✧:🍋-゜
بعد از روز سخت و مشکلی که گذرونده بودم، فقط دیدن اون میتونست حالم رو بهتر کنه. میدونستم مثل همیشه با کارهای زیادی که داره، مشغوله ولی چاره ای نداشتم تا دلم رو به نگاه کردنش از دور و بو کشیدن عطرش، قانع کنم. مثل همیشه پشت پنجره ی اتاقش نشسته بود و لیوانی از شربت لیمو رو کنار دستش گذاشته بود. هر زمان که وارد اتاقش میشدم بوی لیموی تازه رو با تمام وجودم استشمام میکردم و لبخند میزدم. مدت زیادی بود که فقط به خاطر علاقه ی زیادش، لیمو صداش میزدم. اولش فقط از روی عادت بود، ولی کم کم که بهش فکر کردم اون واقعا برای من لیمویی بود که قلبم با تمام وجود به بودنش نیاز داشت. ترش یا تلخ بودنش، برای من فرقی نمیکرد. عطش حس کردنش، چیزی نبود که بتونم راحت ازش دل بکنم. همین لحظه که میتونم لغزش اشکهاش رو موقع نوشیدن شربتش ببینم یا بوی عطر لیموی تنش که بعد از آخرین بوسه روی تنم باقی مونده بود، فقط یادآور این بودند که همه چیز بین ما، به عنوان آخرین حس با تلخیِ غم پوشیده شده بود.
𝖿𝗈𝗋: https://t.me/egigomlittleworld 🤍
بعد از روز سخت و مشکلی که گذرونده بودم، فقط دیدن اون میتونست حالم رو بهتر کنه. میدونستم مثل همیشه با کارهای زیادی که داره، مشغوله ولی چاره ای نداشتم تا دلم رو به نگاه کردنش از دور و بو کشیدن عطرش، قانع کنم. مثل همیشه پشت پنجره ی اتاقش نشسته بود و لیوانی از شربت لیمو رو کنار دستش گذاشته بود. هر زمان که وارد اتاقش میشدم بوی لیموی تازه رو با تمام وجودم استشمام میکردم و لبخند میزدم. مدت زیادی بود که فقط به خاطر علاقه ی زیادش، لیمو صداش میزدم. اولش فقط از روی عادت بود، ولی کم کم که بهش فکر کردم اون واقعا برای من لیمویی بود که قلبم با تمام وجود به بودنش نیاز داشت. ترش یا تلخ بودنش، برای من فرقی نمیکرد. عطش حس کردنش، چیزی نبود که بتونم راحت ازش دل بکنم. همین لحظه که میتونم لغزش اشکهاش رو موقع نوشیدن شربتش ببینم یا بوی عطر لیموی تنش که بعد از آخرین بوسه روی تنم باقی مونده بود، فقط یادآور این بودند که همه چیز بین ما، به عنوان آخرین حس با تلخیِ غم پوشیده شده بود.
𝖿𝗈𝗋: https://t.me/egigomlittleworld 🤍