حتما نباید آدورنو بود تا فهمید: «زندگی بد را نمیتوان خوب زیست».
مسئله «در یک آن» فهمیدن این حقیقت است. اتفاقی که ممکن است پشت فرمان، زیر دوش، درحال همآغوشی، در یک میهمانی، توی سوپرمارکتی با صدای بلند موسیقی شاد، یک بارِ شلوغ، آخرین گیت پرواز یا هرجای دیگری بیافتد.
مسئله اینجاست که تا ابد دیگر نمیتوان به قبل از آن «لحظه» بازگشت.
والتربنیامین این کشف و شهودِ ناگهانیِ لعنتیِ دائمی را در مفهوم «تنهایی» تجمیع میکند:
«یک آن میفهمی که در این جهان تنهایی،[و از آن لحظه به بعد] تا ابد تنها خواهی ماند».
- نادر فتورهچی
مسئله «در یک آن» فهمیدن این حقیقت است. اتفاقی که ممکن است پشت فرمان، زیر دوش، درحال همآغوشی، در یک میهمانی، توی سوپرمارکتی با صدای بلند موسیقی شاد، یک بارِ شلوغ، آخرین گیت پرواز یا هرجای دیگری بیافتد.
مسئله اینجاست که تا ابد دیگر نمیتوان به قبل از آن «لحظه» بازگشت.
والتربنیامین این کشف و شهودِ ناگهانیِ لعنتیِ دائمی را در مفهوم «تنهایی» تجمیع میکند:
«یک آن میفهمی که در این جهان تنهایی،[و از آن لحظه به بعد] تا ابد تنها خواهی ماند».
- نادر فتورهچی