کانال گروه عربی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


این کانال شخصی است و وابستگی اداری ندارد.

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


پرسش👇
جمله‌ای مانند کان اللیل باردا. اسمیه است یا فعلیه؟

پاسخ:👇
در این باره نظر دستورزبان‌دانان فرق دارد.
برخی اسمیه و برخی فعلیه می‌گیرند.
🤔
ضمنا هیچ وقت چنین سوالی نه در نهایی و نه در کنکور نبوده است و برخی همکاران نگرانی بی‌جهت دارند. 😉
نه در کتب پیشین و نه در کتب نونگاشت هیچ تمرینی در این باره نبوده است.
چیزی که وجه اختلاف است چطور در کنکور یا نهایی از آن سوال داده شود؟!😳
بحث در این باره تنها اتلاف وقت است.
اگر به فرض ضعیف دانش‌آموزی بپرسد که احتمالش خیلی کم است، پاسخ دهید فعلیه است.
این پاسخ دانش‌آموزپسندانه است.

استاد عباچی اسمیه بودن را ترجیح می‌دهند و بر این باورند که این افعال ربطی‌اند مانند است، بود، شد


دِهْگُلان: یکی از شهرهای استان کردستان است. نام آن در آغاز «دێولان» (Dewlan) بود. امروزه نيز مردم «ديولان» می‌گويند. نامِ «دهگلان» ثبت رسمی شهر است. واژۀ «ديو» (Dew) در زبان کهنِ ايرانيان به معنای «خدا» بوده است. «لان» بخش دومِ واژۀ «ديولان» به معنای «جايگاه» (لان: لانه) است. روی هم رفته «ديولان» به معنای «جايگاه خدا» است.
در اروپا واژۀ دیو همچنان معنای «خدا» را تا امروز نگاه داشته است. «ديو» در زبان¬های اروپايی به اين صورت‌ها به کار رفته است: اسپانيايی (Dios)، ايتاليايی (Dio)، ايرلندی (Dia)، پرتغالی (Deus)، رومانيايی (zeu)، فرانسه (Dieu)، کاتالان (Déu)، لاتين (Deus)، لتونيايی (Dievs)، وِلزی (Duw)، يونانی (O Theós)
در حقيقت دشمنی ايرانيان اهوراپرست و تورانيان ديوپرست گونه‌ای اختلاف دينی بود که ايرانيان خدای تورانيان را نمی‌پذيرفتند. خدا در ايران اهورامزدا و در توران ديو نام داشت.
سالخوردگان ايلامی نام کهن شهر ايلام را «دِوالَه» می‌گفتند که به نادرست «دِه بالا» ثبت شد و بعدها به «ايلام» تغيير کرد. نامِ «دِوالَه» نيز همانند «دِولان» يا «دێولان» (با تلفّظ یِ کوتاه) به معنای «خدای دوست داشتنی» است. (دِو + الَه و لَه) در برخی گويش‌ها پسوند «له» برای کوچک‌سازی و تحبيب کاربرد دارد؛ مانند: بِراله در زبان تالشی و کردی به معنای برادر عزيز کوچک‌تر. پِشيله در کردی جنوبی به معنای گربۀ ناز کوچک.
پسوندِ «ول» و «وله» در اين واژه¬ها نيز به کار رفته است: زَنگوله، ماسوله (ماس: ماه + وله به معنای ماه کوچک)، چَنگول، پَنجول، کوچولو (کوچ + ول +و)، تُپُل (توپ + ول: مانند توپ)، شنگول (شنگ در شوخ و شنگ کاربرد دارد)، خِنگول، چَپول. در شهر «بَرزول» نيز پسوندِ «ول» ديده می‌شود. برزول از شهرهای استان همدان در بخش زرین‌دشت شهرستان نهاوند به معنای «شهر بلندِ دوست داشتنی» است.

دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس.


