعیت نکرده اند.
آنچه از نظر آنها مهم بوده موفقیت آتش نشانی در خروج وزنه و پیشگیری از خسارت دویست میلیون تومانی هزینه تعمیر و بازسازی دستگاه بوده است. وقتی بدانیم قیمت دستگاه MRI حدود یک میلیارد تومان است، و قیمت آدمی (مرد) حدود یک پنجم آن است، با یک محاسبه ساده دلیل این بی اعتنایی به سرنوشت انسان قابل فهم تر می شود! در این قیمت گذاری و ارزش گذاری کالا ها از دستگاه MRI تا جان آدمی آنچه دیده نمی شود، این واقعیت است که مصنوعات بشر ارزشی به مراتب بالاتر از او پیدا کرده اند. آری انسان هم یک کالاست، کالایی که قیمتش از بسیاری از ساخته های خودش نازل تر است.
@drsiminkazemi


کار جوهر زن نیز هست: نگاهی به بحران بیکاری زنان / سیمین کاظمی

در آماری که درباره اشتغال منتشر می شود، اکنون شاخصی مورد توجه قرار گرفته که با کمی تدقیق می توان دریافت کارکرد واقعی آن توجیه تقسیم کار جنسیتی و تأیید ایدئولوژی خانه نشینی زنان است. این شاخص که نرخ مشارکت اقتصادی خوانده می شود بر اساس جمعیت فعال (شامل شاغلان و بیکاران بالای ده سال) محاسبه می شود، و طبق نتایج چنین محاسبه ای نرخ مشارکت اقتصادی زنان در سال 1395 حدود 14.9 درصد برآورد شده است. یعنی حدود 85 درصد جمعیت زنان نه تنها شاغل نیستند بلکه حتی جز جمعیت بیکار هم محاسبه نشده اند. از طرف دیگر در همین آمار جمعیت زنان خانه دار (که از نظر اقتصادی جمعیت غیرفعال تلقی می شود) بیش از بیست میلیون نفر اعلام شده، و قریب به سه میلیون نفر از جمعیت زنان غیرفعال از نظر اقتصادی (که نه شاغلند و نه جز جمعیت بیکار و جویای کار) زنان دارای تحصیلات لیسانس و بیشتر از آن هستند. در واقع چنین شاخصی به مخاطب چنین القا می کند که بخش عمده ای از زنان که بیست میلیون نفر از آنها زنان خانه دار هستند، به طور انتخابی و خودخواسته خواهان مشارکت اقتصادی نیستند و با پذیرش تقسیم کار جنسیتی خانه داری را انتخاب کرده اند؛ و علاوه بر این حتی زنان تحصیلکرده هم به مشارکت اقتصادی یعنی انتخاب شغل یا تلاش برای یافتن شغل تمایل نداشته و در خانه نشستن را به کار کردن ترجیح می دهند.

جداول و نمودارهای آماری که از وضعیت اقتصادی زنان منتشر می شود اگر چه بی طرف، دقیق و علمی به نظر می رسند، اما تحلیل وضعیت اشتغال زنان بر اساس شاخصی مانند نرخ مشارکت اقتصادی، نشان دهنده ذهنیت مسلط جنسیت زده ای است که نقش اقتصادی زنان را جدی نمی گیرد و می کوشد با چنین تقسیم بندی هایی واقعیت های اجتماعی را مسخ شده و البته موجه جا بزند. چنین شاخصی اگر از دریچه ای دیگر نگریسته شود، خود می تواند بیانگر تبعیض جنسیتی علیه زنان در حوزه  اشتغال باشد. در واقع شاخص کاهش نرخ مشارکت اقتصادی زنان، می کوشد، عدم فعالیت اقتصادی را به خودِ زنان نسبت دهد و عاملیت زنانه ای برای آن بتراشد، بدون آنکه اشاره ای به ساختاری بشود که با مسدود کردن نظامند و برنامه ریزی شده مسیر ورود زنان به حوزه اشتغال و حذف تدریجی زنان شاغل توانسته است، خیل عظیمی از زنان را از میدان رقابت بیرون کند. واقعیت این است که زنان نه تنها نسبت اشتغالشان ناچیز است،  بلکه جمعیت بزرگی از آنها که زنان تحصیلکرده را هم در برمی گیرد با سرخوردگی از یافتن شغل حتی دیگر در میان جمعیت بیکار هم لحاظ نمی شوند و اکنون طبقه مجزایی به نام جمعیت غیرفعال را تشکیل می دهند. البته نباید از قلم انداخت که در میان همان جمعیت فعال اقتصادی هم نرخ بیکاری زنان 20.7 درصد است که دوبرابر نرخ بیکاری مردان برآورد می شود.

وقتی آمار دیگری از وضعیت اشتغال زنان در کنار آمار فوق قرار می گیرد، آن وقت است که افزایش جمعیت غیرفعال زنان و کاهش نرخ مشارکت اقتصادی معانی و تفاسیر دیگری پیدا می کند. از جمله این آمار کاهش شصت درصدی سهم زنان از مشاغل دولتی و عدم استخدام زنان توسط دستگاههای دولتی در سالهای اخیر است که کمتر مورد توجه تحلیلگران توجیه کننده وضع موجود قرار می گیرد. به نظر می رسد، با تغییر سیاست جمعیتی، ترویج  ایدئولوژی خانه نشینی زنان در دستور کار دستگاههای دولتی قرار گرفته و مهمترین استراتژی شان برای رسیدن به هدف افزایش جمعیت، خانه نشین کردن زنان بوده است؛ و در این راستا عدم استخدام زنان در بخش دولتی و اقدامات تهدید کننده اشتغال مانند افزایش مرخصی زایمان از جمله ملموس ترین عواملی بوده اند که در ایجاد وضعیت اقتصادی فعلی زنان نقش داشته اند...
@drsiminkazemi
♦️متن کامل یادداشت در شماره 4 فصلنامه اقتصادی فرهنگی "نقطه بند"


کار جوهر زن نیز هست!
(نگاهی به بحران بیکاری زنان)
سیمین کاظمی
فصلنامه اقتصادی-فرهنگی نقطه بند
تابستان و پاییز 96
@drsiminkazemi


نه حق طلاق، نه حق حیات!
زنی 57 ساله ای با لباسی که قسمتی از آن بقایای هویت قومی اش است، جواب آزمایشی را که نوشته بودم آورده است. می نشیند، ضمن پرسیدن شرح حال بیماری کم کم اشکش جاری می شود، دختر جوانش بیماری شدید قلبی دارد، شوهر دختر مدت کوتاهی بعد از عقد ناپدید شده، بیمه دختر (که با مادرش زندگی می کند) به عنوان فرزند، لغو شده و بیمه جدید هم بهش نداده اند، چون باید از طریق همسر بیمه شود. برای همین زن که تهیدست است نمی تواند برای درمان دخترش کاری بکند. دخترش درخواست طلاق داده و زن با کمک مالی سه میلیون تومانی یک نفر توانسته برای دخترش وکیل بگیرد، ولی قاضی با درخواست طلاق موافقت نکرده و گفته چهارسال باید صبر کنند و اگر تا آن وقت شوهرش پیدا نشد، طلاق امکان پذیر می شود.
حالا زن مستاصل و ناتوان برای نجات جان دخترش مقهور قوانینی است که قادر به درک وضعیت او نیستند.
گذشته از وضعیت بیمه سلامت همگانی که متاثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی ، بسیاری از زنان را که خود شغل و درآمدی ندارند، از شمول "همگان" خارج کرده و اجبارا در وابستگی به مردان تحت پوشش قرار می دهد، آنچه این زن را به سمت مرگ ناگزیر می کشاند، قانون نابرابری است که حق طلاق را به مردان واگذار کرده، و نیز قانون طلاق غیابی، که به مدت چهار سال زن را در وضعیت کاملا بلاتکلیف نگه داشته و به این ترتیب او را از بسیاری حقوق بدیهی انسانی محروم می کند.
از طرفی مصالحی که در سطح کلان تعیین می شود و از جمله برای کاهش آمار طلاق، روند دستیابی به آن را دشوارتر از قبل کرده است، ستمی است که ممکن است برای امثال این زن بیمار تهیدست، به قیمت جانش تمام شود.
برخورد مکانیکی با پدیده ها و مسایل انسانی و اجتماعی نه تنها حاصلش بهبود وضعیت نیست که گاه ممکن است به فاجعه ختم شود. اجبار به ماندن زنان در رابطه ازدواج علیرغم آسیب هایی که با خود دارد، در نمونه هایی مثل دختر این زن، مصداق خشونت ساختاری علیه زنان است.

