در انتظار عید قربان مانده اسماعیل
سر می دهد هر روز اسماعیلی از این ایل
این درد ِ از دیروز تا امروز پا بر جا
جاریست موسی وار بر دلشوره های نیل
هر چند سوی قصر وحشت می رود، اما
آرامشی خوابیده در تقدیر این زنبیل
از دشمنان ِ خشمگین ِ کعبه می ترسم
لب تشنه ام لب تشنه ی اعجاز عام الفیل
با آتش نمرود شاید سر برآوردند
ققنوس هایی تازه از خاکستر انجیل
ققنوس هایی تازه از نسل پرستو ها
ققنوس هایی از تبار «کیدَ فی تضلیل»
ما ساکنان سرزمینی گنگ و گمراهیم
اعجاز کن،اعجاز کن،اعجاز ابراهیم
اعجاز کن آه ای خلیل الله دوران ها
زمزم بجوشان از گلوی این بیابان ها
من ماندم و بت های شوم ناجوانمردی
ای کاش می شد که تبر در دست برگردی
دلشوره می بارد از این تکرار هاجر وار
شیطان نشو ای مثنوی دست از سرم بردار
این بیت ها مرز شعارو شعر خواهد شد
این بیت های در گلویم مانده ی ناچار
بگذار تا فریاد هایم را برآشوبم
من از مسلمان بودن خود عار دارم،عار
من درد دارم،درد دارم،درد ابراهیم
ای کاش روزی بسته می شد راه استغفار
تا حاجیان در آسمان مکه می دیدند
خیل ِ ابابیل ِ خدا را سنگ در منقار
«تقصیر ِ»این حج را من ِ دیوانه «سر»دادم
دیوانگی ها می دهد منصور را بر دار
#حسين_غياثي
#پانوشت_دلنوشت
رابطه ی نامبارکی ست میان عید با کشتار
همیشه به این فکر می کنم که شکار کردن حیوانات بسیار جوانمردانه تر از پروش دادن و کشتن آنهاست
شکار غریضه است حیوانات انتظار کشته شدن در طبیعت را دارند
به نظر شما نظر انسان های هزار سال دیگر در مورد پروش دادن ، فراهم کردن محل مناسب زندگی ،مهربانی کردن و نهایتا کشتن حیوانات توسط ما چه خواهد بود و چه تصوری از احساسات ما خواهند داشت
@hoseinghiasi