من عالم نیستم من محققم
جمله ای که این روز ها از زبان خیلی از کاربران مجازی می شنویم
این که من محققم یعنی چی؟
یعنی من دتبال اقوال علما می روم و احادیث و آثار را بررسی میکنم و هر کدام که درست بود بر میگزینم؟
پس عالم کیست؟
والله من با این تعریف از محقق نمیدانم چه تعریفی برای عالم ارائه کنم
آخر برادر من، آخر مسلمان مگر کسی میتواند بدون علم محقق شود؟
اگر بگویید بله پس تحقیقی که علمی نیست به چه دردی میخورد
آیا ممکن است کسی بدون اینکه چراغی در دست داشته باشد در انبار کاه دنبال سوزن بگردد؟
اگر تو بدون علم محقق شدی و توان تشخیص درست از نادرست را داری پس دیگر علم به چه دردی میخورد؟ آیا عالمی مانند مزنی که چندین و چند سال از شافعی فقه یاد گرفته یا ابو یوسف قاضی که چند ده سال با ابو حنیفه مجالست کرده و درس آموخته کار عبثی کردند؟
وقتی که بدون علم میتوان حق را یافت پس علم دیگر به چه دردی میخورد و عالم به چه کاری می آید؟
اگر منظورتان این است که بله ما کمی علم داریم ولی عالم نیستیم ولی حق را از باطل تشخیص میدهیم
پس باز هم باید جواب دهید که چرا عالم این قدر درس میخواند تا عالم دانسته شود؟ آیا بهتر نیست که با همین علم کم به دنبال تحقیق بین اقوال علما و یافتن صواب باشند؟
این به مثل مانند کسی است که شمعی به دست گرفته و به کسی که چلچراغی در دست دارد می گوید من هم مانند تو راه را میبینم و بعضی جاها از تو هم بهتر میتوانم راه را بیابم
حالت سوم این است که خود را عالم بدانید ولی به عللی خود را محقق بخوانید
خوب اگر چنین است پس چرا خود را محقق میخوانید ولی عالم نه؟ و چرا انکار میکنید که ما عالم نیستیم بلکه محققیم؟
پس باید بگویم محقق از حقق یحقق تحقیقا می آید که به معنای به حق و کمال رساندن است یا شبیه آن
پس اگر شما با بی علمی یا با علم کم خود می توانید یک چیز را به کمال برسانید پس علم زیاد به چه کاری می آید؟
ما در فقه احناف چند نوع عالم داریم
به کسی که هیچ قدرتی در ترجیح بین اقوال نداشته باشد مقلد ناتوان میگویند که حق تحقیق و ترجیح در اقوال را ندارند و نمیتوانند فتوا دهند بلکه ناقل فتوا هستند
و طبقات بالا تر را گویند محقق و آنها هم توانایی تحقیق در هر چیزی را ندارند و هر چه درجه عالم بالاتر می رود حوزه تحقیق او بزرگتر می شود تا میرسد به طبقه دوم از طبقات اعلی که می تواند بین اقوال مذاهب دیگر ترجیح دهد و تحقیق کند که کدام یک صواب است
اگر اسم یکی از این مجتهدین در مذهب را بگویم کسی که خود را محقق مینامد باید از خجالت آب شود یعنی هیچ مذهبی نیست که ترجیح بین اقوال مذاهب را مطلقا حرام بداند و قائل به تقلید محض باشد بلکه آنان شرائط تحقیق را بسیار سخت کرده اند تا هر کسی دست به تحقیق در مذاهب نزند حتی سلفیه هم نمیگویند هر بزی میتواند دست به ترجیح بین مذاهب بزند
مثلا در فقه حنفی فردی مانند ابو یوسف و محمد بن الحسن و یا زفر و اشباه آنان میتواند بین اقوال مذاهب مختلف یکی را ترجیح دهد و میگویند فردی مانند جصاص رازی که از طبقات سوم و چهارم است چون به ادله فقهای مذاهب دیگر آگاهی تام ندارد حق ندارد دست به ترجیح بین مذاهب بزند و وسع او در تحقیق نهایتا به ترجیح بین دو قول یا ترجیح بعضی مسائل ختم میشود نه بیشتر
پس وای به حال فردی بی سواد مانند من یا دیگری که خود را محقق بنامیم
پس برادران من نگوییم که ما محققیم و عالم نیستیم چون عالم که علم دارد میتواند تحقیق کند و تحقیق ما از روی علم نیست