سیمین کاظمی
@drsiminkazemi


سیمین کاظمی dan repost
@drsiminkazemi
مدیری که زنان را به مدرسه راه نمی دهد! (نقد فمینیستی داستان مدیرِ مدرسه) بررسی نقش های زنان در داستان مدیر مدرسه نشان می دهد که جلال آل احمد ، در توصیف زنان آثارش، گرفتار و اسیر تفکرات کلیشه ای و تصورات قالبی درباره زنان است، و هرگز نتوانسته زنان را فراتر از چارچوب ایدئولوزی مردسالاری حاکم برجامعه ببیند . در دوره زندگی آل احمد که مصادف بود با دوران پهلوی اول و دوم، تغییرات مهمی در زندگی زنان صورت گرفته بود که برخی از آنها دستاورد مبارزات زنان در طی انقلاب مشروطیت بود و برخی برنامه های حکومت پهلوی ها برای نوسازی جامعه. در دوران انقلاب مشروطیت و پس از آن زنان توانسته بودند، تشکل های خود را ایجاد کنند، در نشریات شان بنویسند و مهم تر از همه مدارس دخترانه را تأسیس کنند. در دوره پهلوی اول و دوم، زنان به مدارس و مراکز آموزش عالی راه یافتند، بخشی از نیروی کار کشور شدند و از حق مشارکت سیاسی شامل حق رأی و حق انتخاب شدن برخوردار شدند.

تغییر وضعیت زنان بخشی از روند مدرنیزاسیونی بود که دولت پهلوی در پیش گرفته بود و در واقع توفیقی اجباری بود که وضعیت زنان را دگرگون می کرد. حکومت پهلوی پیش از شروع این تغییرات، با توسل به زور دست به تغییر ظاهری جامعه زده بود که با تغییر پوشش مردان و کشف حجاب زنان همراه شد. مردان مجبور شدند لباس های پیشین را کنار بگذارند و زنان حجاب را. اما آنچه در این میان بر بعضی از نیروهای منتقد حاکمیت گران آمد کشف حجاب زنان بود. تغییرات صورت گرفته در دوره پهلوی بیشتر شامل حال زنان شهری شد و زنان داستانهای آل احمد هم همین زنان شهری هستند ولی این تغییر وضعیت زنان، نادیده گرفته شده و کمتر در داستان های او منعکس شده است. زنان داستان های او همچون مریم خانم سمنوپزان، فاطمۀ زن زیادی ، هاجرِ لاک صورتی ، زن بچۀ مردم، زنِ آفتاب لب بام همه در فضایی خارج از جامعه ای که زنانش در حال تغییر هستند، زندگی می کنند. معلم زنِ مدیرِ مدرسه اگر چه استثناء است و از معدود زنانی است که در فضایی خارج از چارچوب خانواده معرفی می شود، اما چون پذیرای تغییرات جدید شده ، مذمت و تحقیر می شود و به دلیل خروج از چهارچوب هایی که سنت تعیین کرده، محکوم می شود.

به نظر می رسد تنها تغییری که مورد توجه و انتقاد و صدالبته تنفر آل احمد واقع می شود تغییر پوشش زنان است. گویی جلال آل احمد برای نشان دادن اعتراض و مخالفت با حاکمیت وقت، حاضر به پذیرشِ واقعیتِ تغییرِ وضعیتِ زنان نیست و در گریز از همراهی با نظر حاکمیت درباره زنان، موضعی اتخاذ می کند که همه تغییرات صورت گرفته را یکسره رد می کند و از در مخالفت با آن درمی آید.در واقع آل احمد آن طور که در غربزدگی نوشته، زن معاصرش را زنی می بیند که حضورش در اجتماع به قصد خودنمایی است و به ولنگاری کشیده شده است.
http://www.feministschool.com/spip.php?article6830


زیبای زامبی!
دکتر سیمین کاظمی

جراحان پلاستیک می توانند چهره شما را تغییر دهند، اما آن چهره ممکن است بیش از یک انسان شبیه زامبی از کار در آید!
در خبرگزاری دیلی میل خبری منتشر شده است درباره یک زن 22 ساله ایرانی که از طرفداران و شیفتگان آنجلینا جولی ستاره هالیوود بوده و برای شباهت یافتن به او پنجاه پروسیجر و عمل جراحی انجام داده و چهل کیلوگرم وزن کم کرده است. نتیجه این است که او شباهتی یافته به جولی با همان چشم های رنگی، گونه های برجسته و لب های کلفت! از نظر پزشکی این تغییرات شگفت انگیز و قابل تحسین است. اینکه دانش، تکنولوژی و مهارتهای پزشکی تا حدی پیشرفت کند که چهره یک نفر را به یک نفر دیگر شبیه کند موفقیت بزرگی برای پزشکی است، اما مساله این است که این چهره ساخته شده از نظر فالوئر های این زن ایرانی، فاقد روح و ظاهر انسانی و شبیه زامبی است و آنها با نگاه کردن به عکس سحر احساس بدی پیدا می کنند. پزشکان از او آنجلینا ساخته اند اما آنجلینایی که همزمان یک زامبی هم به نظر می رسد.
در برخورد با چنین خبری اولین پرسش این است که علت پدیده جنون زیبایی تا مرز زامبی شدن چیست؟ چه عواملی ولع زیبایی با مداخلات پزشکی را در میان ایرانی ها و به ویژه زنان دامن زده است؟ پاسخ چندان دشوار نیست، وقتی زنان از داشتن یک زندگی انسانی محروم می شوند و راه پیشرفت و موفقیت بر آن ها بسته می شود و در عوض بیولوژی و ویژگی ها و وظایف جنسی شان از بام تا شام به آنها گوشزد می شود، لاجرم زن بودن روز به روز بیشتر از انسان بودن فاصله می گیرد؛ و احساس نیاز به زیبایی و استاندارد شدن با توسل به دامان پزشکان و جراحان نیز اوج می گیرد.
از طرفی پزشکی تجاری و بازاری شده نیز سرمست و کامیاب از رونق کسب و کار و افزایش تقاضای زیبایی، سفارش های مشتریان را به جان و دل و بدون هیچ چون و چرایی پذیرفته و خدمات خود را به فروش گذاشته است.
حاصل این داد و ستد زیبایی، از خودبیگانگی زنان و ابژه جنسی شدن شان و تسلیم محض مناسبات مردسالارانه شدن در جامعه ای است که روز به روز منزلت وشأن انسانی آنها را بیشتر تنزل می دهد.
سوال دیگر این است که از آن پزشکانی که پنجاه پروسیجر و عمل جراحی را برای این زن جوان انجام دادند، کدام یک طبق اصول علمی پزشکی برای او مشاوره روانپزشکی درخواست دادند؟ و چرا هیچ کدام حاضر نشدند او را فراتر از یک مشتری که قرار است به آنها پول بدهد، در هیات انسانی ببینند که وضعیتش نیازمند توجه و تامل بیشتر است؟ واقعیت این است که چنین پزشکی تجاری و بازاری شده ای، ظرفیت درک و فهم چنین پرسشی را ندارد، و از او غیر از زامبی ساختن هنر دیگری ساخته نیست.
@drsiminkazemi

