فاطمہ نظری dan repost
نحوی، عهدهدار وظیفه «کشف» قواعد و اصول حاکم بر استعمالات پیشین عربی است؛ قواعد و اصولی که عرب جاهلی بدون آنکه تفصیلاً آنها را بشناسد، ارتکازاً و بدون توجه، به آنها پایبند بوده و همین ارتکاز و ذائقه خویش را معیار تمیز صحیح از سقیم میدانسته است. عرب جاهلی برای تشخیص سخن برتر و اثر ادبی کاملتر، به شیرینی، دل انگیزی، دلنشینی و جذابیت آن استناد میکرده، بدون آنکه بداند این شیرینی و دلنشینی از کجا سرچشمه گرفته و چه عامل مشخصی روی آن اثرگذار است؟
عرب جاهلی، فاعل را مرفوع استعمال میکند. رفع فاعل، نه امری فطری است و نه حقیقتی تکوینی. قراردادی عرفی است که به مرور، در میان اهل زبان شکل میگیرد و بدون توجه، اعمال میشود. اگر اهل زبان بر اثر شرایط اجتماعی خاصی، همیشه فاعل را مجرور استعمال میکردند، در عالم تکوین هیچ حادثه ای رخ نمیداد و ما نیز اینک پیرو آن استعمال بودیم.
از این جهت، نحوی در پی تفسیر و تحلیل استعمالات و «کشف» آن قراردادهاست و حق تغییر و تبدیل آن را ندارد و همیشه لسان حال او این است که «عرب چنین استعمال کرده، ما هم چنین میکنیم».
از میان تحلیلها و تفسیرهایی که نحویان درباره استعمالات زبان ارائه میدهند، هر کدام این دو خصوصیت را داشته باشد، برگزیدهتر و مقبولتر است.
اول: صحت و مطابقت با واقع؛
دوم: سادگی و بساطت در مقایسه با دیگر تفاسیر.
این دو ملاک و معیار، ترازوی سنجش عمل نحوی است. «صحّتِ» یک تحلیل به منزله رسیدن به مقصد و درک مطلوب است و «سادگی» آن تحلیل، زودتر رسیدن به مقصد، انتخاب طریق میانبر، صرف هزینه اندک و به کار گرفتن توان کمتر.
برای نمونه، مؤلف کتاب «تجدید النحو»، به تبعیت از مکتب نحوی کوفی، بر این باور است که «کان» و اخوات آن به مانند دیگر افعال، فعل تامّه و محتاج فاعل هستند. در این صورت، اسم مرفوعِ پس از آنها فاعل، و اسم منصوب، به عنوان حال ترکیب میشود. برای نمونه، در مثال «کانَ محمّدٌ مسافراً»، کلمه محمّد، فاعلِ «کان» و «مسافر» حال برای آن است.
بیگمان نحویان بر اصل استعمال این عبارت ـ کانَ محمّدٌ مسافراً ـ و مقبولیت آن نزد عرب، اتفاق نظر دارند. اینک برعهده نحوی است تا از روش استعمال عرب، تحلیل و تفسیر مناسبی ارائه دهد و رفع و نصب محمد و مسافر را توجیه و تحلیل، و نقش هر یک را بیان کند، به گونه ای که به معنا آسیب نرسد
نحویان اجازه ندارند بر اساس استحسانات عقلی، از پیش خود، قواعد مناسبی برای زبان وضع و استعمال آن را توصیه کنند. چنین رویه ای، تغییر زبان و ایجاد زبان جدیدی است و به حال استعمالات گذشته اهل زبان، سودمند نیست. برای نمونه، این پیشنهاد که ما اسامی غیر منصرف زبان عربی را نیز همچون اسامی منصرف با کسره و تنوین استعمال کنیم، [در نگاه اول] پیشنهاد مناسبی است که با قیاس و استحسان عقلی هماهنگ است و همگونی و یکرنگی کلمات زبان عربی را در پی دارد، اما چه کنیم که عرب تاکنون چنین نکرده و در استعمالات خود تنوین و کسره را بر اسامی غیرمنصرف حرام دانسته است! حتی اگر فرض کنیم عرب زبان از این پس بر اساس قرارداد جدید عمل کند، بیان قواعد و اصول حاکم بر متون گذشته عربی ـ که محل احتیاج ماست ـ ضرورت دارد.
