دلگویه های میکده ی عشق dan repost
من آن غریبه که روزی بهانه دستت داد
گلی به رنگ حیا عاشقانه دستت داد
تو آن که ساز مخالف نواخت لبهایت
لبان سرد سکوتم ترانه دستت داد
ترا که پیر جنون آمدم چه نشناسی ؟!
من آن جوان ، که دلش ، ناشیانه دستت داد
منم که سایه کشیدم به کوچهی چشمت
منم که نامه حوالیی خانه دستت داد
چه خواندهای ز نگاه ِ غریب آمدهام ؟!
دو شاخه اشک ِ شکفته شبانه دستت داد
کنار پنجرهی رو به شامگاه دیدم
غمم شگفت ، سری روی شانه دستت داد
سراغ این دل تنگ آمده نمیگیری
دلی که از گم ِ در من نشانه دستت داد
مزن به زخمی ِ زخم ِ زبان خود از پشت
اگر چه دشنهی قهری زمانه دستت داد...
#گویا_فیروزکوهی
@meykade_e_s_h_g_h
گلی به رنگ حیا عاشقانه دستت داد
تو آن که ساز مخالف نواخت لبهایت
لبان سرد سکوتم ترانه دستت داد
ترا که پیر جنون آمدم چه نشناسی ؟!
من آن جوان ، که دلش ، ناشیانه دستت داد
منم که سایه کشیدم به کوچهی چشمت
منم که نامه حوالیی خانه دستت داد
چه خواندهای ز نگاه ِ غریب آمدهام ؟!
دو شاخه اشک ِ شکفته شبانه دستت داد
کنار پنجرهی رو به شامگاه دیدم
غمم شگفت ، سری روی شانه دستت داد
سراغ این دل تنگ آمده نمیگیری
دلی که از گم ِ در من نشانه دستت داد
مزن به زخمی ِ زخم ِ زبان خود از پشت
اگر چه دشنهی قهری زمانه دستت داد...
#گویا_فیروزکوهی
@meykade_e_s_h_g_h