کلماتِ آبی؛


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


اینجا؛ برای اینکه به کمک کلمات التیام یابیم.
برای ارتباط با من : @Haniiyeera

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


دخترِ رویایم ، برایت کوتاه و مختصر مینویسم که مطمئن شوم می‌خوانی.

بال های کوچکت را سفت بگیر که وقت پرواز نزدیک است
عزیزِ مهربانِ من
دل قوی دار که سحر نزدیک است.

#هانیه_رئیسی

از سری نامه های متعلق به ادمین‌ها :
- @yasnaandherlife


[تو غزل کوتاه شب‌های بلند منی،
بی صدا، با زمزمه ،در همه حال، میخوانمت.]

#هانیه_رئیسی


دختر زیبا و عزیز سلام
امیدوارم وقتی که این نامه را می‌خوانی حالت خوب باشد و یا اگر نیست حالت را با خواندن این کلمات متحول کنم
زیرا که آن چشم های زیبا و آن قلب مهربان فقط لیاقت شادی را دارند؛این‌گونه نیست؟

خواستم بگویم که زیبارو
تو را دیروز برای اولین بار دیدم و دلم لرزید
دلم خواست تو را ببوسم و سپس دیگر دلم نخواست
زیرا آغوشی دلفریب تر از بوسه داشتی و همین مرا به زندگی امیدوار کرد که اگر آغوش تو را صاحب شوم هیچوقت نه تن و نه روحم قرار نیست بیمار شوند؛اینگونه نیست؟

میبوسمت و به امید اینکه پس از این نامه مرا بیابی و در آغوش بگیری لبخند میزنم.

یک عاشق ناشناس ، در خیابانِ هشتم.

#هانیه_رئیسی

- سری نامه های متعلق به ادمین‌ها.

- @hosh_sheyler


سلام
اسمت را شنیدم و لبخند زدم
اسم تو نور دارد و تو خود وقتی که صحبت میکنی
نور را میپاشی روی در و دیوار و امید میخورد توی صورتم
با اینکه همیشه خوشحال نیستی اما همیشه دستت را به سوی دوستی میگیری
همین تو را مثل اسمت نورانی کرده
رفیقی و بزرگ
برای همین میخواهم برایت نامه را با پست نه ، با نور ارسال کنم
دریافت کن و لبخند بزن
به بزرگی شب هایی که غمگین بودی.

نامه ای از یک دوست دوران راهنمایی -که شاید فراموش شده باشد- به علیِ نور.

#هانیه_رئیسی

-سری نامه های متعلق به ادمین‌ها.

- @nooram_man


لطفا پیام فورواردشده رو توی چنلتون پاک نکنین
ظرفیت هم تکمیل شده
از فردا روزی یکی مینویسم و میفرستم همینجا.🤍🕊


-این پیام رو به چنلتون فوروارد کنید تا من براتون یه نامه بنویسم و با اسم چنلتون بفرستم توی همین چنل که تا ابد همینجا بمونه.🕊


[سر روی شانه ات ؛ طریقه ای که در آن زندگی آسان تر جریان دارد. ]

#هانیه_رئیسی


روزهای زیادی زیر نور آفتاب
هنگامی که تنها و سرخورده بودم
به دنبال درخشش نوری که انتظارش را نداشتم
در مکانی قدم زدم که
هرگز فکر نمیکردم به جای نور و آفتاب
به من ایمان را هدیه بدهد و بعد از ایمان
طرحی نو از زندگی بر روی پارچه ی آینده ام بیوفتد
به شکلی که عشق را بیابم
امید را نجات دهم
و هنگامی که نور ماه میخواست از پنجره ی اتاقم رد شود
دست کسی را بگیرم و به آینده لبخند بزنم.

مقدمه ی یک نویسنده بر روی اولین صفحه ی کتابش بر اساس تجربه ی خودش.

نامه ای با کلماتِ ریحانِ عزیز: ایمان/درخشش/آفتاب

#هانیه_رئیسی


[جاده ای که رو به انتها نمی‌رفت]


آن شبی را به خاطر بیاور که ما
تمام آسمان را با چشم های اشک‌بارمان
نگاه کردیم و سپس درباره فراموش نکردن
به یکدیگر قول دادیم

وامروزمان را ببین که ما با نگاه کردن در چشم های همدیگر
و نبوسیدن همدیگر
برای بار هزارم به تاریخ ثابت کردیم که عاشقان
از بیمارهای آلزایمری هم فراموش‌کار ترند ... !

