آیه های باران dan repost
👆👆👆👆👆
قسمتی از نامهی زنده یادعارف قزوینی به محمدرضا هَزار، ۷ آبان ۱۳۱۱
...مقصودم از نوشتنِ اين مزخرفات اين است كه بدانيد من از زنده گانی در اين چنين محيطی... دل تنگم و ديدنِ اينگونه ناملايمات مرا از هر چيز جز مرگ، بی زار كرده است.
▪️پس با اين حال نبايد از من متوقعِ آدابِ دوستی يا وظيفه شناسی در عالمِ محبت هم بود.
راجع به عكس، هر بيست روز يا يک ماه كه برای اصلاح سر و صورت خود به دكان سلمانی میروم، به همان عالمِ دوستی قسم وقتیكه در آيينه، چشمم به صورتِ شومِ خود میافتد از ديدن خودم بدم میآید، چشمم را روی هم گذاشته تا خودم را نبينم، آن وقت سركار چندين مرتبه نوشته عكس مرا برای گراور میخواهيد. من از شما خواهش میكنم كه اين هنگام نه در خيالِ گراورِ عكس، و نه درصدد طبعِ نظم و نثر من باشيد. من به شما قول ميدهم كه عمرِ من كوتاه و چيزی از زنده گانیِ من باقی نمانده است، بگذاريد بعد از مرگم هرچه دلتان میخواهد بكنيد.
▪️عزيزم! عمرم! آقاجان دورت بگردم! اين است نمونهای از اخلاق عمومی، عقيدهی من كاملن مخالفِ عقيدهی سركار است. كارِ این مردم از اين گذشته است كه بشود با حرف يا شعر يا كلامِ آسمانی آنها را تغيير داد، چه نتيجه دارد كتاب پنديات... كه خواسته است چهار تا شعری كه در اين مملكت كارش به رسوايی و افتضاح كشيده، آن هم نه از روی عقيده بلكه از روی تفريح و از راه اظهار فضيلت ساخته باشد. میخواهم بگويم در تمام اشعار شعرای عصر حاضر كه نمايندهی افكار نا به كارِ عمومی است، يک شعر نيست كه در موقع گفتن دل و روح با قلم و زبان همداستان شده باشد.
◾️ای محو و نيست و نابود باد شعر و شاعری مملكتی كه دزدي و دروغ سرتاسر آن را فرا گرفته است!
اگر دوباره سعدی و فردوسی با اين اخلاقِ مردم در آن ظهور نمايند، حرفشان خريدار ندارد تا چه رسد به مزخرفات من و امثال من.
◾️ای كاش شاگرد كفشدوز بودم، شاعر و موسيقیدان نبودم، برای اينكه هم خيالم راحت و هم زنده گانیام مرتبتر از اين بود...
📚 نامههای عارف قزوینی
نامهی شمارهی ۲۳
📝به کوشش مهدی بهخيال
انتشارات هرمس، ۱۳۹۶
🆔 @ayehayebarani
قسمتی از نامهی زنده یادعارف قزوینی به محمدرضا هَزار، ۷ آبان ۱۳۱۱
...مقصودم از نوشتنِ اين مزخرفات اين است كه بدانيد من از زنده گانی در اين چنين محيطی... دل تنگم و ديدنِ اينگونه ناملايمات مرا از هر چيز جز مرگ، بی زار كرده است.
▪️پس با اين حال نبايد از من متوقعِ آدابِ دوستی يا وظيفه شناسی در عالمِ محبت هم بود.
راجع به عكس، هر بيست روز يا يک ماه كه برای اصلاح سر و صورت خود به دكان سلمانی میروم، به همان عالمِ دوستی قسم وقتیكه در آيينه، چشمم به صورتِ شومِ خود میافتد از ديدن خودم بدم میآید، چشمم را روی هم گذاشته تا خودم را نبينم، آن وقت سركار چندين مرتبه نوشته عكس مرا برای گراور میخواهيد. من از شما خواهش میكنم كه اين هنگام نه در خيالِ گراورِ عكس، و نه درصدد طبعِ نظم و نثر من باشيد. من به شما قول ميدهم كه عمرِ من كوتاه و چيزی از زنده گانیِ من باقی نمانده است، بگذاريد بعد از مرگم هرچه دلتان میخواهد بكنيد.
▪️عزيزم! عمرم! آقاجان دورت بگردم! اين است نمونهای از اخلاق عمومی، عقيدهی من كاملن مخالفِ عقيدهی سركار است. كارِ این مردم از اين گذشته است كه بشود با حرف يا شعر يا كلامِ آسمانی آنها را تغيير داد، چه نتيجه دارد كتاب پنديات... كه خواسته است چهار تا شعری كه در اين مملكت كارش به رسوايی و افتضاح كشيده، آن هم نه از روی عقيده بلكه از روی تفريح و از راه اظهار فضيلت ساخته باشد. میخواهم بگويم در تمام اشعار شعرای عصر حاضر كه نمايندهی افكار نا به كارِ عمومی است، يک شعر نيست كه در موقع گفتن دل و روح با قلم و زبان همداستان شده باشد.
◾️ای محو و نيست و نابود باد شعر و شاعری مملكتی كه دزدي و دروغ سرتاسر آن را فرا گرفته است!
اگر دوباره سعدی و فردوسی با اين اخلاقِ مردم در آن ظهور نمايند، حرفشان خريدار ندارد تا چه رسد به مزخرفات من و امثال من.
◾️ای كاش شاگرد كفشدوز بودم، شاعر و موسيقیدان نبودم، برای اينكه هم خيالم راحت و هم زنده گانیام مرتبتر از اين بود...
📚 نامههای عارف قزوینی
نامهی شمارهی ۲۳
📝به کوشش مهدی بهخيال
انتشارات هرمس، ۱۳۹۶
🆔 @ayehayebarani