"راهی جاده ی شب"
دلم تهى از احساس است دمادم،
نه عشقی دردامم اندازد
نه ليلايى دولت عشقش را
بر ويرانه دلم ناز بنياد كرد.
در اين شبهاى پر از وسوسه ى گناهم،
كه تنهایی با كابوسهاى وحشت زده بر تنم ميتازد،
پر بغض ميشود قاب سرد نگاهم،
راهى جاده ی شب ميشوم،
تا برسم به مرگ توماجت سپيدارم...
از "توماج"
دلم تهى از احساس است دمادم،
نه عشقی دردامم اندازد
نه ليلايى دولت عشقش را
بر ويرانه دلم ناز بنياد كرد.
در اين شبهاى پر از وسوسه ى گناهم،
كه تنهایی با كابوسهاى وحشت زده بر تنم ميتازد،
پر بغض ميشود قاب سرد نگاهم،
راهى جاده ی شب ميشوم،
تا برسم به مرگ توماجت سپيدارم...
از "توماج"