دلنوشته های من


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan


وقتی دلم میگیره حس نوشتن دارم ...

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


هنوز می اندیشم به ورای هستی
من ... تو ... آینده ‌...
گام هایی که باید در کنار هم برداریم
و آن سوی آسمان را نظاره گر باشیم
در حسرت زندگیی پر از عشق
یا در تنگای بی کسی نباشیم

میدانم که میدانی عشق دیواریست
با ستون هایی از جنس ما
من و تو
حاصلش یک عمر زندگیست
زندگی ما لبریز از مهربانی خواهد بود
آنجایی که خواهیم رفت
صحبت از عشق خواهم کرد
مدام نام تو رو جاری میسازم
هرگاه هم صحبتی یابم
ناگاه چشمانم در نقطه ای می ایستد
و تصویر تو در پشت چشمانم تداعی میگردد
لبخندی از رضایت بر لب جاری میسازم
و حلقه تعهد به تاهلم را بر روی انگشت دست چپم میلغزانم
آنچنان که دیگران مجذوبش شوند
به یکباره از جا میپرم و میگویم
آه .... محبوبم در انتظار من است
آنجا که باید سرای من باشد
انجا که عشق لبریز است
و من برایش لحظه ها را یکی پس از دیگری شمارش کردم
جاده پیچ و تاب میخورد
و از میان تاریکی و روشنی عبور میکند
من پایبند به آن نگاهی هستم که آن روز نخست دیدم
چه از تاریکی و از روشنی عبور کنم
تو همچنان همان نگاه اولی
و گرمای لذت بخشش سرد نخواهد شد

تو را دوست دارم
به تمامی لحظات خوشبختی سوگند
به ان دم که میخندی
و آن لحظه که آغوشت آرامگاهیست برای
نا امیدی های زندگی
سوگند به ذات دوست داشتن
به لحظه دیدار
و اولین بوسه
دوستت دارم....

#سعید

@marde_shahrivar


بلندای تفکرم گاه گاهی به عظمت شفقه ای رها شده از گرمای قلب عزیزیست
که میپندارمش
او دوست من و مهر من است
بلندای تفکرم به مهرباتی دستی میرسد
که از کوشش پدر و محبت مادر عشق میستاند
و بلندای وجود بشری را به عمق بیکران لطافت پروردگارم سوق میدهد
اری این چنین می اندیشم
پنجره خیال من باز باز است
تا مبادا فصل کوچ چکاوکان را در نظر دور گرداند
و طنین و عطر خوش صبحگاه بهاران را
در مشام خویش احساس نکند...

#سعید

@marde_shahrivar


مگر می شود؟

عشق پاک تو را کجای وجودم پنهان کنم
وقتی که عطش بوسیدنت اینچنین مرا بی تاب کرده
چگونه تب سرخ میان گونه هایم را پنهان سازم؟
یادت را در کدامین پستوی دلم جای دهم که تمام قلبم آینه تمام نمای حضور توست
در میان حرف هایم ، همه واژه ها حتی آن سکوت ممتد تنهایی های گذشته ام
نام تو را فریاد میزنند
پس بیهوده انگشت بر لب نبر
و مرا به خاموشی دعوت نکن
من آمده ام در میان آغوش تو لحظه ای جاودانه شوم
من خیال خوشبختی دارم
آن هم تا ابد در کنار تو
نا جوانمردیست به روی من گلخند زیبایت را پنهان کنی
بگذار با تو بال گشایم و از پیکره انسانی
چون ذاتی ابدی به پرواز دراییم
من خوشبختی را با تو خواهم جست

#سعید

@marde_shahrivar


هوهوی روزمرگی در میان ذهن خسته
در یک گرمای طاقت فرسا
و خستگی ....

قدم بر میداری و تمام افکار خویش را متمرکز میکنی
پشت درب خانه ای میرسی که انگار اغاز زندگی از اینجاست
درب باز میشود
رایحه ای به رنگ ارامش مشامت را پر میکند و تو مست میشوی

بوی خوش زن...

زن که در خانه باشد
مرد ریشه میدواند
دستانش به بلندای شاخه ای میشود که زن را بر روی خویش تا انتهای عرش خدایی بالا میبرد
و به خورشید سلام میدهد
زن که باشد مرد تنومند میشود قوت میگیرد و رشد میکند و از دلش میوه ای به رسم عشق به زن هدیه میدهد

زن را باید بوسید
همچون رز های خوش بوی سرخ
در آغوش گرفت و از وجودش لذت برد
آنگاه در چشمانش نگاه میکنی و میگویی
سپاس...سپاس از تو که هستی
تا غمکده و خانه حزن آلودم را به دیار پر برکت عاشقی مبدل کنی
من درکنارت از پیله ای در هم‌تنیده رها خواهم شد و چون پروانه دورا دور تو خواهم چرخید
زن ارامش حیات بشریست
زن را باید دید
باید فهمید
باید نفس کشید ...