#التماس_تفکر
جمله ای که این روز ها از زبان خیلی از کاربران مجازی می شنویم
این که من محققم یعنی چی؟
یعنی من دتبال اقوال علما می روم و احادیث و آثار را بررسی میکنم و هر کدام که درست بود بر میگزینم؟
پس عالم کیست؟
والله من با این تعریف از محقق نمیدانم چه تعریفی برای عالم ارائه کنم
آخر برادر من، آخر مسلمان مگر کسی میتواند بدون علم محقق شود؟
اگر بگویید بله پس تحقیقی که علمی نیست به چه دردی میخورد
آیا ممکن است کسی بدون اینکه چراغی در دست داشته باشد در انبار کاه دنبال سوزن بگردد؟
اگر تو بدون علم محقق شدی و توان تشخیص درست از نادرست را داری پس دیگر علم به چه دردی میخورد؟ آیا عالمی مانند مزنی که چندین و چند سال از شافعی فقه یاد گرفته یا ابو یوسف قاضی که چند ده سال با ابو حنیفه مجالست کرده و درس آموخته کار عبثی کردند؟
وقتی که بدون علم میتوان حق را یافت پس علم دیگر به چه دردی میخورد و عالم به چه کاری می آید؟
اگر منظورتان این است که بله ما کمی علم داریم ولی عالم نیستیم ولی حق را از باطل تشخیص میدهیم
پس باز هم باید جواب دهید که چرا عالم این قدر درس میخواند تا عالم دانسته شود؟ آیا بهتر نیست که با همین علم کم به دنبال تحقیق بین اقوال علما و یافتن صواب باشند؟
این به مثل مانند کسی است که شمعی به دست گرفته و به کسی که چلچراغی در دست دارد می گوید من هم مانند تو راه را میبینم و بعضی جاها از تو هم بهتر میتوانم راه را بیابم
حالت سوم این است که خود را عالم بدانید ولی به عللی خود را محقق بخوانید
خوب اگر چنین است پس چرا خود را محقق میخوانید ولی عالم نه؟ و چرا انکار میکنید که ما عالم نیستیم بلکه محققیم؟
پس باید بگویم محقق از حقق یحقق تحقیقا می آید که به معنای به حق و کمال رساندن است یا شبیه آن
پس اگر شما با بی علمی یا با علم کم خود می توانید یک چیز را به کمال برسانید پس علم زیاد به چه کاری می آید؟
ما در فقه احناف چند نوع عالم داریم
به کسی که هیچ قدرتی در ترجیح بین اقوال نداشته باشد مقلد ناتوان میگویند که حق تحقیق و ترجیح در اقوال را ندارند و نمیتوانند فتوا دهند بلکه ناقل فتوا هستند
و طبقات بالا تر را گویند محقق و آنها هم توانایی تحقیق در هر چیزی را ندارند و هر چه درجه عالم بالاتر می رود حوزه تحقیق او بزرگتر می شود تا میرسد به طبقه دوم از طبقات اعلی که می تواند بین اقوال مذاهب دیگر ترجیح دهد و تحقیق کند که کدام یک صواب است
اگر اسم یکی از این مجتهدین در مذهب را بگویم کسی که خود را محقق مینامد باید از خجالت آب شود یعنی هیچ مذهبی نیست که ترجیح بین اقوال مذاهب را مطلقا حرام بداند و قائل به تقلید محض باشد بلکه آنان شرائط تحقیق را بسیار سخت کرده اند تا هر کسی دست به تحقیق در مذاهب نزند حتی سلفیه هم نمیگویند هر بزی میتواند دست به ترجیح بین مذاهب بزند
مثلا در فقه حنفی فردی مانند ابو یوسف و محمد بن الحسن و یا زفر و اشباه آنان میتواند بین اقوال مذاهب مختلف یکی را ترجیح دهد و میگویند فردی مانند جصاص رازی که از طبقات سوم و چهارم است چون به ادله فقهای مذاهب دیگر آگاهی تام ندارد حق ندارد دست به ترجیح بین مذاهب بزند و وسع او در تحقیق نهایتا به ترجیح بین دو قول یا ترجیح بعضی مسائل ختم میشود نه بیشتر
پس وای به حال فردی بی سواد مانند من یا دیگری که خود را محقق بنامیم
پس برادران من نگوییم که ما محققیم و عالم نیستیم چون عالم که علم دارد میتواند تحقیق کند و تحقیق ما از روی علم نیست
#التماس_تفکر