خیلی آرام دستش را روی کلاویه های پیانو گذاشت.
مثل این بود که یار قدیمی اش را بعد از مدت ببیند.
این دوری دلتنگش کرده بود. از دیدار مجدد خوشحال بود ولی این فاصله ای که بینشان افتاده بود غمگینش میکرد.
دکمه های پیانو خاک گرفته بودند؛ درست مثل آرزوهایش که غبار رویشان را پوشانده بود.
باغ آرزو هایش را خزان زده بود..
انگشتش را بیشتر فشار داد . دوست قدیمی نالید. صدایی ناکوک شنیده شد که پر از دلتنگی و شکوه بود. انگار داشت میگفت چرا ولم کردی.
اولین قطره از چشمش سر خورد. پشت پیانو نشست و انگشت هایش را رقصاند. صورتش پر از اشک شده بود. خاطرات اش تمام زنده شده بودند.از سراسر قطعه ای که مینواخت دلتنگی می بارید..
درست وقتی دست از نواختن کشید؛ دستی روی شانه اش نشست. با صدایی آرام دم گوشش زمزمه کرد: من و این پیانو رو خیلی منتظر گذاشتی!
For: https://t.me/wandernd
مثل این بود که یار قدیمی اش را بعد از مدت ببیند.
این دوری دلتنگش کرده بود. از دیدار مجدد خوشحال بود ولی این فاصله ای که بینشان افتاده بود غمگینش میکرد.
دکمه های پیانو خاک گرفته بودند؛ درست مثل آرزوهایش که غبار رویشان را پوشانده بود.
باغ آرزو هایش را خزان زده بود..
انگشتش را بیشتر فشار داد . دوست قدیمی نالید. صدایی ناکوک شنیده شد که پر از دلتنگی و شکوه بود. انگار داشت میگفت چرا ولم کردی.
اولین قطره از چشمش سر خورد. پشت پیانو نشست و انگشت هایش را رقصاند. صورتش پر از اشک شده بود. خاطرات اش تمام زنده شده بودند.از سراسر قطعه ای که مینواخت دلتنگی می بارید..
درست وقتی دست از نواختن کشید؛ دستی روی شانه اش نشست. با صدایی آرام دم گوشش زمزمه کرد: من و این پیانو رو خیلی منتظر گذاشتی!
For: https://t.me/wandernd