#سعید

@marde_shahrivar


همسر عزیزم
کور راه زندگی پر از چاله هایست که یک به یک باید از میان آن گذر کنیم
تو چراغ قلبمی و ارامش خیالم
انقدر گرمای عشقت را در جان من فزون کن
و انقدر روشنایی مهرت را چون خورشید بر من ارزانی دار
که انتهای مسیر خوشبختی در پس چشمانم تداعی گردد
آنگاه تو را در آغوش خواهم گرفت و در این کور راه با خیالی اسوده گام بر میدارم
مهربانم خوشبختی مگر جز لبخند مهربان تو نیست؟
مگر حس ارامش فی ما بین نیست؟
مبادا مرا در حسرت گلخند های زیبایت محزون کنی
و چه خواهم گریست
ان دم که مرا در ساحل مرگ رها سازی
و خویشتن را در برهوت تنهایی یکه یابم
بهترینم
من با تو رسم زندگی اموختم
فصل کوچ از دنیای بشری و پرواز از میان آمال و ارمان های ناخوشنود به سوی آبشار جاودانی
مرا چنان در جان و تن خویش آمیخته ساز که گویی از ازل اینگونه ایم
نور چشمم
تو میدانی که گرمای محبتم جاودانه است
اگر در میان کوچه پس کوچه های گمراهی تیره میشوم
تو خوب میدانی دلم روشن تر از خورشید و پاک تر از آب است
خسته میشود از تمام سیاهی های اطراف و غبار بدخلقی مینشیند بر تنم
مرا به جرعه ای محبت و بوسه ای از تبار زنانگی ات دعوت کن
زلال تر از زلال خواهم شد
و رشته ای خواهم شد از شفقه های طلایی خورشید در نگاه پر مهرت
من از ان تو خواهم بود تا ابد ...

#سعید

@marde_shahrivar


بگذار بگویم
من در کجای این داستان نشسته ام
در میان خروارها علاقه
میان نگاهی سبز
و زمینی پوشیده از برگ
همان جای همیشگی
میان قلبت جای دارم
و تو در درون منی

قلب همان قلب است
زمین همان زمین
هوا همان هوای گرم اول مرداد
انقدر گرم که غزل های عاشقانه را
دانه دانه برشته میکند
چیزی عوض نشده
جز من
که بی تو در حال مرگم

دلم تنگ توست ...

#سعید

@marde_shahrivar


شال و کلاه کن عزیزم
تمام جاده ها
تمام کافه ها
و این دستان من تو را میخوانند
بگذار حس کنم
دوستم داری
و مرا تا انتها ی سرحد خوشبختی میخواهی
من اینجایم
تو کجایی؟
#سعید

@marde_shahrivar


عاقبت خواهم رفت
از این دیار سرد
پیر مردی که چشمانش نا بینا بود
این فال را برایم دید
و چه ترسیدم...
تنهایی مرا یار بود
اما رایحه ای از میان تاریکی گند اب
حسرت را زدود
و مرا شیفته خویش ساخت
من خواهم رفت
و با خود کوله باری از خاطره
یک سبد سیب با همسفری که یار من است خواهم رفت
آنجایی که دل نگیرد
و من باشم
او باشد و دنیا دنیا ارامش
دنیایی که گرمای عشق موج میزند
و ادمها دلهایشان به اندازه گلبرگ های اقاقیا نازک است...
من تنگ دلم را از شوق ماهیان پر کرده ام
تا در فصل هم آغوشی ، در یک سپیده دم
محو در جریان هستی شوم

من خواهم رفت اما تنها نه...
تو مالک دلم هستی بی تو جایی نخواهم رفت ...
@marde_shahrivar

