اکثرا فکرهای عجیب و غریب نصف شب ها شاید بعد از ساعتِ صفر به سر ملت میزند
اما من به یک حالت غیر قابل توصیفی روز ها عجیب ترین کار ها و فکر ها را میکنم،بدون تامل.
مثل یک حرف نا به جا در زمانی که نباید مغزم فرمان گفتنش را به زبان ابلهم صادر میکند تا مثل آب خوردن کسانی را که از قلب دوست دارمشان از خودم دور کنم
و این بهتر بود شاید هم من اینطور حس می کردم.
چون آنوقت بهانه ی گریه های نیمه شبم به خوبی جور بود
تو هم همینطور تیمو تو هم یکی از همین دلایل بودی و این از ظهری که برای یک لحظه تمام خاطره هایمان را ول کردی و رفتی کاملا پیداست.
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
از میم به شین
اما من به یک حالت غیر قابل توصیفی روز ها عجیب ترین کار ها و فکر ها را میکنم،بدون تامل.
مثل یک حرف نا به جا در زمانی که نباید مغزم فرمان گفتنش را به زبان ابلهم صادر میکند تا مثل آب خوردن کسانی را که از قلب دوست دارمشان از خودم دور کنم
و این بهتر بود شاید هم من اینطور حس می کردم.
چون آنوقت بهانه ی گریه های نیمه شبم به خوبی جور بود
تو هم همینطور تیمو تو هم یکی از همین دلایل بودی و این از ظهری که برای یک لحظه تمام خاطره هایمان را ول کردی و رفتی کاملا پیداست.
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
از میم به شین