در مطلب " حسین فاطمی؛ سومین خیز نافرجام جمهوری" به قلم مصطفی محب کیا منتشر شده در شماره ۳۵ ایران فردا نویسنده سعی کرده است تا ناآمادگی شرایط دورانی جامعه ی ایران برای پاسخگویی به فریاد جمهوری خواهی دکتر فاطمی را تبیین کند که در ادامه بخش هایی از این مطلب را باهم میخوانیم:
@iranfardamagگزافه نیست اگر ادعا کنیم در تاریخ مبارزات سده ی اخیر، ایران چهار مدعی استقرار جمهوری داشته است. نخست رهبر نهضت جنگل بود که حتی با برپایی جمهوری گیلان، الگوی خود برای ایران را نیز عرضه کرد اما دست آخر میرزا بر سر آرمانش سر یخ زده ی خود را بر طبق دوران گذارد. دومین مدعی اسقرار جمهوری در ایران، رضاخان سردار سپه بود. وی زمانی که در مقام نخست وزیری بود، پیش از آنکه به پادشاهی برسد و سلسله پهلوی را پایه گذاری کند تلاشهایی جهت بر پایی جمهوری کرد اما با مخالفت برخی روشنفکران و علما مواجه شد و ناکام ماند.
سومین باری که صدای جمهوری در سپهر سیاسی ایران به گوش رسید در دوران نهضت ملی بود و منادی این صدا کسی نبود جز سید حسین فاطمی. البته به صدایی که به سکوت مرگبار کودتا برخورد کرد و فرو نشست. در نهایت چهارمین مدعی جمهوری در تاریخ معاصر آیت الله خمینی بود که در نهضت انقلابی و شکوهمند سال 57 بالاخره موفق به استقرار آن شد.
@iranfardamagحسین فاطمی به تعبیر هدی صابر یک شورشی معقول عاشق بود و در طیف چپ نیروهای جبهه ی ملی و دولت مصدق قرار داشت .علی رغم جوانی، دنیا دیده بود و دکتری حقوق¬اش را در فرانسه گرفته بود.
حسین فاطمی قبل از طرح ایده ی جمهوریت دو ایده ی دیگر نیز مطرح کرده که مورد اقبال دورانی نیروها قرار گرفته بود. یکی ایده ی تشکیل جبهه ی ملی بود.
ایده ی دیگر پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت بود که شخص دکتر مصدق آنرا اینگونه تصدیق می کند: "اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود سپاسگزاری کرد و آن شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی در خانه ی جناب نریمان پیشنهاد خود را داد و عمده ی نمایندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آنرا به اتفاق آرا تصویب نمودند.
اگرچه طرح جمهوریت با استقبال حاضران در میدان بهارستان مواجه می شود و حتی حزب توده نیز در این سه روز به صورت سازمانی به تبلیغ مدل حکومتی جمهوری می پردازد، اما شاید با کمی تامل در آن شرایط تاریخی و عینیت ها و واقعیت های اجتماعی و سیاسی آن روز جامعه ی ایران به این نکته برسیم که طرح ایده ی جمهوریت فراتر از ظرفیت تاریخی آن دوره بوده است.
یکی از واقعیت هایی که باید در مطالعه ی آن دوره لحاظ شود وجود شخص و شخصیتی با قد و قامت دکتر مصدق است. مصدق در جریان نهضت ملی یک رهبر کاریزماتیک و سرآمد است که به لحاظ استراتژیک پایبند به سلطنت مشروطه میباشد. وی از مشروطه خواهانی بود که تا آخر عمر به آرمانهای انقلاب و قانون اساسی مشروطه وفادار ماند.در واقع سایه ی سنگین و هژمونیک مصدق در آن دوره که وفادار به سلطنت مشروطه بود چندان مجال بروز به جریان¬های ضد سلطنت نمی داد و عدم همراهی وی با ایده¬ی جمهوریت مانع مهمی برای بسط و پیشبرد آن محسوب می شد.
واقعیت دورانی دیگر، جایگاه سلطنت در اذهان عمومی جامعه آن روز ایران است. نظام شهریاری و سلطنت پیشینه ای هزاران ساله در ایران داشته و از پیوند سترگ با آداب و رسوم و فرهنگ و سلوک مردمان ایران برخوردار می بود( وچه بسا هنوز هم هست). تقدم ذهن بر عین در تحولات، یک اصل انکار ناپذیر است. تا تغییری در ذهنیت صورت نگیرد، عینیت دچار هیچ تغییری نخواهد شد.
مورد دیگری که باید به آن اشاره کرد، عدم "کارتوضیح" روی ایده ی جمهوریت در آن دوره بود. هر ایده ای قبل از آنکه به یک مطالبه¬ی اجتماعی بدل شود نیازمند آنست که به گونه¬ای توضیح داده شود که سپهر عمومی جامعه را درگیرخود کند. به طور مثال ایده ی ملی شدن صنعت نفت که پیش از آن مطرح و مورد اقبال عمومی واقع شده بود ایده ای بود که مدت ها توسط نیروهای ملی بروی آن "کار توضیح" صورت گرفته و به مسئله اصلی و دورانی اقشار گسترده ای از جامعه قرار گرفته بود. در واقع ایده ی ملی شدن صنعت نفت مطرح می شود به پشتوانه ی کارتوضیح های پیشینی آن است که به جامعه می چسبد و عینیت می یابد. پشتوانه ای که به نظر میرسد در آن مقطع برای ایده¬ی جمهوری وجود نداشت.
@iranfardamag