🖌رمزپردازی در شعر حافظ
#سیروس_شمیسا
بر طبق قانون هرمنوتیک (دور شناخت)، که ویلهلم دیلتای به عنوان متدولوژی علوم انسانی مطرح کرده است، جزء فهمیده نمیشود مگر با توجه به کل و کل فهمیده نمیشود مگر با توجه به جزء؛ در این صورت هرچه سمبلها را دقیقتر دریابیم، معنای کلی واضحتر میشود و هر چه معنای کلی را دقیقتر بفهمیم، معنای اجزاء (سمبلها) دقیقتر میشود؛ اما در داستانهای تمثیلی نویسنده در رمزپردازی آزاد است؛ یعنی مختار است که خود وضع سمبل کند زیرا سمبلهای او در چارچوب تمثیل فهمیده خواهند شد لذا مثلاً مولانا به خود اجازه میدهد که خر و اسب را که در رمزپردازی سنتی مظهر تن هستند، به معانی دیگری به کار برد. من به این گونه سمبلها، سیال میگویم.
اما اگر متن سمبلیک منجر به تمثیل نشود، یعنی اثر داستانی نباشد مثل شعر حافظ، سمبلها باید از زمینهای انتخاب شوند که خواننده به لحاظ فرهنگی با آن آشنا باشد تا بتواند آن را درک کند. بهترین زمینه فرهنگی در اعصار قدیم که بین گوینده و خواننده مشترک بوده است، داستانهای اسلامی است که در قرآن و تفاسیر قرآن و قصصالانبیا آمده است و به همین دلیل حافظ سمبلهای خود را عمدتاً از تفاسیر یا فرهنگ اسلامی برگرفته است؛ چنان که سلیمان پادشاه فارس و آصف وزیر اوست. مور حافظ است که با شاه همسخن شده است یا محاجه میکند. ملک سلیمان شیراز و فارس است. دیو (و اهرمن) دشمن شاه (مثلاً شاه محمود) است. در این نظام مدحی، هر چند معنی لغات تغییر نکرده است اما دلالت جدید یافته است.
چند مثال مشتمل بر سمبل یا کنایه و استعاره:
بر تختِ جم که تاجش معراجِ آسمان است
همّت نگر که موری با آن حقارت آمد
زبانِ مور بر آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتمِ جم یاوه کرد و بازنجست
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
بخواه جامِ صَبوحی به یاد آصفِ عهد
وزیر ملکِ سلیمان عمادِ دین محمود
خاتمِ جم را بشارت ده به حُسنِ خاتمت
کاسم اعظم کرد از او کوتاه دستِ اهرمن
بر اهرمن نتابد انوارِ اسمِ اعظم
مُلک آن تست و خاتم، فرمای هر چه خواهی
در مورد سمبلهای مأخوذ از داستان سلیمان، در شعر سعدی و همچنین بسیاری از شاعران قرن هشتم هم نمونههایی میبینیم که سلیمان پادشاه فارس و آصف وزیر او و فارس ملک سلیمان است. شاید دلیل آن این باشد که در آن دوره، غزل وظیفه قصیده یعنی مدح را هم برعهده گرفته بود و لذا سلیمان و داستانهای او علاوه بر جنبه مذهبی و تفسیری (یعنی تلمیحی)، جنبه مدحی هم یافته بود.
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جایِ سلیمان نشستن چو دیو
سعدی
#دیدگاهها
@hafezshenakht
#سیروس_شمیسا
بر طبق قانون هرمنوتیک (دور شناخت)، که ویلهلم دیلتای به عنوان متدولوژی علوم انسانی مطرح کرده است، جزء فهمیده نمیشود مگر با توجه به کل و کل فهمیده نمیشود مگر با توجه به جزء؛ در این صورت هرچه سمبلها را دقیقتر دریابیم، معنای کلی واضحتر میشود و هر چه معنای کلی را دقیقتر بفهمیم، معنای اجزاء (سمبلها) دقیقتر میشود؛ اما در داستانهای تمثیلی نویسنده در رمزپردازی آزاد است؛ یعنی مختار است که خود وضع سمبل کند زیرا سمبلهای او در چارچوب تمثیل فهمیده خواهند شد لذا مثلاً مولانا به خود اجازه میدهد که خر و اسب را که در رمزپردازی سنتی مظهر تن هستند، به معانی دیگری به کار برد. من به این گونه سمبلها، سیال میگویم.
اما اگر متن سمبلیک منجر به تمثیل نشود، یعنی اثر داستانی نباشد مثل شعر حافظ، سمبلها باید از زمینهای انتخاب شوند که خواننده به لحاظ فرهنگی با آن آشنا باشد تا بتواند آن را درک کند. بهترین زمینه فرهنگی در اعصار قدیم که بین گوینده و خواننده مشترک بوده است، داستانهای اسلامی است که در قرآن و تفاسیر قرآن و قصصالانبیا آمده است و به همین دلیل حافظ سمبلهای خود را عمدتاً از تفاسیر یا فرهنگ اسلامی برگرفته است؛ چنان که سلیمان پادشاه فارس و آصف وزیر اوست. مور حافظ است که با شاه همسخن شده است یا محاجه میکند. ملک سلیمان شیراز و فارس است. دیو (و اهرمن) دشمن شاه (مثلاً شاه محمود) است. در این نظام مدحی، هر چند معنی لغات تغییر نکرده است اما دلالت جدید یافته است.
چند مثال مشتمل بر سمبل یا کنایه و استعاره:
بر تختِ جم که تاجش معراجِ آسمان است
همّت نگر که موری با آن حقارت آمد
زبانِ مور بر آصف دراز گشت و رواست
که خواجه خاتمِ جم یاوه کرد و بازنجست
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل مور با سلیمان گفت
به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند
چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
بخواه جامِ صَبوحی به یاد آصفِ عهد
وزیر ملکِ سلیمان عمادِ دین محمود
خاتمِ جم را بشارت ده به حُسنِ خاتمت
کاسم اعظم کرد از او کوتاه دستِ اهرمن
بر اهرمن نتابد انوارِ اسمِ اعظم
مُلک آن تست و خاتم، فرمای هر چه خواهی
در مورد سمبلهای مأخوذ از داستان سلیمان، در شعر سعدی و همچنین بسیاری از شاعران قرن هشتم هم نمونههایی میبینیم که سلیمان پادشاه فارس و آصف وزیر او و فارس ملک سلیمان است. شاید دلیل آن این باشد که در آن دوره، غزل وظیفه قصیده یعنی مدح را هم برعهده گرفته بود و لذا سلیمان و داستانهای او علاوه بر جنبه مذهبی و تفسیری (یعنی تلمیحی)، جنبه مدحی هم یافته بود.
که زنهار از این مکر و دستان و ریو
به جایِ سلیمان نشستن چو دیو
سعدی
#دیدگاهها
@hafezshenakht