#سعید


صبح که میشود
پنجره دلم را میگشایم
تمام قد در برابرش می ایستم
و به طراوت طبیعت سلام میدهم
نفسسسس میکشم
پنجره دلم رو به تو باز میشود
و عطر تو آمیخته در وجودش...
دم و باز دمت نسیمیست که به رقص وا میدارد سبزه زار های مست از هم آغوشی را
کی؟ چه زمان؟ تا کدامین لحظه بمانم ؟
چقدر باید تحمل کنم تا این رابط عشق همین پنجره دل باشد؟
من سرباز این نبردم
بگذار جنگ را رها کنم و به دامان تو پناهنده شوم
تا کی منتظر بوییدن گیسوان تو باشم؟
هنوز وقت آن نرسیده با چشمانی خمار از عشق
به سوی من سرازیر شوی
و آغوش مرا به یک ماوا کده مبدل سازی؟
من تمام شرافتم را به طره گیسوانت چوب حراجی زده ام
بی انصافیست که اینچنین مرا در احاطه انتظار مغلوب سازی....
این برگ سبز سخن
حرف سرخ دلم بود
که از پنجره سپید و مه آلود خیالم اینچنین افسار گسیخته....
مه ، چشمانم را دربرگرفته
تا بگوید در آن سوی، هوا بارانیست
باران میبارد و دل میلرزد
انتظار به سر رسان
دل بی تاب است....

#سعید
@Marde_shahrivar


من برای گذر از این روزای سخت
سخت به آغوش مهربانت نیازمندم
مرا به سینه خویش بفشاری
و کلام اتشین جاری سازی
عشق من تا ابد برایم بمان
بگذار تکیه گاه دلم تو باشی
آنگاه که روزگاران سختی بر من روا میدارد
تو کوه ارامشم باش...

#سعید
@marde_shahrivar


دوستت دارم

تا اونجایی که هیچ حرفی یارای سخن گفتن نیست
تا مادامی که بشر زنده است
و عشق از قلبی به قلب دیگر سراییت دارد
تا ان هنگام که عقل فرمان دهد
و قلب بی ریا میتپد
و تا هنگامه حیات مجدد بشری
دوستت دارم

#سعید

#مخاطب_خاص
س❤️س
@marde_shahrivar


صبح که میشود تلالو خورشید
مرا به اغاز فرا میخواند
دلم نمیخواهد برخیزم
من هنوز مست شب بخیر های دیشب توام...

آه ...چشمانت مرا سخت مغلوب ساخته
در میان افکارم تو را نگاه میکنم
خورشید گرم تر و پر نور تر میشود
از میان روزنه کوچک پرده اتاقم
رشته نوری با قه قهه و شتابان دور تا دور اتاق تاریکم را میدود

من هنوز چشمان تو را نظر میکنم
صدای گرم‌تو چالشیست میان تو و گرمای خورشید
بر میخیزم
بدشگونی شب ، بخیر شد و روزی دیگر آغاز

پنجره پر هیاهوی ذهنم را باز میکنم
دستان باد را میبینم چنگ میزند بر خرمن گیسوی درختان عریان
میلرزد میرقصد بید مجنون
مست از این هم آغوشی میشوند
دور تر از این
صدای پرستو ها می آیند انگار یافته اند امروز آغاز انتهای ماه سال است
نوید میدهند بهاری دیگر را
و چه خوشبخت است امسال ..
مسافری دارم از راه دور
تنگ آب و زوج ماهی قرمز
میبینمش در راه خانه ام

باز میگردم از پنجره خیال
آه...عید نزدیک است
خانه دلم آماده نیست
دلم خانه تکانی لازم است
مسافرم الان میرسد
و من هنوز خوابم ...؟

#سعید

@marde_shahrivar


این روزها بیشتر لبخند میزنم
گرما را بیشتر حس میکنم
و امید را در در میان گلبرگ های اطلسی میکاوم
این روزها ارام ترم
تفکرم ورای‌ بشریت است
حتی صدای رویش گلها را میشنوم
من مبتلا گشته ام

متاسفم برای تمام واژه های تلخ
برای حسرت ها
و تمام حس های منفی
من وارد مرحله جدیدی از حیات زندگانی شده ام

من عاشق شدم....

