دریغا از کَفَت شد ماه رحمت رایگان ای دل
تو در خواب و به مقصد می رسد این کاروان ای دل
چو طفلان غرق بازی گشته با جوز و مویز اینک
خجل گردی ازین غفلت ،به وقت امتحان ای دل
کجا تا سال دیگر بار دیگر فرصتی آید
که گردی بهره ور زین خوان و بحر بیکران ای دل
دعایی ،توبه ای، اشکی ،بریز اندر سحرگاهش
که در هم می تَنَد این دم زمین و آسمان ای دل
به آب دیده غسلی ده دل تیره ز عصیان را
که باشد اشکهای مذنبین دُرّ گران ای دل
چو با طاعت نگشتی بر در شاه شهان مقبول
برو با توبه بر درگاه پاکش، میتوان ای دل
رسید اینک زمان فضل و انعام خداوندی
که باشد ذره ی احسان او چون کهکشان ای دل
زمین گشته معطر از حضور قدسیان اکنون
کمر بسته به خدمت ،بهر ما ،کروبیان ای دل
ندایی هر طرف آید به گوش ما که میگوید
برای روزه داران دارد از حق ارمغان ای دل
رسیده وقت بخششها و خلعتهای شاهانه
خدا خود صاحب این سفره هست و میزبان،ای دل
به روز عید از تن چون کشیدی جامه ی کهنه
مصفا از گناهان کن درین دم،قلب و جان ای دل
چو بر تن جامه ی نو کرده ای در عید ،بهتر که
ز تقوا جامه ای نیکو بدوزی این زمان ای دل
درین روز مبارک گر به کف سیم و زرت باشد
نما خرج فقیر و مستمند و بی کسان،ای دل
اگر خواهی که گردی بهره ور زین خوان بی پایان
مکن امساک و دستی گیر از هر ناتوان،ای دل
نما از کینه ها دل را مطهر مثل آیینه
که گردد بهره مند از فیض حق،روشن روان ای دل
غنیمت دان این ایام باقی مانده از عمرت
مکن نقدی که در کف مانده، خرج این و آن ای دل
تو در خواب و به مقصد می رسد این کاروان ای دل
چو طفلان غرق بازی گشته با جوز و مویز اینک
خجل گردی ازین غفلت ،به وقت امتحان ای دل
کجا تا سال دیگر بار دیگر فرصتی آید
که گردی بهره ور زین خوان و بحر بیکران ای دل
دعایی ،توبه ای، اشکی ،بریز اندر سحرگاهش
که در هم می تَنَد این دم زمین و آسمان ای دل
به آب دیده غسلی ده دل تیره ز عصیان را
که باشد اشکهای مذنبین دُرّ گران ای دل
چو با طاعت نگشتی بر در شاه شهان مقبول
برو با توبه بر درگاه پاکش، میتوان ای دل
رسید اینک زمان فضل و انعام خداوندی
که باشد ذره ی احسان او چون کهکشان ای دل
زمین گشته معطر از حضور قدسیان اکنون
کمر بسته به خدمت ،بهر ما ،کروبیان ای دل
ندایی هر طرف آید به گوش ما که میگوید
برای روزه داران دارد از حق ارمغان ای دل
رسیده وقت بخششها و خلعتهای شاهانه
خدا خود صاحب این سفره هست و میزبان،ای دل
به روز عید از تن چون کشیدی جامه ی کهنه
مصفا از گناهان کن درین دم،قلب و جان ای دل
چو بر تن جامه ی نو کرده ای در عید ،بهتر که
ز تقوا جامه ای نیکو بدوزی این زمان ای دل
درین روز مبارک گر به کف سیم و زرت باشد
نما خرج فقیر و مستمند و بی کسان،ای دل
اگر خواهی که گردی بهره ور زین خوان بی پایان
مکن امساک و دستی گیر از هر ناتوان،ای دل
نما از کینه ها دل را مطهر مثل آیینه
که گردد بهره مند از فیض حق،روشن روان ای دل
غنیمت دان این ایام باقی مانده از عمرت
مکن نقدی که در کف مانده، خرج این و آن ای دل