لینک خبر:
http://www.dailymail.co.uk/femail/article-5132349/Instagrammer-50-surgeries-look-like-Angelina-Jolie.html?ito=social-facebook


👥بخشی از گفتگوی روزنامه نسل فردا با سیمین کاظمی درباره خشونت علیه زنان/ شنبه 4 آذر 1396 (25 نوامبر 2017)

✴️ در جوامع مردسالار که بیشتر جوامع در دنیا از این مدل هستند و خشونت در این جوامع علیه زنان بیشتر دیده میشود چه راهکارهایی برای اصلاح آن می بینید؟
🔶 در جوامع مردسالار مثل جامعه ما اولین قدم این است که درباره خشونت علیه زنان صحبت بشود و از پنهان کاری و انکار مسأله خودداری شود. لازم است ازعادی سازی یا عادی جلوه دادن خشونت و خصوصی دانستن اش پرهیز شود. این ها اولین قدم است. قدم های بعدی هم یکی تلاش برای پیشگیری از وقوع خشونت است و یکی هم حمایت از قربانیان خشونت. که هر کدام از اینها راهکارهای متعددی دارند.

✴️ به نظرتان جامعه ایران در حال حاضر و نسبت به گذشته چه قدر به حقوق شهروندی زنان اهمیت می گذارد و چه قدر از جامعه سنتی و مردسالاری دور شده است؟
🔶 در جامعه ما رویکرد واحدی به حقوق زنان وجود ندارد، بعضی بخش های مترقی جامعه خواستار برابری جنسیتی و رفع تبعیض از زنان هستند و بخش های دیگری هم مدافع فرودستی زنان و حفظ مناسبات مردسالارانه هستند. باید بگویم که ما حتی در سطح نخبگان و دانشگاهیان و  تحصیلکرده ها  با تفکرات زن ستیزانه و سکسیستی مواجه هستیم. اینها با درک نادرست از موقعیت زنان، سعی می کنند مسائل زنان از جمله مسأله دردناکی مثل خشونت را یا انکار کنند و یا با طرح بحث های انحرافی، مانع از شکل گیری گفتگوی درست و مؤثر پیرامون چنین مسائلی می شوند.
در مورد اینکه چقدر از مردسالاری فاصله گرفته ایم، به نظر می رسد  به دلیل تغییرات اجتماعی و اقتضای شرایط برخی محدودیت ها و ممنوعیت ها برای زنان بویژه در شهرهای بزرگ برداشته شده اما این اتفاق لزوما در شهرهای کوچک و کم جمعیت نیفتاده است. چنانکه زنان از تحصیل و اشتغال محروم می شوند، ترددشان به سختی صورت می گیرد، از لحاظ اقتصادی به مردان وابسته اند، پوشش شان بیشتر از شهرهای بزرگ کنترل می شود، و در سنین کودکی مجبور به ازدواج می شوند. اگر چه از یک طرف به دلیل تغییرات اجتماعی بعضی تغییرات مثبت شامل حال زنان می شود اما از آن طرف مقاومت هایی هم برای نگهداشتن زنان در موقعیت فرودست و بازگرداندن آنها به عقب وجود دارد. در واقع زنان در کشاکش میان این دو نیرو وضعیت مبهم و نامطمئنی را تجربه می کنند.

✴️ در جوامع سنتی و مردسالار صرف فرهنگ سازی مشکل را حل خواهد کرد؟ نقش رسانه ها چه طور؟
🔶 اصطلاح فرهنگسازی سالهاست به عنوان راهکار بسیاری از مسائل اجتماعی ما معرفی می شود و ظاهرا یک چیزی است مثل معجزه و جادو که هر ویرانه ای را آباد و هر گره کوری را باز می کند، غافل از اینکه فرهنگ خود یک متغیر وابسته است و برای ساخته شدن یا تغییر و اصلاحش باید زمینه مادی و شرایط عینی هم فراهم باشد. خشونت علیه زنان بیشتر از فرهنگ با شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی یک جامعه ارتباط دارد. وقتی این ها تغییر کنند ممکن است تغییرات فرهنگی به دنبالش اتفاق بیفتد و مثلاً خشونت هم کمتر شود. نمی شود انتظار داشت که در شرایطی که  محرومیت اقتصادی زنان و وابستگی اقتصادی آنها به مردان پذیرفته شده است و ترویج می شود، فرهنگ مبتنی بر چنین مناسباتی در مقابل خشونت بایستد.
رسانه ها هم نقش متناقضی دارند بسته به اینکه چه نوع تفکری پشت سر آنهاست ممکن کارکردهای متفاوتی  داشته باشند. در حال حاضر بعضی رسانه مروّج خشونت هستند و بعضی هم علیه خشونت.

✴️به نظرتان در سال یک روز را در تقویم به نام روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان نامیدن مثمر ثمر خواهد بود؟
🔶 بله چون فرصتی است که این مساله را یادآوری و اطلاع رسانی کنیم و در مورد این صحبت کنیم که هنوز خشونت یک مسأله مهم زنان است و نیاز به توجه دارد. نگاهی به پشت سر بیندازیم که برای مقابله با خشونت علیه زنان چه کرده ایم و برای آینده چه می توان کرد.
 
✴️ شناخت و آگاهی  زنان نسبت به حقوق خودشان چه میزان از خشونتی که گاه در جامعه علیه آنها روا می شود می تواند بکاهد؟ نهادهای حکومتی و دستگاه های نظارتی چه نقشی دارند؟
🔶 وقتی آگاهی زنان از حقوق شان بیشتر شود، ستم پذیری شان هم کمتر می شود. خشونت را یک مسأله عادی نمی دانند و خودشان را مستحق خشونت قلمداد نمی کنند. برای مقابله با آن راهکار دارند و کمتر روابط خشونت آمیز را تحمل می کنند.
نهادهای حکومتی و دستگاههای نظارتی باید اجازه بدهند درباره این مسأله صحبت شود، از نظر حقوقی خشونت خانگی یا لااقل شکل فیزیکی آن جرم انگاری شود، منابعی به حمایت از زنان در معرض خشونت اختصاص داده شود، و برنامه ی جامعی با مشارکت دستگاههای مختلف برای مقابله با خشونت  طراحی و اجرا شود.
@drsiminkazemi


جامعه نسل فردا dan repost
خشونت ممنوع
صفحه جامعه شنبه 4 ابان 96
روزنامه نسل فردا
@jameye_naslefarda