کانال گروه عربی dan repost
با سلام و احترام🌹
انتشارات مدرسه در نظر دارد كتابهاي عربي چاپ كند.📔📕📙📓
موضوع كتابها #چنين_مواردي_نيست:👇✂️
كتاب كار. تست كنكور. كتاب تمرين. كتاب نمونه سوال. كتاب حل المسائل. كتاب خودآموز
#توجه_بفرماييد كه #موضوعات_بالا_هدف_نيست. به كلمه #نيست توجه كنيد.👆

موضوع كتابهاي مد نظر انتشارات #نگاهي_نو_به_آموزش_عربي است. 👀
موضوعي كه براي دانش آموز يا معلم مفيد باشد⛈
اگر شما كتابي داريد كه آماده چاپ است مي توانيد براي انتشارات ارسال كنيد تا داوري شود. 📖
اگر مناسب تشخيص داده شود چاپ مي شود.✅
شماره تلفن انتشارات مدرسه 88800324 الي 9 مسئول گروههاي علمي آقاي نادري
تاكنون چند همكار اقدام كرده اند✳️.
2 بهمن 96

گروه عربی دفتر تأليف
سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي
https://t.me/ketabearabi


فاطمہ نظری dan repost
سلام

عَیب مصدر عاب یعیب می باشد...

گاهی مصادر ثلاثی غیر میمی به جای مشتق آمده و نعت مؤول به مشتق می باشند که در این حالت به صورت مفرد مذکر به کار می روند مثل ماء سَکب و رجال ثقة و شهود عَدل یعنی مسکوب و موثوق بهم و عادلون
در مورد عیب هم به همین شکل است الکلام العیب یعنی معیوب ..و العیب نعت مؤول به مشتق است


عادل اشکبوس dan repost
پرسش👇
و ما من دابة في الأرض و لا طائر يطير بجناحيه إلا أممٌ أمثالكم
نوع إلا چيست؟
نقش امم چیست؟

پاسخ👇
حصر است و أمم خبر است.


خوراسْگان (Khorasgān):
خوراسگان منطقۀ 15 شهر اصفهان است.
اين نام به صورتِ «خُراسْجان» نيز نوشته شده است.
واژۀ «خوراسْگان» از سه بخش پيوند يافته است: (خور + آس + گان).
«خور» همان «خورشيد» است که به صورتِ «خْوَر» و «هور» نيز به کار رفته است.
«آس» همان است که در «خراسان» (خور + آسان) نيز ديده می‌شود. «آسان» به معنای «آيان» يا «در حالِ آمدن» است.
فخرالدّين اَسعَد گُرگانی سُروده‌ای دارد که به واژۀ «آسان» اشاره می‌کند.
زبانِ پـهـلـوی هركـو شنـاسـد
خُراسان آن بوَد كَز وی خور آسَد
خورآسان را بوَد معنا خورآيان
كـز آن جا خور برآيـد سوی ايران
«گان» نيز پسوند صفتِ نسبی است؛ مانند:
دِهگان يا دِهقان، بازارگان يا بازَرگان، گروگان، مهرگان، شايگان (در خور شاهان: شاهگان)، رايگان (آنچه در راه يابند: راهگان)، خُدايگان
پس خوراسْگان همانند خوراسان يا ‌خراسان است كه در شرق اصفهان است و از آنجا خورشيد به سوی شهر اصفهان بر می‌آيد.

برخی نيز گفته‌اند:
«خوراسْگان» آميزه‌ای است از «خور: خورشيد» + «آسه: زمينِ آمادۀ کِشت» + «پسوند صفت نسبی گان» به معنای «زمين آمادۀ کِشت رو به خورشيد».
سخن نخست درست و خِردوَرانه است.

دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها.📙
انتشارات مدرسه.🏫
عادل اشکبوس.


عادل اشکبوس dan repost
پرسش👇
چرا در عیسی ابن مریم همزه‌ی ابن حذف نشده است؟
پاسخ👇
چون عیسی به مادرش نسبت داده شده است.


