در باب
ترجمهٔ غزلیات مولانا، از ژان کلود کریر، مهین و نهال تجدّد (بخش سوم و آخر)
*
بر سر گنجی چو ماری خفتهای ای پاسبان / همچو مارِ خسته پیچانت کنم نیکو شنو
Et moi je te ferai tourner, Serpent fatigué, sur toi-même, écoute bien. (p 112)
خسته به معنی امروزی آن، معادل فرسوده یا «مانده» در ادب کهن، ترجمه شده است حال آن که مار خسته به معنی مار زخمی است. مار از زخم پیچان میشود و نه آن که از ماندگی و بیرمقی پیچانده شود یا حلقه بزند.
*
تو مَشک آب حیوانی ولی رشکت دهان بندد / دهان خاموش و جان نالان ز عشق بیامان اینک
Outre de l’eau de l’animal, La jalousie t’a clos la bouche. (p 117)
آب حیوان، در کمال شگفتی، به آب جانور l’eau de l’animal ترجمه شده است و گرچه توضیحی در پانویس آمده که میگوید مقصود آب نامیرایی است، انتخاب و برگردان بسیار عجیبی است. واضح است که حیوان در این ترکیب به معنی حیات است، «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ...» (عنکبوت، ۶۴) و آب حیوان آب حیات است و نه آبی به مثال در مقابل آب گیاه.
*
تن حاملهٔ زنگی دل در شکمش رومی / پس نیم ز مُشکم من یک نیم ز کافورم
Si le corps est enceint d’un noir, Le cœur a dans son ventre un blanc. (p 122)
چنین ترجمه شده است که اگر تن باردار سیاهی است، دل در شکمش سپیدی دارد. به ظاهر فرض شده که تن و دل هر دو حامله هستند، از دو جنین سیاه و سپید. به واقع ضمیر ش در شکمش به تن باز میگردد و نه دل. میگوید که تنِ زنگی (سیاه)، باردارِ دلِ رومی (روشن) است.
*
بردی دل و من قاصد دل از دگران جویم / نادیده همی آرم اما نه چنین کورم
Je l’apporte, privé de vue, Mais je ne suis pas si aveugle. (p 122)
چنین ترجمه شده که «من، نابینا، آن (دل) را میآورم، امّا چنین نابینا نیستم». مقصود آوردن کسی یا چیزی نیست. نادیده آوردن به معنی تجاهل کردن است. میگوید خود را به ندیدن میزنم گرچه حقیقت را میدانم. مثالی از دیوان:
چو بینی مر مرا نادیده آری / چنین باشد وفا و آشنایی؟
*
سر غصّه بکوبیم غم از خانه بروبیم / همه شاهد و خوبیم همه چون مهِ عیدیم
Nous sommes tous beaux, tous aimable, Tous pareil au mois de la fête. (p 128)
مه در ترکیب مه عید به ماهِ سال ترجمه شده است و البته مقصود قمر یا ماه آسمان است: عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان...
*
بجوشید بجوشید که ما بحرشعاریم
Il faut bouillir, il faut bouillir, Car nous sommes la mer du signe (p 1138)
بحرشعار به دریای نشانه ترجمه شده است که مبهم است. بحرشعار به معنی بحرمسلک است، یعنی آن که شعار و جامهٔ بحر به تن دارد و کنایه از آن که رفتار و سلوکی بحرگونه دارد، اینجا همان جوشش دایم. در خصوص این معنی شعار، مق با بیت مثنوی:
مر سگان را چون وفا آمد شعار / رو سگان را ننگ و بَد¬نامی میار
*
هر خیالی که در آن دم به تو آسیب زند / همچو آیینه ز خورشید برآید لمعان
Et chaque pensée qui, À cet instant te blesse… (p 306)
آسیب زدن، مطابق معنای امروزی، به زخمی کردن ترجمه شده است. آسیب، در بسیاری از متون کهن، به معنی تماس و برخورد است در معنی کلّی آن. اینطور نیست که همیشه زخمی کند با بکُشد بلکه گاه زنده میکند چنان که در حکایت گاو موسی و قتیل در مثنوی میخوانیم که «برجهید آن کُشته ز آسیبش ز جا». اینجا هم معنی مثبت دارد که اگر از سر بختیاری «خیال تو درآید به دلم رقصکنان، آنگاه...». این معنی آسیب در دیوان و مثنوی خیلی رایج است: «جان کُل با جان جزو آسیب کرد»، «ز آسیب درخت او چو سیباید» و بیت مشهور «گر غایبی هر دَم چرا آسیب بر دل میزنی؟»
بسنده کنیم به همین مثالها، و تکرار کنیم که مقصود نه کمارج کردن کار سنگین ترجمه، بلکه تاکید بر اهمّیت آشنایی با زبان مولانا و متون کهن است.
***
تا ببینم این ندا آواز کیست...
این یادداشت را با یاد ژان کلود کریر به پایان میبریم با نقل کلام خود او در مقدّمه این ترجمه: «آن را همیشه با خود داشتم، در همه سفرها. پیش میآمد که در سالن فرودگاه بر روی این شعر و آن شعر کار کنم، یا در هتلی دور، از خواب برخیزم چون فکر میکردم که برای این متن، که کم و بیش هر بیت آن به رازی میماند، ترجمه یا عبارت بهتری یافتهام، و اغلب روز بعد آن را پاک کنم. در طی این ترجمه، بیشتر اوقات از خود میپرسیدم، و همچنان گهگاه از خود میپرسم، که از چه رو این کلام مرا چنین متاثّر میکند؟ من نه دلبسته ایمانی هستم و نه به دنیای دیگر باوری دارم... (امّا این خود) دلیلی دیگر است برای بازگشت به آنچه ما را یکی میکند، به ندایی که ما را میخواند، به شکلی نامعلوم امّا قوی و پایدار، میخواند به مکانی دور، به دنیاهای دیگر، به امیدهای دیگر، به زیباییهای دیگر، به آسمانهای دیگر. ژان کلود کریر»
ژان کلود کریر، در فوریه سال ۲۰۲۱، از دنیا رفت. یادش گرامی، مولانا را دوست داشت و ایران را.