ماحيِ آبی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


- صرفا برای share کردنِ متون نیمه‌بلند و ترجمه.
- مآحي صدام بزنید.
- دوا.
*
فرزندِ اول: @an_haa8

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


حرف از گذر زمان شد. گمان می‌کردم که به مرور، همه چیز از ذهنم پاک می‌شود و زمان، فراموشی را به قلب و ذهنم هدیه می‌دهد. چرا که قلب و ذهن هر کدام حافظه‌ی خودشان را دارند. اما این فقط یک گمان بود. گمان می‌کردم که فراموشی در ذات انسان نهادینه شده است. هرچقدر که صبر کردم و دلم را به گذر زمان و نسیان وعده دادم، نتوانستم تو را از یاد ببرم. نشد که نشد. جای خالی‌ات با هیچ‌چیز و هیچ‌کس پر نمی‌شود و تا ابد‌الدهر خالی باقی می‌ماند.
هرچه در دنیا باشد جای تو را نخواهد گرفت و این خلأ در من، همیشه خالی‌ست..


سلام بر آنها dan repost
اون نقطه ستاره‌ست. =))))


مناسب زندگی در این جهان نیستم.
ای‌کاش یه ساندویچ‌بندری بودم.


عِيوني تِشتهي تشوفَك.
- چشمام می‌خواد ببینتت. -


آسمون امشب دوست‌داشتنی‌تره،
چون پر ستاره‌ست.


گریخته حتی از خویش، خیال می‌کنی به سمت تو می‌آد؟


امروز به‌طور اتفاقی ویسی که از تو به یادگار داشتم، پخش شد. با پخش شدن ویس درون من هم متلاشی و پخش‌وپلا شد.
نمی‌دانم، بخاطر دلتنگی بود یا ترس از عادات..
تکلیف دلتنگی که روشن است! فکر می‌کنم قرار است روزی از دلتنگی سنکوپ کنم و بمیرم.
و اما ترس..
اگر از من بپرسند که آدمی‌زاد چیست؟ محتملاً بگویم بنده‌ی عادت‌ها.. ازیرا که فی‌الفور با همه‌چیز خو می‌گیرد و گاهی ممکن است جان‌ش به لب برسد تا به چشم یک‌چیز پیش‌پا افتاده به آن بنگرد ولی باز هم آخر سر به آن عادت می‌کند و همه‌چیز عادی می‌شود. حتی اگر بخواهد مقاومت کند و چیزی را نپذیرد، سرانجام باید تسلیم شود.
شاید تنها چیزی که نمی‌شود در مقابل آن گردن ننهی، «زمان» است. در برابر زمان همه رام و مطیع‌اند. بقولی «دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز هرگز.»


یه روزی در واقعیت یا در رویا ها.


یوما أراها..
* یه روزی می‌بینم‌ش.


- النسیان مش بسهولة
وأصعب حاجة علی الإنسان.
النسیان عایز قوة قلب
وصبر علی الأحزان..-


- لا شئ یستمر إن لم یکن متبادل. -


وَ لنا في‌الخیال حیاة؛
- ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم.. -


در آخِر؛
برایت چیزهایی نوشتم بیا و ببین! قلم را بردار و تو هم از احوالاتت، از روزهایت بنویس. به تو قول می‌دهم که سطر به سطرِ نوشته‌ات را بوسه بزنم.
قربانِ تو..


فکر می‌کردم که شاید کلمه‌ی «دوات» رو از دوا گرفتن ولی متوجه شدم از لحاظ علمی و ادبیات چنین چیزی صحّت نداره. لکن از لحاظ قلم‌درمانی حتما که واقعیت داره عزیزکم.


می‌نویسم تا از بند اسارت اورثینک رها بشم.
سعی می‌کنم فانوس تهِ دلم رو از طوفان‌ها در امان نگه دارم که روشن بمونه.
انگار که باورم شده نوشتن دواست. نوشتن معجزه‌ست. نوشتن نجات‌دهنده‌ست. نوشتن همه‌چیزه. حقّا که «نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسۡطُرُونَ..»

15 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.