عرب جاهلی، فاعل را مرفوع استعمال میکند. رفع فاعل، نه امری فطری است و نه حقیقتی تکوینی. قراردادی عرفی است که به مرور، در میان اهل زبان شکل میگیرد و بدون توجه، اعمال میشود. اگر اهل زبان بر اثر شرایط اجتماعی خاصی، همیشه فاعل را مجرور استعمال میکردند، در عالم تکوین هیچ حادثه ای رخ نمیداد و ما نیز اینک پیرو آن استعمال بودیم.
از این جهت، نحوی در پی تفسیر و تحلیل استعمالات و «کشف» آن قراردادهاست و حق تغییر و تبدیل آن را ندارد و همیشه لسان حال او این است که «عرب چنین استعمال کرده، ما هم چنین میکنیم».
از میان تحلیلها و تفسیرهایی که نحویان درباره استعمالات زبان ارائه میدهند، هر کدام این دو خصوصیت را داشته باشد، برگزیدهتر و مقبولتر است.
اول: صحت و مطابقت با واقع؛
دوم: سادگی و بساطت در مقایسه با دیگر تفاسیر.
این دو ملاک و معیار، ترازوی سنجش عمل نحوی است. «صحّتِ» یک تحلیل به منزله رسیدن به مقصد و درک مطلوب است و «سادگی» آن تحلیل، زودتر رسیدن به مقصد، انتخاب طریق میانبر، صرف هزینه اندک و به کار گرفتن توان کمتر.
برای نمونه، مؤلف کتاب «تجدید النحو»، به تبعیت از مکتب نحوی کوفی، بر این باور است که «کان» و اخوات آن به مانند دیگر افعال، فعل تامّه و محتاج فاعل هستند. در این صورت، اسم مرفوعِ پس از آنها فاعل، و اسم منصوب، به عنوان حال ترکیب میشود. برای نمونه، در مثال «کانَ محمّدٌ مسافراً»، کلمه محمّد، فاعلِ «کان» و «مسافر» حال برای آن است.
بیگمان نحویان بر اصل استعمال این عبارت ـ کانَ محمّدٌ مسافراً ـ و مقبولیت آن نزد عرب، اتفاق نظر دارند. اینک برعهده نحوی است تا از روش استعمال عرب، تحلیل و تفسیر مناسبی ارائه دهد و رفع و نصب محمد و مسافر را توجیه و تحلیل، و نقش هر یک را بیان کند، به گونه ای که به معنا آسیب نرسد
نحویان اجازه ندارند بر اساس استحسانات عقلی، از پیش خود، قواعد مناسبی برای زبان وضع و استعمال آن را توصیه کنند. چنین رویه ای، تغییر زبان و ایجاد زبان جدیدی است و به حال استعمالات گذشته اهل زبان، سودمند نیست. برای نمونه، این پیشنهاد که ما اسامی غیر منصرف زبان عربی را نیز همچون اسامی منصرف با کسره و تنوین استعمال کنیم، [در نگاه اول] پیشنهاد مناسبی است که با قیاس و استحسان عقلی هماهنگ است و همگونی و یکرنگی کلمات زبان عربی را در پی دارد، اما چه کنیم که عرب تاکنون چنین نکرده و در استعمالات خود تنوین و کسره را بر اسامی غیرمنصرف حرام دانسته است! حتی اگر فرض کنیم عرب زبان از این پس بر اساس قرارداد جدید عمل کند، بیان قواعد و اصول حاکم بر متون گذشته عربی ـ که محل احتیاج ماست ـ ضرورت دارد.