صفحه ۴۸ تاریخ ۱۱ انسانی نام دریای کاسپین
یا دریای قزوین که در عربی دهم انسانی بحر قزوین آمده و برای برخی ناآشنا بود
خزر نام قومی بیگانه و مهاجم در شمال دریا بود


کاف dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
عظمت درخت سکویا (غول)



Natali @Kafiha


سلام.
پرسش دربارۀ عربی يازدهم انسانی صفحۀ 39 (حيوان یمشي علی بطنه: الحیة)
چرا يزحف به جای يمشي نيامده است؟
پاسخ: هر دو درست است.
نويسندگان در تعداد واژگان محدوديّت داشتند. بنابراين تلاش می‌کردند تا جايی که شدنی است سقف کلمات جديد رعايت شود.
از سوی ديگر این کاربرد قرآنی است و نه تنها هيچ اشکالی بر آن نيست؛ بلکه فضيلت است.
👇
وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ ۖ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَىٰ أَرْبَعٍ. النور: 45
فمنهم من يمشي على بطنه المشي على البطن للحيات والحوت، ونحوه من الدود وغيره. وعلى الرجلين للإنسان والطير إذا مشى . والأربع لسائر الحيوان.


فاطمہ نظری dan repost
نحوی، عهده‌دار وظیفه «کشف» قواعد و اصول حاکم بر استعمالات پیشین عربی است؛ قواعد و اصولی که عرب جاهلی بدون آنکه تفصیلاً آنها را بشناسد، ارتکازاً و بدون توجه، به آنها پای‌بند بوده و همین ارتکاز و ذائقه خویش را معیار تمیز صحیح از سقیم می‏دانسته است. عرب جاهلی برای تشخیص سخن برتر و اثر ادبی کامل­تر، به شیرینی، دل­ انگیزی، دل‌نشینی و جذابیت آن استناد می‏کرده، بدون آنکه بداند این شیرینی و دل‌نشینی از کجا سرچشمه گرفته و چه عامل مشخصی روی آن اثرگذار است؟

عرب جاهلی، فاعل را مرفوع استعمال می‏کند. رفع فاعل، نه امری فطری است و نه حقیقتی تکوینی. قراردادی عرفی است که به مرور، در میان اهل زبان شکل می­گیرد و بدون توجه، اعمال می‏شود. اگر اهل زبان بر اثر شرایط اجتماعی خاصی، همیشه فاعل را مجرور استعمال می‏کردند، در عالم تکوین هیچ حادثه‏ ای رخ نمی‏داد و ما نیز اینک پیرو آن استعمال بودیم.

از این جهت، نحوی در پی تفسیر و تحلیل استعمالات و «کشف» آن قراردادهاست و حق تغییر و تبدیل آن را ندارد و همیشه لسان حال او این است که «عرب چنین استعمال کرده، ما هم چنین می‏کنیم».

از میان تحلیل‏ها و تفسیرهایی که نحویان درباره استعمالات زبان ارائه می‏دهند، هر کدام این دو خصوصیت را داشته باشد، برگزیده‏تر و مقبول‏تر است.
اول: صحت و مطابقت با واقع؛

دوم: سادگی و بساطت در مقایسه با دیگر تفاسیر.
این دو ملاک و معیار، ترازوی سنجش عمل نحوی است. «صحّتِ» یک تحلیل به منزله رسیدن به مقصد و درک مطلوب است و «سادگی» آن تحلیل، زودتر رسیدن به مقصد، انتخاب طریق میان‏بر، صرف هزینه اندک و به کار گرفتن توان کمتر.

برای نمونه، مؤلف کتاب «تجدید النحو»، به تبعیت از مکتب نحوی کوفی، بر این باور است که «کان» و اخوات آن به مانند دیگر افعال، فعل تامّه و محتاج فاعل هستند. در این صورت، اسم مرفوعِ پس از آنها فاعل، و اسم منصوب، به عنوان حال ترکیب می‏شود. برای نمونه، در مثال «کانَ محمّدٌ مسافراً»، کلمه محمّد، فاعلِ «کان» و «مسافر» حال برای آن است.