نامه ای به جا مانده روی میز دکه ی سیگارفروشی کنار خیابان.

#هانیه_رئیسی


ای کسی که روی پست ها قلب قرمز رو می‌فِشاری ، قلب آبیِ بنده برای تو.💙


[لطافتِ احساسِ ابریشمِ دستانت]


کاش باران بیاید و تو
به بهانه ی تکرار روزهای قدیمی
فلاسک چای را پر کنی و با کلوچه های مامان پز
به سمت خانه ی ما بیای و از پشت پنجره ی اتاقم
اسم مستعارم را صدا بزنی و بعد شاخه گلی سرخ را
از پنجره هل بدهی داخل اتاق
من هم چشم هایم را ببندم و لبخندم را قورت بدهم و سعی کنم جلوی خودم را بگیرم که به سمتت نیایم تا تو بیشتر لب پنجره زیر صدای نم نم باران و جیک جیک گنجشکی که جایی جز ناودون اتاقم ندارد بگویی: لیلی جانم ، لیلی خانم ، لیلی بانو ، لیلی عزیزم ...

و سپس تقه ای به پنجره بزنی و از این بگویی که باید زود بروی و بلاخره من روسری قرمز گل دارم را بپوشم و بیایم پشت خانه نزد تو ...

اما لعنت به تو که حافظه ات از دنیایمان کوچکتر است و فراموش کرده ای که من با چه خوشحال می شوم ...

فراموش کرده ای رگ خوابِ این لیلی تنها چیست و برای همین مجنون بودن را کنار گذاشته ای و شیرینی یافته ای که برایش فرهاد باشی ...

راستی مامان معصومه ات برای او هم کلوچه کنجدی میپزد؟

تکه کاغذی خیس روی چمن های یک باغچه ی حرس نشده.

#هانیه_رئیسی


[خیالِ آمدنت چه دلپذیر بود]


دوست دارم که برایت بنویسم
از روزهایم
از خواب هایی که میبینم
از غذاهایی که میخورم
از فنجان های چایی که لبم را بیشتر از صورت تو لمس می‌کنند
از دلتنگی که امان قلبم را بریده
اما تو
نه نامه می‌خوانی
و نه راه می‌دانی
این شاید بزرگترین غمی باشد که من
می‌توانم در تمام زندگی ام داشته باشم ...!

نامه ای یافته شده در یک آلبوم عکس قدیمی.

#هانیه_رئیسی


ای لبت از عسل جدا نشده! با همه - به جز من- آشنا نشده!
آه... از قفل سبز وا نشده! در به در در پی کلید توام

- امید صباغ‌نو


صبح شعر کوتاه و عزیزیست که باید
با تو
رو به نور
زمزمه شود؛


ماه که از دل آسمان بیرون می شود
شب که پرده می‌کشد و می‌رود
خورشید که سنجاق می شود روی سینه ی آسمان
و شب در لحظه ای بدل به روز می شود
دلم تو را میخواهد
برای یک روز جدید
برای یک حال تازه
برای یک شروع نو
اما افسوس که تو نیستی
چه برای شروع لبخندهای روز
چه برای ادامه ی گریستن های شب ...

#هانیه_رئیسی

- جهانِ کلماتِ گم‌شده؛


یک یادآوری کوچک صرفا برای آسان کردن قورت دادن غم‌ها.

تصویر برداشته شده از : آهیاتِ عزیز ! ❤️


داشتم توی خیابان راه می رفتم که به یادِ تو و پاییز سالی که همراهم بودی گریستم
شعر کوچه‌ ی مشیری را زمزمه می کردم و به این فکر میکردم که تا به حال چند معشوقه پس از بوسه به جنابِ عاشق قولِ ماندن داده اند و بعد در بُهت رفته اند!
اما شعر به پایان رسید و اشک هایم خشکید
دیگر فرصت گریستن نداشتم و تو را که کنار دیگری دیدم نفس کشیدن را نیز از یاد بردم.

این شروع خوبی برای پاییز امسالم نبود ، تو حتی پس از رفتن به من رحم نمی‌کنی.

نامه ای کوچک میان برگ های زرد،زیر درختِ نارنج.

#هانیه_رئیسی

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

254

obunachilar
Kanal statistikasi