ظل السلطان دیوانه نبود! (بخش دوم)
سیمین کاظمی

یکی از شخصیت های تاریخی که فرضیه جنون و دیوانگی در باره او مطرح شده، مسعودمیرزا ظل السطان فرزند ناصرالدین شاه قاجار است که برای مدت طولانی بر بخش هایی از ایران، و  بیش از سه دهه بر اصفهان حکومت کرده است. این شاهزاده قاجار که به دلیل نسب مادری اش، ولیعهدی را به مظفرالدین میرزا باخت، در پهنه ای از ممالک محروسه ایران که اداره آن به او واگذار شده بود، دستگاه حکومتی را
تأسیس کرد که با ویژگی هایی همچون تشکیل قشون مجزا از قشون حکومتی، سرکوب و البته دفع اشرار و برقراری نسبی امنیت، جمع آوری مالیات و فراهم آوردن ثروتی هنگفت و دست اندازی به منابع موجود در قلمروش شناخته می شود. از جمله اعمال او که موجب حیرت و خشم و نفرت نسبت به اوست، تخریب و تصرف و تغییر کاربری برخی آثار و ابنیه تاریخی به جا مانده از دوره صفویه بوده که همین اقدام بیش از سایر اعمالش فرضیه جنون را درباره او مطرح کرده و قوت بخشیده است. از دیگر نکات قابل تأمل در بیوگرافی او  سرگرمی هایش از جمله شکار است که خودش در تاریخ مسعودی شرح مفصلی درباره آن نوشته است. البته اگر قرار باشد مروری منصفانه بر زندگی این شاهزاده قاجار صورت گیرد نباید از قلم انداخت که او همواره مورد اعتماد و تحسین ناصرالدین شاه بود، دشمنان زیادی در میان متنفذان دربار داشت و نیز اینکه از جمله حامیان مشروطه بود.  کتاب تاریخ مسعودی که شرح سفرها و زندگی روزانه ی ظل السطان به قلم خود اوست مهمترین سندی است که می توان با آن درباره شخصیت و وضعیت روانی نویسنده به قضاوت نشست.

آنچه درباره ظل السلطان و وضعیت روانی او می توان گفت این است که این شاهزاده، کنشگری در دستگاه سیاسی قاجار بود که استبداد و بی قانونی بارزترین خصلت آن بود و اختیارات حکومت نامحدود و امیال فردی شخص شاه و نزدیکان او بالاتر از مصلحت  ملک و ملت قرار داشت. در چنین ساخت سیاسی است که باید اعمال ظل السلطان را  داوری کرد و درباره منطبق بودن یا نبودن آنها با خِرَد حکم داد. ظل السلطان به عنوان پسر پادشاه قاجار و شخصی که لقب سایه سلطان به او داده شده بود از قدرتی نامحدود برخوردار بوده که انجام بسیاری از امور را بدون هیچ گونه پاسخگویی برای او میسر می کرد. از سوی دیگر وجود رقابت ها و دشمنی های بسیار میان شاهزادگان و شخصیت های درباری که برای مصالح و منافع شخصی از هیچ جفا و شرارتی نسبت به هم رویگردان نبودند را باید در قضاوتهای صورت گرفته نسبت به افراد لحاظ کرد. واقعیت این است که چه تصرف و تخریب آثار تاریخی و چه شکار حیوانات که هر دو با معیارهای امروزی امری مذموم و نوعی تعدی به میراث فرهنگی و محیط زیست به حساب می روند، در دوره قاجار و به ویژه برای شاه و شاهزادگان و درباریان امری عادی و بهنجار بوده است. تصرف، تخریب و تغییر کاربری آثار و ابنیه تاریخی که تا روزگار ما هم ادامه دارد، مسأله ای است که بیش از آنکه به جنون مرتبط باشد به قدرت سیاسی و نگاه منفعت جویانه و غیرمسؤولانه به این آثار باز می گردد و مشغولیت و علاقه مندی به شکار هم علامتی  از سبک زندگی اعیانی و سرگرمی اشراف زادگان به شمار می رفته و نه لزوماً جنون حیوان کشی.

ظل السلطان اگرچه معروف است که روزگاری به ناصرالدین شاه پیشنهاد داده بود که در ازای دو کرور تومان ولایت عهدی را به او واگذار کند، بعد از سفر به اروپا و با مشاهده نظم و قانونمندی کشورهای اروپایی به نگرش کاملا متفاوتی رسیده بود، تا حدی که در کتابش نوشت: «امروز مفتاح جمیع بدبختی های مملکت ما اول قانون است. احداث قانونی بکنیم که اجزای دولت مطابق آن قانون رفتار کنند و بدانند که مطابق آن قانون باید رفتار کرد، نه راه دیگر. دوم علم و علم حاصل نمی شود مگر به داشتن مدرسه و مدارس با نظم...». بدیهی است که چنین جملاتی نه تنها فرضیه دیوانگی را باطل می کند، بلکه خردمندانه ترین راهکاری است که در آن دوره می توانسته به ذهن یک فرد فعال سیاسی خطور کند.

ظل السلطان در نوشته ای که از خود به جا گذاشته، ذهنی فعال را به رخ خواننده می کشد که نه تنها آثاری از دیوانگی در آن قابل ردیابی نیست بلکه در کمال فرزانگی نشان می دهد که هم با ادبیات آشناست و هم بیش از دویست جلد کتاب خوانده است و هم با قضاوت و منطق و استدلالش نشان می دهد که افکارش مترقی تر از بسیاری از هم عهدانش بوده است. همو که به زیاده روی در سوء استفاده از قدرت شهرت دارد در جایی از این کتاب می نویسد «حد اعتدال و میانه روی بهترین مقامات است بخصوص برای سلطان»! البته وقتی این تناقض گفتار و کردار را در زمینه فرهنگی و اجتماعی و تاریخی جامعه ایران مورد داوری قرار دهیم، نتیجه این خواهد بود  که چنین تناقضی نه عجیب است و نه نشانه دیوانگی بلکه یک خصلت فرهنگی است که کماکان به قوت خود باقی است. پایان سخن اینکه مسعودمیرزا ظل السلطان دیوانه نبود!
@drsiminkazemi
برای فردا /ش 19


ظل السلطان دیوانه نبود! (بخش اول)
سیمین کاظمی

دیوانگی دیکتاتورها فرضیه ای است که درباره بسیاری از حاکمان و قدرتمندان گذشته و حال جهان مطرح می شود. پاییز پدرسالار گابریل گارسیا مارکز نویسنده آمریکای جنوبی را شاید بتوان معروفترین ایده آل تایپ ادبی از یک دیکتاتور دیوانه دانست که با سبک رئالیسم جادویی، حکومت عجیب و غریب یک دیوانه تکیه داده بر مسند   قدرت را روایت می کند.

اگر چه دیوانگی به تنهایی خطر یا آسیبی متوجه جامعه نمی کند،  اما ترکیب آن با قدرت می تواند فاجعه آمیز و هراس انگیز باشد، از آن رو که هم کنترلش دشوار است و هم مقاومت در برابرش غیر ممکن می نُماید. دیکتاتور دیوانه درواقع تهدیدی است که مرزهای متعارف ستم را در نوردیده و تعدی او به حقوق محکومان از حد انتظار و تحمل آنها فراتر می رود.  از همین رو می توان نتیجه گرفت که دیوانه پنداشتن یک حاکم مستبد،  واکنشی اجتماعی به ستم و سرکوبگری و اِعمال قدرت اوست. کمبوجیه هخامنشی، نادرشاه افشار و آغامحمدخان قاجار نمونه مستبدانی هستند که به عنوان دیوانه و مجنون شناخته می شود و ویژگی این هر سه استبداد، ستم به رعیت و خشونت و سرکوب مخالفان بیش از سایر شاهان بوده است.