#سعید
@marde_shahrivar


سلام مهربانم
از خود برای تو مینویسم
که چقدر میخواهمت
انقدری که در میان عطش لبهایم
جرعه ای از چشمه لبهایت بنوشم
و تو چون گلبرگی از طایفه محبت
مرا غرق در ارامش سازی
میدانم که میدانی اصلا خودخواه نیستم
تو خود مختاری
یا بمان
یا که نرو
یا به زور نگهت میدارم
میتوانی انتخاب کنی
هرچی که باشد من میپذیرم
اما اگر بمانی مرا مدیون خود کرده ای
همانقدر مست میشوم که انگار جرعه جرعه اشک شوق پرستوهای عاشق را نوشیده ام
یا در فصل هم آغوشی گل های سرخ سرود جاودانی سر میدهم و چه زیباست آن دم
محبوب من
بی تو تمام روزهایم غروب جمعه است
و دنیا آبستن غم های ریز و درشت
اما من و تو با تمام تفاوتهایمان ما شده
میدانم نباید تمام آنچه را که تو دوست میداری من دوست داشته باشم و آنچه مورد وفق حال من است برای تو نیز...
من و تو یکی هستیم و خواهیم بود
با همه تفاوتهایمان
همسفر بودن و هم هدف ماندن ابدا شبیه هم بودن نیست
من تو را آنگونه که هستی میخواهمت و من آنگونه که هستم خواهم بود
من در کلام تو سبزی بوستان را می یابم و در سخن من سرخی گل را پیدا کن
هردو حرفمان یکیست اما از منظر و دیدگاهی دیگر
مبادا تفاوت هایمان به جای ادراک متقابل به فنای ابدی منجر شود
من تو را با همه مهربانی ها ، منطق ها، غرور هایت میخواهمت
مهربانم
اگر در روزگاران زندگی لحظه ای تاریک میشوم کمی صبر کن
ابر تیره باران زاست ...

#سعید

@marde_shahrivar


خدایا میشه کمی ارومم کنی؟


دنیای تاریکی داریم
حرف دل که بزنی از تو دور میشوند
میشوی غریبه
نامفهوم
گنگ
غیر قابل درک
ساده لوح و خیلی چیزهای دیگر

اما پلید باشی
یا رفتار زشت و ناپسند داشته باشی
بیشتر خواهان داری
اینگونه‌که باشی میگویند
آه چه رفتار جالبی دارد
چه طنز و بذله گوست
شوخی های رکیکش هم به دل میشیند
چه ادم رک و بی پروایی
چه جسور و بی باک سخن میگوید ....

تعریفمان عوض شده
احمق ها
پلید ها
دیوصفتان
الگو و شاخص شده اند
و مهربانان
ساده دلان محدود
این خود ماییم که کارگردانیم و صحنه را با بازیگران خود ساخته پر کرده ایم
به خود بیاییم...

#سعید
@marde_shahrivar


اشکالی ندارد
اخر من هم خدایی دارم ...


یادش بخیر
بچه که بودم هیچ کس با من بازی نمیکرد
همیشه یک گوشه مینشستم و بازی دیگران را تماشا میکردم
الان هم زیاد فرق نکرده
تماشاگر خوبی شده ام بعد از چند سال
در کوچه و خیابان دونفره ها را میبینم و با لبخندشان
لبخند میزنم ...
#سعید

@pashmoodin


ادم باید یکیو داشته باشه
وقتی اخماش تو همه بفهمه
وقتی دلش لرزید صداش بغض آلود شد
و اشک پشت چشماش پنهون شد بفهمه
اگر سکوت کردی بفمه
بهونه گیر شدی بفهمه
اره
همیشه باید یکی باشه تا بفهمت
وقتی تو این دنیا احساس کردی داری کم میاری یه جمله گرم
یه کلام قشنگ
یه صدای اروم دلتو قرص کنه
باید باشه یکی که وقتی حس میکنی تو دنیا تنهایی یهو یاد چشماش بیوفتی و حالت خوب بشه
همیشه باید کسی باشه که فقط مال خودته ....
#سعید

@marde_shahrivar


دلم که میگیرد
چشمهایم را میبندم
در میان افکارم خدا همسایه قدیمی من است
مثل کودکی بازیگوش مدام دلم را از بلندی دیوار به درون حیاط خانه اش پرت میکنم
و بعد درب خانه اش را میکوبم و فریاد میزنم
دلم داخل حیاط خانه تان افتاده میشود در را باز کنید؟
کسی جواب نمیدهد...
انقدر در میزنم و تمنا میکنم تا در نهایت دلم را از بالای دیوار برایم پرتاب میکند
این بازی کار هر روز من است
انقدر این کار را میکنم تا دیگر دلم را پس ندهد , درب خانه را باز کند بگوید
بیا تو خودت دلت را بردار
همانجا چون کودکی دور از مادر مانده
در آغوشش میگیرم
و دنیا دنیا اشک در دامنش میریزم
آنگاه دلم را به دستش میدهم و میگویم
این دل من است هوایش را داشته باش
تنهاست
جز تو کسی را ندارد....

#سعید

@marde_shahrivar

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

285

obunachilar
Kanal statistikasi