چندروزیه ک دارم فن استیز میشم
هرروز برنامه هاشونو میبینم و تو پینترست دنبال عکساشونم و تو تیک تاک کلیپاشونو نگاه میکنم
تو اکثر کانالا اخبارشونو میخونم و ام ویاشونو بازدید میزنم
و واقعا استایلمن
اما امروز تو گالریم بودم و بین پوشه ک میگشتم چشمم به عکس دوازده نفره اکسو خورد
رفتم تو اون پوشه و دوباره همه اون چندهزار عکسی ک داشتمو نگاه کردم
-اشکاتونو پاک کنید بچها جون بزارید حرفمو بزنم🤌
وقتی نگاشون میکردم یهو به خودم اومدم
اکسو مثل خونه اول ماست
جایی ک اونجا آرامش میگیریم و هیچ چیزی سختی برامون وجود نداره
همه باهمیم و پسرامونو همه جوره ساپورت میکنیم
اونجا مثل این موقعیته:
شهری ک توش جنگه و سربازا از درو دیوار خونه ها بالا میرن و صدای بمب د اسلحه دیگه توش عادی شده،،
من؛تو تکیه میدیم به مبل و با خیال راحت چشمامونو میبندیم بدون ترس ازینکه نکنه بلایی سرم بیاد؟
نه!
این اتفاق نمیوفته،
این خونه تو حصار امن و خالصانهای قرار گرفته فقط برای من!
چون من لیاقتشو داشتم،چون قدر این خونرو دوسنتم،اون روزی ک شهر رو هوا بود همه رفتن ولی ما موندیم؛چون اعتماد داشتیم،
چون برق نگاه مدافعمون هنوز تو یادمونه.
چون اینجا جاییه ک آرامش هرروز تو خونِمون تزریق میشه.
-پخش کردن دستمال بین بیبیها🧻
شاید گاهی وقتا حس کنی کسی حواسش بهت نیست،
اما اینجا کسی نگاهشو ازت نمیگیره،
کسی با نبودنت کنار نمیاد،
کسی نیس ک فراموشت کنه و تو
فقط با وجود سختیا میتونی بفهمی،آرامش چه لذتی داره.
درک کردن عمیق ترین خوشحالی وقتی آسون میشه که،طعم سنگین ترین غمارو چشیده باشی.
اکسو همون خوشحالی عمیقیه ک؛دور خونه ذهنم پیچیده شده.
هرروز برنامه هاشونو میبینم و تو پینترست دنبال عکساشونم و تو تیک تاک کلیپاشونو نگاه میکنم
تو اکثر کانالا اخبارشونو میخونم و ام ویاشونو بازدید میزنم
و واقعا استایلمن
اما امروز تو گالریم بودم و بین پوشه ک میگشتم چشمم به عکس دوازده نفره اکسو خورد
رفتم تو اون پوشه و دوباره همه اون چندهزار عکسی ک داشتمو نگاه کردم
-اشکاتونو پاک کنید بچها جون بزارید حرفمو بزنم🤌
وقتی نگاشون میکردم یهو به خودم اومدم
اکسو مثل خونه اول ماست
جایی ک اونجا آرامش میگیریم و هیچ چیزی سختی برامون وجود نداره
همه باهمیم و پسرامونو همه جوره ساپورت میکنیم
اونجا مثل این موقعیته:
شهری ک توش جنگه و سربازا از درو دیوار خونه ها بالا میرن و صدای بمب د اسلحه دیگه توش عادی شده،،
من؛تو تکیه میدیم به مبل و با خیال راحت چشمامونو میبندیم بدون ترس ازینکه نکنه بلایی سرم بیاد؟
نه!
این اتفاق نمیوفته،
این خونه تو حصار امن و خالصانهای قرار گرفته فقط برای من!
چون من لیاقتشو داشتم،چون قدر این خونرو دوسنتم،اون روزی ک شهر رو هوا بود همه رفتن ولی ما موندیم؛چون اعتماد داشتیم،
چون برق نگاه مدافعمون هنوز تو یادمونه.
چون اینجا جاییه ک آرامش هرروز تو خونِمون تزریق میشه.
-پخش کردن دستمال بین بیبیها🧻
شاید گاهی وقتا حس کنی کسی حواسش بهت نیست،
اما اینجا کسی نگاهشو ازت نمیگیره،
کسی با نبودنت کنار نمیاد،
کسی نیس ک فراموشت کنه و تو
فقط با وجود سختیا میتونی بفهمی،آرامش چه لذتی داره.
درک کردن عمیق ترین خوشحالی وقتی آسون میشه که،طعم سنگین ترین غمارو چشیده باشی.
اکسو همون خوشحالی عمیقیه ک؛دور خونه ذهنم پیچیده شده.