اکنون با برآمدن پزشکی نوین، دیوانگی و جنون همچون سایر وضعیت های جسمی و روانیِ نامطلوب، به طبقه بندی بیماری ها راه یافته و بر اساس معیارهای مشخص، نوعی اختلال روانی شناخته می شود. البته تشخیص بیماری روانی بر خلاف سایر تشخیص های پزشکی که مبتنی بر علایم و نشانه های جسمی و متکی بر پاراکلینیک است، با دشواری بیشتری مواجه است و  بر اساس مشاوره و مصاحبه با بیمار و یا شکایات نزدیکان بیمار صورت می گیرد. این موضوع در غیاب بیمار و با گذشت زمان دشوارتر و گاه غیر ممکن می شود و در نتیجه چنین تشخیصی به زحمت می تواند به واقعیت نزدیک باشد. با این وجود برخی محققان بر اساس اسناد تاریخی به جا مانده سعی می کنند، فرضیه ها و پنداشته های مربوط به دیوانگی و جنون شاهان و شخصیت های تاریخی را بر اساس معیارهای علمی امروزی آزمون نموده و درصورت تأیید آن فرض ها جنون را به مثابه یک تشخیص پزشکی مطرح و به دیوانگی آن شخص صورت رسمی و معتبر بدهند.

در این میان باید توجه داشت که استفاده از برچسب دیوانگی یا تشخیص اختلال روانی برای مستبدان و حاکمان ستمکار  اگر چه می تواند از جهاتی جذابیت داشته باشد، اما در بردارنده دو واقعیت مهم است که اغلب نادیده گرفته شده اند.

یکی اینکه بیمار روانی خواندن یک شخصیت مستبد تاریخی در واقع نوعی سلب مسؤولیت اعمالش از او و نسبت دادن تمام ستم ها و سرکوب هایی که مرتکب شده به وضعیت روانی اش است. وقتی شاهی به سبب اعمالش دیوانه خوانده می شود، خواه ناخواه قدرت غیرمشروط و غیرقابل کنترل او  که خشونت و سرکوب و ستم را میسر می کند، نادیده گرفته می شود و موضوع  از صورت مسأله ای که به ساخت سیاسی و اجتماعی مربوط می شود به یک مسأله ی فردی تقلیل می یابد. در الصاق برچسب دیوانگی به یک شاه یا شاهزاده، اغلب فراموش می شود که اقداماتی که او انجام داده به موقعیتش در یک ساخت سیاسی استبدادی  و قدرت مطلق العنانی که به آن دست یافته، بازمی گردد و نه دیوانگی و جنون او. در سیستم استبدادی ایران تقریبا همه شاهان از شاه دادگر تا وکیل الرعایایش مرتکب اعمالی شده اند که با معیارهای اخلاقی و حقوقی امروز نامی غیر از جنایت نمی توان بر آنها نهاد. بدیهی است که این کارها بخشی از فرهنگ سیاسی پیشامدرن بوده و اغلب در میان حاکمان و محکومان عادی و پذیرفته شده بوده اند. در فرهنگی که اعتقاد بر این بوده که «ملک و رعیت همه سلطان راست» دور از انتظار نیست، پادشاه خود را مختار و آزاد دانسته که بدون آنکه به کسی یا جایی پاسخگو باشد، مملکت را به دلخواه اداره و هر طور که خواست با رعیت رفتار کند.

دیگر اینکه دیوانه خواندن شاهان، از سوی محکومان و رعیت و مخالفان یا کسانی که به هر نحو از استبداد آسیب دیده اند، در واقع با هدف تحقیر آن فرد مستبد جبار در شرایط تاریخی صورت می گرفته که دیوانگی یک استیگمای فوق العاده عمیق و شدید بوده و برچسب دیوانگی موجب بی اعتباری و طرد فرد دیوانه می شده است. در زمانه ما که تلاش می شود، انگ و استیگمای ضمیمه شده بر بیمار روانی سترده شود و با این بیماران همچون بیماران جسمی برخورد و از آنها رفع تبعیض گردد، لازم است در دیوانه خواندن یا بیمار روانی دانستن مستبدان تاریخی به قصد تحقیر ، قدری احتیاط و تجدید نظر شود. (ادامه دارد)
@drsiminkazemi
مجله برای فردا/ شماره 19


مورخان dan repost
شبکه مورخان @movarekhan
📢 شماره نوزدهم ماهنامه «برای فردا» با پرونده تاریخی«سایه سیاه سلطان» منتشر شد.
علیرضا ابطحی
سیمین کاظمی
عبدالمهدی رجایی
الهه باقری
پروین کارگر
م...
http://movarekhan.com/go/587


چرا سقط جنین درمانی افزایش یافته است؟
@drsiminkazemi
❓تا سال 95 افزایش مراجعه برای سقط درمانی یا قانونی با شیب اندکی رشد داشت. به تازگی آماری از سوی پزشکی قانونی ارائه شده است که مراجعه برای سقط درمانی در تهران نسبت به شش ماه مشابه سال گذشته دو برابر شده است. آیا این می تواند نشانه ای مثبت از کاهش سقط غیر قانونی و مراجعه از راه های قانونی به‌خصوص در مورد طبقه متوسط- با توجه به اینکه آمار مربوط به شهر تهران است- باشد؟

✅بینید این سقط‌های درمانی  با سقطی که به دلیل بارداری ناخواسته است  متفاوت است. اینها را باید بگذاریم در دو مقوله جداگانه، یعنی پرداختن به هرکدام از این‌ها باید به طور جداگانه باشد، چون شبیه هم نیستند.
در مورد اینکه چرا سقط‌های درمانی و مراجعات به پزشکی قانونی زیاد شده چون  روی آن تحقیقی نشده است، نمی توان به قطعیت اظهار نظر کرد اما چند فرضیه مطرح است. 
▪️یکی اینکه به خاطر سیاست جدید جمعیتی و از دسترس خارج شدن روشهای پیشگیری از بارداری، احتمالاً تعداد بارداری‌ها به طور کلی یا در بخشی از جمعیت زیاد شده است، که با بالا رفتن میزان بارداری، موارد متقاضی سقط درمانی هم به نسبت بالا می رود.
▪️یک فرضیه دیگر این است که میزان بارداری در سنین بالا افزایش پیدا کرده که خودش دو علت دارد. یکی این است که زنانی که در سن بالا هستند و بچه دار هم شده اند، حالا تحت تأثیر برنامه جدید و در شرایط سنی نامساعد تصمیم به بارداری می گیرند، یا اینکه می تواند بارداری در سن بالاتر به علت ازدواج در سنین بالاتر باشد. به هر با افزایش سن مادر شیوع بعضی ناهنجاری های جنینی بیشتر می شود و اینها ناگزیر متقاضی سقط درمانی هستند.  
▪️ فرضیه بعدی این است که اخیراً در مراکز  بهداشتی درمانی تحت پوشش وزارت بهداشت  غربالگری ناهنجاریهای کروموزومی با جدیت بیشتری انجام می‌شود، و ارائه دهندگان خدمت چه پزشکان چه ماما‌ها به همه خانم هایی که مراجعه می‌کنند صرفنظر از اینکه سن آن‌ها چقدر است توصیه می‌کنند که برای مشخص شدن مشکلات جنینی بروند آزمایش غربالگری را انجام دهند. 
 با وجود اینکه تست های غربالگری هزینه بالایی هم دارند، ولی نسبت به گذشته خیلی بیشتر انجام می‌شود. من آماری در دست ندارم، اما طبق مشاهدات شخصی خانم‌های بیشتری می‌روند این آزمایش‌ها را انجام می‌دهند و مواردی که مشخص می‌شود این ناهنجاری وجود دارد نسبت به قبل  بیشتر شده و ممکن است به همین خاطر باشد که مراجعه به پزشک قانونی و تقاضای سقط جنینی که مشکل دارد بیشتر شده باشد.
▪️یک عامل مؤثر دیگر هم افزایش میزان آگاهی مادران و کاهش حساسیت جامعه به سقط جنین است. قبلا مخالفت بیشتر بود، اما الان آگاهی بیشتر شده است، و والدین وقتی بدانند جنینی که به دنیا می‌آید سالم نیست و مشکلات جدی برای خودش و خانواده و جامعه به همراه دارد، می پذیرند که از طریق سقط مانع چنین مسأله ای شوند.