بی‌گمان نحویان بر اصل استعمال این عبارت ـ کانَ محمّدٌ مسافراً ـ و مقبولیت آن نزد عرب، اتفاق نظر دارند. اینک برعهده نحوی است تا از روش استعمال عرب، تحلیل و تفسیر مناسبی ارائه دهد و رفع و نصب محمد و مسافر را توجیه و تحلیل، و نقش هر یک را بیان کند، به گونه‏ ای که به معنا آسیب نرسد
نحویان اجازه ندارند بر اساس استحسانات عقلی، از پیش خود، قواعد مناسبی برای زبان وضع و استعمال آن‌ را توصیه کنند. چنین رویه ‏ای، تغییر زبان و ایجاد زبان جدیدی است و به حال استعمالات گذشته اهل ‏زبان، سودمند نیست. برای نمونه، این پیشنهاد که ما اسامی غیر منصرف زبان عربی را نیز همچون اسامی منصرف با کسره و تنوین استعمال کنیم، [در نگاه اول] پیشنهاد مناسبی است که با قیاس و استحسان عقلی هماهنگ است و همگونی و یکرنگی کلمات زبان عربی را در پی دارد، اما چه کنیم که عرب تاکنون چنین نکرده و در استعمالات خود تنوین و کسره را بر اسامی غیرمنصرف حرام دانسته است! حتی اگر فرض کنیم عرب‏ زبان از این پس بر اساس قرارداد جدید عمل کند، بیان قواعد و اصول حاکم بر متون گذشته عربی ـ که محل احتیاج ماست ـ ضرورت دارد.


پرسش👇
حال در اين جمله كدام است؟
إنّ هذه أمتکم أمه واحدة وأنا ربکم فاعبدون.

پاسخ برای معلم. نه برای دانش‌آموز👇
أمةً واحدة حال موطئة است.
یعنی حال جامد موصوفه غیر مؤوّل به مشتق
و
عامل اسم اشاره يا خود إن به اعتبار أشير و يا أؤكّد است.


پرسش👇
(المحیط الهادئ) چه نوع معرفه‌ای است؟

پاسخ برای معلم. نه برای دانش‌آموز👇
عَلَم منقول از موصوف و صفت است.
@ketabearabi


تُکْتَم: نام دخترانه به زبان باستانی نَوبه¬ای. به صورت تَکْتَم نيز گفته شده است. نام مادر امام رضا (ع).
مادر امام رضا (ع) بانویی از اهالی نوبه «اَلنَّوْبَة» (جنوب مصر و شمال سودان) بوده و ظاهراً نام اصلی ایشان تُکتَم بوده و امام کاظم (ع) ایشان را نَجْمَة (یعنی ستاره) و خَیْزُران (یعنی نی) صدا می¬زده است. (حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفريان، صفحه¬های ۴۲۵ – ۴۲۶).
دربارۀ اصل ايشان، افزون بر «نوبه» گفته شده از «مارسی» در جنوب فرانسه¬اند. (در مكتب آل محمّد، صفحۀ 30)
همچنين گفته شده از «اَلْمَغرِب» در شمال غرب آفريقا می¬باشند.
دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس. انتشارات مدرسه.


واژۀ «الْقُرآن» در خودِ كتاب دينیِ مسلمانان، معرفه به ال و «قُرآنٌ» نكره است؛ امّا پس از گردآوریِ كلامِ وحی از آنجا كه نامش قرآن شد؛ بنابراين، عَلَم بِالغَلَبة به شمار می¬رود. (علم بالغلبه يعنی اسمی که با گذر زمان، تبديل به اسم خاص شده است). دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس. انتشارات مدرسه.


«مَسيح» لقب حضرت عیسی (ع)؛ زیرا که آن حضرت، دوستِ حق بودند و از باعثِ تجرّد اکثر به سیر و گشت می¬بودند. (آنندراج) (غیاث). عیسی (ع) به مسیح ملقَّب گشته؛ زیرا که برای خدمت و فدا معیّن شده است. (قاموس کتاب مقدّس). مؤلّفان اسلام در اصل کلمۀ مسیح اختلاف بسیار دارند. فیروزآبادی (درگذشته به سال 816 ه.ق.) صاحب قاموس در این موضوع 56 سخن را در کتابِ «بَصائِرُ ذَوِي التَّمییزِ في لَطائِفِ الْکِتابِ الْعَزیزِ» بازگو کرده گوید: در اشتقاق مسیح اختلاف است و برخی آن را سریانی و ريشه¬اش را «مشیحا» دانسته¬اند و عرب آن را معرَّب کرده است. مسیح (عبری ماشیا، آرامی: یونانی: مِسيّاس، عربی: المسیح، لاتین :Messias) به معنای مسح شده است. در عبری، مسیح معمولاً به عنوان «مَلِک هاماشیا» شناخته می‌شود که به معنای لغوی «مسیح پادشاه» است.
مسیح لقب حضرت عیسی (ع) در عربی است. این نام هم توسّط عرب¬های مسیحی (به صورت یَسوع المسیح) و هم توسّط عرب¬های مسلمان و همۀ مسلمانان (به صورت عیسی المسیح) به کار می¬رود. واژۀ مسیح در عربی نیز به معنای مسح شده‌است.
دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس. انتشارات مدرسه.


