📖#مطالعه
📘 #جزء_از_کل
آزردگی های ناچیز زندگی انسان
خواندن خاطرات مارتین توسط یاسپر
پاریس؛
شهری تمام عیار برای تنها و مفلوک
بودن.
لندن؛
ابر سرد خاکستری، شهر کار و پیشه!
درسی از لندن؛
جهنم جایی سرخ و آتشین نیست،
بلکه سرد و خاکستری است.
وَ رُم؛ ونیز؛
پر از گردشگرانی که برای کبوتران ایتالیایی دانه می پاشند بی آنکه به
کبوتران شهر خود محل بگذارند.
اسپانیا؛ خیابان ها بوی جوراب هایی را
می دهند که در پیشاب دفع شده!
- کاتولیک هایی که در پیشاب تعمید داده شده اند.
پاریس؟
زیبا فقیر نفیس بوهای پنیر وسیع باغ های خسروانی
یقه های بلند شکلات داغ
بارانی و فرانسوی ..
در کافه ها پا روی پا می اندازند و خودسرانه #فلسفه می بافند.
آخرین کارت پستال کارولین؛
من در فرانسه هستم.
- ابراز ناشیانه عشق برای قلب خیلی خطرناک است.
- مشکل بیشتر مردم این است که
هرگز به دو نیم نشده اند.
با دلی پر آشوب توی تخت ماندم.
و بعد به مقصد حومهی پاریس
سوار مترو شدم.
یک گردن کلفت چهارده ساله می خواست جیبم را بزند! به ساختمانی با پنجره های
زیاد رسیدم.
یک زن شبیه ' مربع '
پیدا شد!
موسیو پاتس؟ کارولین؟ مرد کور؟
یک جیزهایی بلغور کرد.
صدایی از پنجره بالا گفت؛ سلام.
صبر کن.
من " اِدی هستم "
مرد کور مُرد. سکته کرد.
به این فکر کردم که؛ هری، پدرومادرم،
تری، غیر منتظره مردند!
مرا به گورستان برد.
ادی مرا به یک نوشیدنی دعوت کرد.
چنان مشتاقانه به من چشم دوخت که
- حس کردم چشمانم آینه های جیبی هستند و او موهايش را ورانداز میکند.
ناراحت نمی شوی ازت عکس بگیرم؟
فقط یک عکس ناقابل، سریع
می اندازم.
کارولین تنها دلیل حضور من در اروپا بود.تنها دلیل زنده بودنم، بهانه ی گریزم از ترس و بلاتکلیفی.
- نمی توانم وانمود کنم بدبختی های کوچک دیگران، احساس شعفی بزرگ در من بوجود
نمی آورند، راستش بوجود می آورد.
وقتی تلفن عمومی پول کسی را
می خورد
سر ذوق می آیم.
یک جای دنج برای فکر کردن
پیدا کردم؛
کلیسای جامع پاریس.
البته باورمندان به اندازه
وطن پرست ها
سبک مغز هستند
سر حرف را که باز می کنند.
" چه ابلهانه است که فکر میکنیم
خدا تنها زمانی صدای افکارمان را
می شنود ک مستقيما درباره ی آنها
حرف می زنیم و نه زمانی ک مشغول
اندیشیدن به افکار حقیر و کثیف
خودمان در دسیسه چینی های
روزمره مان هستیم. "
از آخرین یادداشت هایم
چند ماه می گذرد
دیوانه از تنهایی، دیوانه از بلاتکلیفی
روزهایم پر شده از قدم زدن،
فکر کردن،
خواندن، خوردن، سیگار کشیدن....
شکستن قفل زندگی دشوار است
وقتی تو سلاح بی ارزشی هستی
که از همه ی جنگ ها به جا مانده.
🖊 استیو_تولتز
این داستان ادامه داره
@ktabdansh 📘📖
📖
📘 #جزء_از_کل
آزردگی های ناچیز زندگی انسان
خواندن خاطرات مارتین توسط یاسپر
پاریس؛
شهری تمام عیار برای تنها و مفلوک
بودن.
لندن؛
ابر سرد خاکستری، شهر کار و پیشه!
درسی از لندن؛
جهنم جایی سرخ و آتشین نیست،
بلکه سرد و خاکستری است.
وَ رُم؛ ونیز؛
پر از گردشگرانی که برای کبوتران ایتالیایی دانه می پاشند بی آنکه به
کبوتران شهر خود محل بگذارند.
اسپانیا؛ خیابان ها بوی جوراب هایی را
می دهند که در پیشاب دفع شده!
- کاتولیک هایی که در پیشاب تعمید داده شده اند.
پاریس؟
زیبا فقیر نفیس بوهای پنیر وسیع باغ های خسروانی
یقه های بلند شکلات داغ
بارانی و فرانسوی ..
در کافه ها پا روی پا می اندازند و خودسرانه #فلسفه می بافند.
آخرین کارت پستال کارولین؛
من در فرانسه هستم.
- ابراز ناشیانه عشق برای قلب خیلی خطرناک است.
- مشکل بیشتر مردم این است که
هرگز به دو نیم نشده اند.
با دلی پر آشوب توی تخت ماندم.
و بعد به مقصد حومهی پاریس
سوار مترو شدم.
یک گردن کلفت چهارده ساله می خواست جیبم را بزند! به ساختمانی با پنجره های
زیاد رسیدم.
یک زن شبیه ' مربع '
پیدا شد!
موسیو پاتس؟ کارولین؟ مرد کور؟
یک جیزهایی بلغور کرد.
صدایی از پنجره بالا گفت؛ سلام.
صبر کن.
من " اِدی هستم "
مرد کور مُرد. سکته کرد.
به این فکر کردم که؛ هری، پدرومادرم،
تری، غیر منتظره مردند!
مرا به گورستان برد.
ادی مرا به یک نوشیدنی دعوت کرد.
چنان مشتاقانه به من چشم دوخت که
- حس کردم چشمانم آینه های جیبی هستند و او موهايش را ورانداز میکند.
ناراحت نمی شوی ازت عکس بگیرم؟
فقط یک عکس ناقابل، سریع
می اندازم.
کارولین تنها دلیل حضور من در اروپا بود.تنها دلیل زنده بودنم، بهانه ی گریزم از ترس و بلاتکلیفی.
- نمی توانم وانمود کنم بدبختی های کوچک دیگران، احساس شعفی بزرگ در من بوجود
نمی آورند، راستش بوجود می آورد.
وقتی تلفن عمومی پول کسی را
می خورد
سر ذوق می آیم.
یک جای دنج برای فکر کردن
پیدا کردم؛
کلیسای جامع پاریس.
البته باورمندان به اندازه
وطن پرست ها
سبک مغز هستند
سر حرف را که باز می کنند.
" چه ابلهانه است که فکر میکنیم
خدا تنها زمانی صدای افکارمان را
می شنود ک مستقيما درباره ی آنها
حرف می زنیم و نه زمانی ک مشغول
اندیشیدن به افکار حقیر و کثیف
خودمان در دسیسه چینی های
روزمره مان هستیم. "
از آخرین یادداشت هایم
چند ماه می گذرد
دیوانه از تنهایی، دیوانه از بلاتکلیفی
روزهایم پر شده از قدم زدن،
فکر کردن،
خواندن، خوردن، سیگار کشیدن....
شکستن قفل زندگی دشوار است
وقتی تو سلاح بی ارزشی هستی
که از همه ی جنگ ها به جا مانده.
🖊 استیو_تولتز
این داستان ادامه داره
@ktabdansh 📘📖
📖