🔺این را هم باید گفت که بخاطر ملاحظات قانونی و شرعی که درباره سقط جنین وجود دارد، حتی سقط درمانی یعنی سقطی که به دلایل پزشکی انجام می شود با سختی و دردسر بسیار همراه است و روند اجرایش مشکلات زیادی دارد. 
قانوناً  اگر بارداری برای جان مادر خطری داشته باشد یا جنین مشکل جدی داشته باشد اجازه سقط داده می‌شود. ولی به قدری این روند سخت و طولانی است و به شکل اداری در آمده است- یک گولدن تایم ۱۹ هفته ای دارد- که اگر مادری که می‌خواهد مراجعه کند دیر بجنبد و به هر دلیل این روند اداری یک مقداری طول بکشد وقت را از دست می‌دهد.
وقتی گرفتن مجوز سقط درمانی از پزشکی قانونی خیلی دشوار باشد، قطعا بخشی از زنان به سمت روش های زیر زمینی و غیر قانونی می‌روند که تبعات منفی بسیاری خواهد داشت و مادر را به خطر خواهد انداخت.

❓شما چه راه‌کاری را برای کاهش سقط های غیر قانونی که می تواند برای سلامت زنان خطرات زیادی را به همراه داشته باشد توصیه می کنید؟

✅ در حال حاضر تنها راه حل پیشگیری از سقط غیر قانونی این است که، پیشگیری از بارداری جدی گرفته شود. به زنان آموزش داده شود که تا وقتی که شرایط و آمادگی بارداری را ندارند از روش های پیشگیری از بارداری استفاده کنند و این وسایل به طور رایگان یا ارزان در اختیارشان قرار داده شود. این آموزش در مورد پیشگیری از بارداری باید از سنین نوجوانی هم به پسران و هم به دختران ارائه شود. و این که سیاست افزایش جمعیت باید با در نظر گرفتن همه جوانب و پیامدهای آن دنبال شود.
(بخش دوم گفتگو)
@drsiminkazemi
چرا "سقط جنین" درمانی افزایش یافته است؟
http://fararu.com/fa/news/336016/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%B3%D9%82%D8%B7-%D8%AC%D9%86%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA


سیمین کاظمی پزشک و محقق حوزه جامعه شناسی پزشکی در گفتگو با فرارو به بررسی شکل اجرای سیاست جمعیتی و تاثیر آن روی سقط جنین و راهکارهای کاهش سقط‌های غیر قانونی می‌پردازد:

❓به عنوان پرسش اول شما تاثیر سیاست‌های جمعیتی را بر روی آمار سقط جنین چگونه ارزیابی می‌کنید؟
✅سیاست‌های جدید جمعیتی وقتی ابلاغ شد، بدون در نظر گرفتن تفاوت‌های زنان از نظر اقتصادی اجتماعی، جغرافیایی و سنی و شرایط خانوادگی به طور کلی همه روش‌های پیشگیری از بارداری را جمع کردند. به هر حال یک جمعیتی از زنان هستند که بارداری آنها چه برای خودشان و چه برای نوزاد همراه با خطر است و از نظر پزشکی توصیه نمی شود که باردار شود، مثل زنان سن کمتر از 18 و بالای 35 که بارداری شان پرخطر محسوب می شود.
با تغییر سیاست جمعیتی گفته شد زنانی که می‌خواهند از بارداری پیشگیری بکنند خودشان بروند از بازار تهیه بکنند. در واقع این واگذار کردن پیشگیری از بارداری به زنان، بدون توجه به این نکته بود که بعضی زنان بخاطر آن جغرافیایی که در آن زندگی می‌کنند (مثل مناطق روستایی و محروم) ممکن است به این وسایل و روش های پیشگیری دسترسی نداشته باشند و از طرف دیگر بعضی از نظر اقتصادی قادر به پرداخت هزینه های آن نباشند.
این تغییر سیاست باعث شد که همه زن‌ها موردی قلمداد شوند که پتانسیل بارداری و اضافه کردن به جمعیت را دارند، و فارغ از اینکه در چه شرایطی هستند، آیا واقعا توانایی بارداری سالم را دارند، این بارداری چه خطراتی را به دنبال دارد، آیا فاصله گذاری بین فرزندانش رعایت شده یا نه همه زنان دعوت شدند به بارداری.
بعدا که این اشکالات واضح‌تر و مشخص‌تر شد تصمیمات دیگری گرفته شد و ظاهراً در مناطق حاشیه‌ای و روستایی یک امتیازاتی قائل شدند برای زن‌ها به این صورت که اگر زنی -در این مناطق خاص نه همه کشور- مراجعه می‌کرد و خواستار این بود که از بارداری پیش گیری بکند وسایل را در اختیارش می‌گذاشتند. 
البته این در اختیار گذاشتن وسیله با هیچ آموزش و مداخله دیگری همراه نیست. اگر زنی از مناطق محروم و روستایی و حاشیه ای خودش برای گرفتن وسیله پیشگیری از بارداری مراجعه کند و حائز بعضی شرایط باشد، (از نظر تعداد فرزندان و فاصله بارداری ها و سن و بعضی بیماری های جدی) در آن صورت مراکز بهداشت به او وسیله می دهند.

❓آیا این شکل از اجرای این سیاست ها ممکن است سقط جنین را افزایش داده باشد؟ 
✅ بله قطعا، چون این سیاست باعث افزایش بارداری‌های ناخواسته می‌شود و وقتی بارداری ناخواسته باشد اگر چه یک تعداد از زنان  می‌پذیرند به هر شکلی شده مراحل بارداری و زایمان را طی می‌کنند ولی تعدادی هم می‌روند به سمت سقط جنین.
سقط جنین هم در کشور غیر قانونی است مگر سقط درمانی باشد یعنی سقط جنین به علت  ناهنجارهای مهم جنینی یا خطرات جانی ناشی از بارداری و زایمان برای مادر انجام می شود وگرنه بقیه متقاضیان سقط باید بروند به سمت سقط غیر قانونی. که آن هم شرایطش باز فرق می‌کند.
از نظر طبقاتی طبقه برخوردار و مرفه  توانایی اش را دارند که با پزشکی به توافق برسند و  بروند در یک مرکز درمانی سقط بکنند، اما طبقه محروم که توان تامین این هزینه را ندارند مجبورند از روش‌های سنتی یا روش‌های زیر زمینی استفاده کنند. مثلا بروند از بازار غیرقانونی دارو تهیه بکنند و بدون حضور پزشک و در شرایط غیربهداشتی سقط کنند. 
@drsiminkazemi