هِلْما: نام دخترانه. گونۀ ديگری از «حِلْما» است. «حِلْم» واژۀ عربی به معنای «شکيبايی» است؛ امّا «هُلْما» و «حُلْما» نام ديگری است. «حُلْم» در زبان عربی به معنای «رؤيا» و «خواب ديدن» است. برخی «هِلما» را از لقب¬های حضرت زينب (س) پنداشته¬اند؛ امّا لقب¬های اين بانوی گرامی عبارت¬اند از: صِدّیقة (بسيار راستگو)، موثّقة، عارِفة، فاضِلة، کامِلة، عابِدة آلِ علي (ع)، عالمة غیر معلّمة (دانای استاد ندیده)، عَقیلةُ بَني هاشِم (بانوی بزرگوار خاندان هاشم)، أُمُّ الْمَصائِبِ (مادر سختی¬ها)، نائِبَةُ الزَّهْراءِ (جانشين زهرا)، فَهيمَة، مُحَدِّثَة (حديث¬گو)، مُخَبِّرَة، عِصمَةُ اللهِ، زاهِدَة، راضيَة (خشنود)، أَمينَة، صابِرَة (بُردبار)، کَعْبَةُ الرَّزايا (کعبۀ رنج¬ها)، نائِبَةُ الْحُسَينِ، مَلیکةُ الدُّنیا: شهبانوى گیتی، عَقیلةُ النِّساء: خردمند بانوان، عَدیلةُ الْخامِس مِن أهلِ الْکِساءِ (ع): همتاى پنجمین تن از اهل کساء (ع)، ناموسُ رَواقِ الْعَظَمةِ: ناموس حریم بزرگی، وَلیدةُ الفَصاحةِ: زادۀ شیوا سخنى، شَقیقةُ الْحَسَنِ (ع): خواهر حسن (ع)، عقیلةُ خِدْرِ الرِّسالةِ: خردمند پرده¬نشینان رسالت، بَلیغة: سخنور رسا، فَصیحة: شيوا سخن، بابُ حِطَّةِ الْخَطایا: دروازۀ آمرزش گناهان، بَطَلَةُ کَربَلاءَ: قهرمان کربلا، عَظیمةٌ بَلواها: بانویى که آزمونش بزرگ بود، مَظلومةٌ وَحیدةٌ: ستمدیدۀ تنها.
هِلما (Helma) همچنين نام دخترانۀ غربی است. هِلما نام دخترانۀ آلمانی و هلندی و نام خانوادگی چک است. در زبان آلمانی به معنای محافظ است. Helma کوتاه شدۀ WILHELMINA است. شکل آلمانی نامی WILHELM است. اين نام توسّط يک ملکۀ هلندی (1880-1962) به کار رفت.
دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس. انتشارات مدرسه.


«هابيل» برگرفته از نام عِبری (Hevel) به معنای «نَفَس» است. دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس. انتشارات مدرسه.


هانْس: نامِ پسرانۀ عِبری. «هانْس» شکل کوتاه شدۀ نامِ آلمانی و اِسکانْديناویِ (Johannes) است. هانس شکلی ديگر از نامِ (Ioannes) در زبان لاتين کلاسيک است که در انگليسی (John) شده است و آن هم برگرفته از نامِ عِبریِ (Yehochanan) است که به معنای «يَهوه مهربان است.» می¬باشد. دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس. انتشارات مدرسه.



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

2 423

obunachilar
Kanal statistikasi