/گریفوناژ/


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


/Griffonnage/ [فرانسوی]:
/هنگام گوش دادن به نطق و غیره بدون هدف روی کاغذ کشیدن یا نوشتن، خط‌خطی کردن، ول گشتن، کار بی‌معنی کردن، برای دوستان نواختن، گول زدن، فریفتن، سر و صدا کردن./
؛
Art works: @byrenard
؛
https://t.me/BChatBot?start=sc-428159-f8AL3A5

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


آهنگ‌هایی که اینجا می‌ذارم با وسواس انتخاب می‌شن. نادیده نگیرید.




مستند جالبی باید بوده باشه. مشتاق شدم که ببینمش.
امروز شاید همچین تلنگری به من وارد شد. با این که تا قبل از امروز هم علاقه‌ی چندانی به رئالیسم نداشتم و به شخصه هنر والایی به حساب نمی‌آوردمش، اما پی بردم که قسمتی از ذهنم ناخودآگاه و بابت شرایط این مدت درگیرش شده و حالا من باید از این قید و بند رهایی بدمش.
ممنونم که برام نوشتی!


@BChatBot dan repost
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
https://t.me/griffonnage/2793
میدونی , حرفت واقعا درست بوده .
یادمه چند وقت پیش یه مستندی دیدم که راجب یه طراح جلد مجله تو نیویورک بود.
این طراح اصالتا آلمانی بوده و راجب دوره ی هنرستانش که صحبت میکرد میگفت که خودش به شخصه طراحی رو بیشتر تو سبک رئال قبول داشته و تمام سعیش بوده که کارهاش بیشتر به واقعیت شبیه بشه , که میخوره به پست یه استاد که کلا سایه ی رئال رو با تیر میزده و بیشتر سعی و تلاشش این بوده هنرجوها از خلاقیت خودشون استفاده کنند و کارهاشون بیشتر به سمت انتزاعی بره , اونقدری هم حساس بوده تو این زمینه که این طراحمون که طراحی های رئالشو میبرده نشون استاد میداده , استاده رو اون طرح رو خط میزده !
و خب , خودش که میگفت این قضیه تاثیر مهمی توی حرفه ی طراحیش داشته .
طراحی هاش برای جلد اون مجله هم واقعا به نظرم ایده هاش بکر و جذاب بود... .
و من یادمه که تازه دوره ی هایپررئال با مدادرنگی رو شروع کرده بودم و به شدت وسواس گرفته بودم تو کارم و واقعا برام سخت شده بود , که این مستند رو دیدم و واقعا برام کمک بزرگی بود و فهمیدم هنر انتزاعی هستش که باید پرورش خلاقیت و ایده پردازیه و سعی دارم رو اون بعد طراحی هم کار کنم ...
راستی , اسم مستند انتزاعیه abstract
فصل اول , قسمت اول با این آقا که طراح مجله هست راجب حرفه‌ش مصاحبه میشه :}
حان-


دقت کنید که "عکس".
نقاشی نه لطفاً.


هر عکسی. فرقی نداره. هیچ موضوعی مدنظرم نیست. می‌تونه یکی از عکس‌های گوشه گالری‌تون باشه که حس خوبی ازش می‌گیرید. اگر از عکس‌هایی که خودتون گرفتید هم باشه که چه بهتر.


@BChatBot dan repost
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
رنارد من نفهمیدم چجور عکسی میخوای...
ببخشید که انقدر خنگم. :')


به همین لینکی که توی بیو هست می‌تونید بفرستید.


Renard's works. dan repost
سلام نارنجی‌ها. پاییز مبارک‌تون.🎃

رنارد تصمیم گرفته بره سراغ آزادی قلم. حرکات رها و بی‌تکلف؛ بدون هیچ محدودیتی. کاری که خیلی وقته تصمیم داره انجام بده.
/ اگر دوست دارید کمکش کنید می‌تونید عکس بفرستید؛ ترجیحاً چهره نباشه. می‌تونه از تصاویر روزمره و حتی خیلی ساده باشه.
تا جایی که امکان و فرصتش باشه عکس‌ها میان روی کاغذ؛ شاید با تغییراتی. اگر نتیجه به دلش نشست خواهید دیدشون.


Je ne sais pas dan repost
"چه خوب می بود اگر این امکان فراهم می شد که بتوان همه آن چه را در ذهن رخ می دهد، به همان دقت و همان سرعت روی کاغذ آورد. اما این یک ناممکن است. برای همین انسان، انسانی که ذهنی چنان شتابنده و پرتپش دارد، در نوشتن دچار احساس غبن می شود از این که کمترین از آن انبوه را هم نتوانسته است روی صفحه کاغذ ثبت کند."

- سلوک، محمود دولت آبادی


«کوری عصاکِشِ کور دگر شود.»


انگار خواب بودم این چند سال رو...


منی که اون چند سال توی هنرستان دست و ذهنم رو به رئالیسم عادت داده بودم و همیشه محبوبِ معلم‌های طراحی بودم الان دارم به این فاجعه پِی می‌برم.


امروز موقع گوش دادن به صحبت‌های استاد نقاشی‌م در مورد کار چندتا از بچه‌ها متوجه شدم که سیستم آموزش هنرستان‌ها و خیلی آموزشگاه‌های ما از بیخ غلطه. به طرز فاجعه‌ آوری. سیستمی که سه سال با روندش کار کردم و از اونجا شروع کردم. فقط سعی دارن تو مغز هنرجو فرو کنن که "تو فقط وظیفه داری کپی‌برداری محض از طبیعت داشته باشی. زمانی طراحی و نقاشی‌ت قوی می‌شه که به رئالیسم مسلط بشی. به هر شکلی که شده." اونقدر ذهن و دست‌هارو محدود می‌کنن که آزادی و خلاقیت‌شون رو می‌کُشن. نه تکنیک مهم بوده، نه بداهه پردازی و نه رسیدن به سبک‌های جدید و مختص خودِ فرد.
در صورتی که تو نقاشی حرفه‌ای اصلاً این خبرها نیست! اصلاً...! کجای دنیا نقاشی و طراحی رو فقط با سبک رئالیسم می‌شناسن که اینجا اینطوره؟ اگر قرار بر این باشه که کارِ هنرمند کپی کردن دقیقِ طبیعت و پیاده کردنش روی کاغذ باشه که خب دوربین عکاسی چه‌کاره‌ست؟
نمی‌فهمم.
نمی‌فهمم چرا.




کلمات امشب:
دلگرمی، تعلق، ماندن، دغدغه، مقصد، روح، مرتیکه، دلتنگی، بوی خاطرات، آینده و باز هم تعلق خاطر.


Des moments.


مگه هنوز "عجقم" به زبون کسی میاد...؟


@BChatBot dan repost
تصور من از رنارد وقتی کسی جلوش از کلمات "عجقم"، "باشع" و "میخام" استفاده میکنه.


روشن نمی‌کنم چراغ را. سایه‌ام روی دیوار افتاده و چقدر بلند شده‌اند این موها. یک به یک می‌خوانند و موسیقی عوض می‌شود. ادامه دادنم نمی‌آید. دستم به کلمات نمی‌رسد برای طول و عرض دادن به این چند سطر. دست؟ دست ناخلفی شده. حتی سمت کاغذهای افتاده گوشه‌ی اتاق هم نمی‌رود. انگار که نایی نمانده باشد برایش. حالا مغزم فقط حول یک شعر و چند مصرع‌اش می‌چرخد.
"مثل اون درختیه که تشنه می‌بُره..."

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

192

obunachilar
Kanal statistikasi