متن کامل گفتگو در لینک زیر قابل دسترسی است:
http://yon.ir/Z1shS


زلزله و بیمارستان ویران: یادآوری محرومیت های درمانی
سیمین کاظمی
وقتی خبر می رسد تنها بیمارستان سرپل ذهاب روی سر بیماران و کارکنان آن آوار شده، آن وقت می توان درک کرد که زلزله در کدام نقطه از جغرافیای محرومیت رخ داده است.
اتفاق مهیبی مثل زمین لرزه غرب ایران وقتی با فقدان های متعدد از جمله فقدان امکانات درمانی در هم می آمیزد آن وقت است که عمق و ابعاد فاجعه مضاعف می شود.
بیمارستان فروریخته ی سرپل ذهاب نمادی از ویرانی و تباهی وضعیت دسترسی به امکانات درمانی و نابرابری های حوزه ی سلامت است که گریبانگیر بسیاری از شهرهای مناطق محروم ایران از ایلام و کرمانشاه و کردستان و لرستان و بختیاری و کهگلویه تا سیستان و بلوچستان و جنوب خراسان و بوشهر است؛ نابرابری و محرومیت و فقدانی که میل به عادی پنداشتن و عبور از کنارش بیشتر از اراده رفع و اصلاح آن است.
سال گذشته وقتی مردم و مسوولان شهر بدره ایلام مشکلات بهداشتی و درمانی و کمبودهای آن منطقه را به وزیر بهداشت گفتند، و از آن مسوول عالیرتبه انتظار پاسخگویی و مساعدت داشتند، با تندی و عتاب او مواجه شدند و بقیه آن ماجرای ناخوشایند. اگر چه ظاهرا قضیه به خیر و خوشی و عذرخواهی حل شد، اما عتاب آقای وزیر حاوی این پیام بود که طرح مطالبه سلامت از سوی حاشیه نشینان و محکومان به زندگی در مناطق نابرخوردار تحمل نمی شود و بنابراین نباید امیدی به رفع مشکلات ساختاری بهداشت و درمان بست. چنین ساختاری که مبتنی بر تبعیض و نابرابری در توزیع طبقاتی و جغرافیایی سلامت است، نتیجه طبیعی اش، تمرکز امکانات در مناطق توسعه یافته و مرفه است و نادیده انگاشتن مناطق دور از مرکز و حاشیه ای. زلزله ویرانگر کرمانشاه به یادمان آورد و نشان داد که چقدر در تامین امکانات درمانی در غرب ایران مضایقه و کوتاهی شده است تا آنجا که به جبران کمبود امکانات درمانی و محرومیت سرپل ذهاب و قصرشیرین و دیگر شهرهای زلزله دیده کرمانشاه، گروهی از مصدومان سوار بر هواپیما روانه تهران شده اند! شاید به این طریق بر این زخم کهنه بی توجهی و نادیده گرفتن حاشیه ها و توزیع جغرافیایی ناعادلانه امکانات مرهمی گذاشته شود.

دسترسی عادلانه به امکانات بهداشتی درمانی و برخورداری همگان از سلامت حقی است که باید بر آن پای فشرد و ایمان آورد که همان قدر که جان شهروندان شمال شهر تهران عزیز است، چنانکه آن تاسیسات عظیم و شیک بیمارستانی و آخرین دستاوردهای پزشکی در اختیارشان قرار گرفته است، جان انسان های ساکن شهرهای دوردست نیز آن قدر ارزشمند هست که از حداقل استانداردهای بهداشتی و درمانی برخوردار گردند.
@drsiminkazemi


simin Kazemi dan repost
وقت آن رسیده است که به دختربچه ها اجازه داده شود که به جای عروسک گاهی آچار به دست بگیرند. هم از بار تبعیض جنسیتی کاسته می شود و هم به کار آینده شان می آید.
تاسیسات نیوز/آبان96

@drsiminkazemi


حق مادری زنان آسیب دیده: یک ادعای تبلیغاتی یا تغییر رویکرد دولتی؟ (درباره دفاع وزیر کار از حق مادری)
سیمین کاظمی
روزان/ شنبه ششم آبان 96
در حالیکه موضوعی مثل فرزند داشتن عموماً یک انتخاب شخصی به حساب می آید، اما درباره بعضی اقشار به موضوعی سیاسی، اجتماعی و از همه مهمتر اخلاقی تبدیل  می شود. زنان معتاد یا آلوده به اچ.آی.وی قشری هستند که حق مادری آنها مورد بحث و اختلاف نظر بوده است که آیا آنها نیز می توانند فرزندی داشته باشند یا خیر؟ در پاسخ به این سؤال دو رویکرد اصلی شکل گرفته است:

🔻رویکرد اول این گروه را به واسطه بیماری و مشکلی که با بدن شان حمل و منتقل می کنند نه تنها شایسته مادری نمی داند، بلکه با نگرانی در مورد محصول بارداری که یک  بدن آلوده و معیوب و فاقد صلاحیت ورود به جامعه است، خواهان عقیم شدن زنان معتاد و آلوده به اچ.آی.وی با روش های قطعی و دائمی مانند جراحی لوله های رحم هستند. آنها بسته شدن لوله های رحم را به مثابه قطع چرخه آسیب تصور کرده و به بستر و شرایط اجتماعی و اقتصادی که ایدز و اعتیاد در آن شکل می گیرد بی اعتنا هستند.

🔻در رویکرد دوم، اما مادر شدن و فرزند داشتن به عنوان حق زنان صرفنظر از وضعیت جسمی و اجتماعی شان تلقی می شود و بر رفع عوامل اجتماعی منجر به ایجاد  وضعیت آسیب دیدگی زنان آلوده به HIV و معتاد تأکید می شود. در این رویکرد، راهکاری مثل عقیم کردن زنان معتاد و بیمار هم نوعی خشونت دولتی علیه بی دفاع ترین لایه های اجتماعی و قربانیان نابرابری اقتصادی و اجتماعی شمرده می شود و هم دلالت بر توسل به روش های پزشکی برای حل مسائل اجتماعی دارد. در واقع انتخاب راهکار پزشکی برای حل مسأله اجتماعی، به معنای فقدان توجه و فقدان اراده ی لازم برای تغییر و بهبود شرایط آسیب زاست که به تشدید و بدتر شدن این شرایط می انجامد.

🔻چندی پیش با طرح رویکرد اول توسط برخی مقامات دولتی، نگرانی وسیعی در میان بخش های مترقی جامعه اعم از روشنفکران، فعالان حقوق زنان و حامیان عدالت اجتماعی ایجاد شد که مداخله دولتی به روش پزشکی هم به نقض حقوق فردی زنان آسیب دیده منجر شود و هم چنین رویکردی نسبت به مسائل اجتماعی جایگزین ضرورت تغییر شرایط منجر به آسیب شود. با طرح انتقادهای گسترده همان مقامات مجبور به توضیح و اصلاح اظهارات خود شدند، و چنین طرحی از برنامه مدیران دولتی حذف شد.

🔻اخیراً وزیر کار با تغییر رویکردی آشکار نسبت به آنچه سابقاً از طرف مدیران دولتی ابراز شده بود بر حق مادری زنان معتاد و آلوده به اچ آی وی تأکید نموده و ضرورت آلوده نشدن بچه های این زنان را یادآور شده است. چنین تغییر رویکردی از طرف مسؤولان البته جای خرسندی دارد اما از آنچه که دو صد گفته چون نیم کردار نیست و به عمل کار برآید و به سخندانی نیست، باید دید که شرایط عینی و مادی که از این گفته ها و تغییر رویکرد حمایت کند نیز فراهم شده است یا خیر.

🔻 واقعیت آن است که در جامعه ای که فاصله طبقاتی با شتاب در حال تعمیق و گسترش است و وضعیت اقشار فرودست روز به روز بدتر می شود و به تبع آن بر تعداد زنان فقیری که قربانی نابرابری های اقتصادی و اجتماعی  و آسیب هایی مثل فحشا، اعتیاد و بیماریهایی مثل ایدز می شوند افزوده می گردد، مقابله با چنین وضعیتی یا نادیده گرفته می شود و یا اگر تصمیمی برای مقابله اتخاذ می شود، چنان کند و لنگ لنگان است که به هیچ وجه تناسبی با آسیب های در حال تزاید ندارد. آقای وزیر در حالی حق مادری را برای زنان معتاد و آلوده به اچ آی وی محترم می شمرد که دولت هنوز از احداث یک مرکز نگهداری با ظرفیت 40 نفر فراتر نرفته و در از آن سو شمار زنان معتاد و آلوده به اچ آی وی در روایتهای گوناگون فقط در شهر تهران سر به اعداد نگران کننده می زند.  در یک تغییر رویکرد مصلحت آمیز می توان گفت مادری یک حق است که زنان معتاد و آلوده به اچ. آی. وی هم باید از آن برخوردار باشند، اما چنین داعیه ای تنها در شرایط معنا می یابد که همزمان باور داشته باشیم که برای این دسته از زنان هم این حق وقتی احقاق می شود که  شرایط مادر شدن توأم با آسیب به مادر و کودک نباشد و مراقبت های بهداشتی و حمایت اجتماعی لازم از آنها فراهم باشد.

🔻تغییر رویکرد دولت نسبت به زنان آسیب دیده و حق مادری آنها امری مثبت و قابل توجه است، اما تا وقتی چنین رویکردی در عمل و به طور واقعی در جهت رفع شرایط منجر به آسیب همراه نباشد بیشتر از یک اقدام تبلیغاتی و بزرگنمایی مصلحت آمیز گام های کوچک و جزیی دولت آن هم برای پنهان کردن کم کاری و درماندگی اش از مقابله با آسیب های اجتماعی نخواهد بود. آسیب اجتماعی همواره یک معلول است که چاره ای غیر از توجه به علل پدیدآورنده و تلاش در راه تغییر و بهبود شرایط آسیب زا ندارد.
(فایل یادداشت در صفحه اجتماعی روزان در کانال موجود است)
@drsiminkazemi


simin Kazemi dan repost
04.pdf
1.3Mb
حق مادری زنان آسیب دیده/سیمین کاظمی
روزان 6 آبان 96
@drsiminkazemi


👥 بخشی از گفتگویم با روزنامه نسل فردا درباره ی کودک آزاری و عوامل آن
@drsiminkazemi

❓ افراد کودک آزار دچار چه عارضه های روانی هستند؟
✅ نمی توان علل کودک آزاری را فقط به ویژگی های روانشناختی یا مشکلات روانی تقلیل داد. هم مشکلات روانی و هم مشکلات اجتماعی و اقتصادی می توانند باعث کودک آزاری شوند. در واقع مشکلات روانی فقط بخشی از علت این مساله هستند. والدینی که نمی توانند نوزادشان را بپذیرند و با او رابطه و احساس والد-فرزندی داشته باشند، والدینی که خودشان قربانی بدرفتاری و کودک آزاری بوده اند، والدینی که آگاهی کافی درباره رشد کودک ندارند و انتظاراتشان از کودک غیرمعقول و نابجا است، والدینی که سوء مصرف مواد و الکل دارند، والدینی که درگیر فعالیت های مجرمانه و جنایی هستند، و نیز والدینی که مشکلات مالی دارند با احتمال بیشتری مرتکب کودک آزاری می شوند.

❓ در چه جوامعی کودک آزاری وجود دارد؟
✅در جوامعی که نابرابری های اجتماعی و جنسیتی وجود دارد، در جامعه ای که خشونت در آن رواج دارد، در  فقدان خدمات مناسب برای حمایت از خانواده ها، در جوامع با سطح بالای بیکاری و فقرو میزان بالای اعتیاد و در دسترس بودن مواد و الکل و در  فقدان برنامه ها و سیاست های مناسب برای پیشگیری از کودک آزاری شیوع کودک آزاری بیشتر می شود. علاوه بر اینها در جامعه ای که مطابق با هنجارهای فرهنگی موقعیت فرزندان در مرتبه ای پایین تر از والدین قرار می گیرد و والدین بر کودک مالکیت دارند، خطر کودک آزاری و بدرفتاری با کودک بیشتر می شود. در مجموع سیاست های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که منجر به استانداردهای ضعیف زندگی و نابرابری و ناپایداری اقتصادی و اجتماعی می شوند، از عوامل تعیین کننده در افزایش شیوع کودک آزاری هستند.

❓چه آموزش هایی می توان به خانواده ها داد که از این نوع مشکلات ایجاد نشود؟
✅مسأله پیچیده تر از آن است که با آموزش بتوان نسخه ای برایش پیچید و در کوتاه مدت به انتظار تأثیر آن نسخه نشست. باید علل و زمینه های کودک آزاری را شناخت و برطرف کرد تا این مشکل کمتر شود. حداقل آموزش این است که مراحل رشد کودک، و روش های فرزندپروری مدرن و متناسب با دوره معاصر به والدین آموزش داده شود و نیز به آنها این نکته فهمانده شود که انتظارات شان از کودک معقول و متناسب با توانایی های او باشد. بعضی از کودکان با احتمال بیشتری مورد آزار و بدرفتاری قرار می گیرند که باید توجه بیشتری به آنها بشود، مثلاً کودکانی که حاصل بارداری ناخواسته هستند، کودکانی که قادر به برآورده کردن انتظارات والدین نیستند، نیازهای خاص دارند و یا دارای ویژگی های جسمی غیر طبیعی هستند.

❓ سازمان های حمایت از کودکان در دنیا و بالاخص در ایران چه قدر موفق عمل کرده اند؟
✅در بسیاری از کشورها قوانینی در حمایت از کودک وجود دارد و کودک آزاری جرم انگاری شده است. نهادهای مختلفی در مقابله با این مشکل با هم همکاری دارند و هر کدام می دانند در برخورد با موارد کودک آزاری چه کاری باید انجام دهند و چه هماهنگی های مورد نیاز است. مثلاً پزشکان موظف و متعهد هستند که در صورت مواجهه با آثار بدرفتاری با کودک به پلیس اطلاع بدهند و بقیه اقدامات حمایتی از کودک توسط سازمانهای تعیین شده صورت می گیرد. در ایران که تاکنون اقدام خاصی انجام نشده است، غیر از اینکه اخیراً لایحه مبارزه با کودک آزاری در کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس مورد بررسی قرار گرفته است. شهروندان هم می توانند در مواجهه با کودک آزاری با اورژانس اجتماعی زیرمجموعه سازمان بهزیستی تماس بگیرند. در واقع در ایران مسأله کودک آزاری موضوعی است که بیشتر در رسانه ها مطرح شده و مورد پیگیری قرار گرفته است.

❓ با شنیدن خبرهایی از کودک آزاری مردم گاه ناراحت و خشمگین می شود و خود اقدام به مقابله می کنند مثل حادثه ای که در اسلام آباد پیش آمد و مردم مدرسه را به آتش کشیدند در حالی که هنوز مراجع قانونی صحت و سقم مطلب را تایید نکرده بودند؟ این خشونت ناشی از چیست؟ آیا خشم علیه خشونت هست یا عدم آگاهی رسانه ای؟ یا اشباع شدن از اخبار تکان دهنده کودک آزاری؟
✅کودکان به دلیل آنکه گروهی هستند که توان دفاع از خودشان را ندارند و نیازمند حمایت شناخته می شوند، در مقایسه با سایر گروه های سنی و اجتماعی وقتی مورد خشونت و آسیب قرار می گیرند، عواطف و احساسات جامعه بیشتر و با شدت بالاتری  جریحه دار می شود و خشم عمومی  برانگیخته می شود. از این رو وقتی جامعه احساس می کند، کودک بی پناه و بی دفاعی که مورد تعدی و ستم واقع شده از حمایت و مداخله مؤثر دولتی برخوردار نیست به خشم می آید و به فکر انتقام جویی می افتد. در چنین واکنش های هیجانی، راه حل هایی اتخاذ می شود که فقط به تسکین خشم افراد کمک می کند و تأثیرمستقیمی در حل مسأله ندارد.
@drsiminkazemi

روزنامه نسل فردا | شماره :5531 | تاریخ 1396/8/6
http://www.nasle-farda.ir/?pid=5

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

531

obunachilar
Kanal statistikasi