Kind crime؛
-مونو.
خستگی رو میشد از توی چشمات خوند، حالت از دنیای اطرافت به هم میخورد.
بقیهی مونو ها منتظر پروبشون بودن تا بعد از پیدا کردنش بتونن زندگیای که همیشه میخواستن رو داشته باشن.
ولی تو؟ تو از همین الان از پروبت متنفر بودی، دلت نمیخواست پیداش کنی. دلت نمیخواست مثل بقیهی مونو ها به خاطر حس مالکیت و وابستگی زیاد فکر زندانی کردنش به سرت بزنه.
خودت رو از همهی مردم دور نگه میداشتی تا مبادا با پروبت روبهرو شی.
ولی خواهر زادهی دوست قدیمی والدینت با حضورش توی خونتون و یکی از اون مهمونی های حوصله سر بر تمام محاسباتت رو برای مدتی به هم ریخت.
تو مصمم تر از این ها بودی پس فقط به چند دقیقه داشتن رنگ ها توی دنیات بسنده کردی و ترجیح دادی به اتاقت و زندگی قبلیت برگردی.
همهی این ها حتی ده دقیقه هم طول نکشید.
-
-مونو.
خستگی رو میشد از توی چشمات خوند، حالت از دنیای اطرافت به هم میخورد.
بقیهی مونو ها منتظر پروبشون بودن تا بعد از پیدا کردنش بتونن زندگیای که همیشه میخواستن رو داشته باشن.
ولی تو؟ تو از همین الان از پروبت متنفر بودی، دلت نمیخواست پیداش کنی. دلت نمیخواست مثل بقیهی مونو ها به خاطر حس مالکیت و وابستگی زیاد فکر زندانی کردنش به سرت بزنه.
خودت رو از همهی مردم دور نگه میداشتی تا مبادا با پروبت روبهرو شی.
ولی خواهر زادهی دوست قدیمی والدینت با حضورش توی خونتون و یکی از اون مهمونی های حوصله سر بر تمام محاسباتت رو برای مدتی به هم ریخت.
تو مصمم تر از این ها بودی پس فقط به چند دقیقه داشتن رنگ ها توی دنیات بسنده کردی و ترجیح دادی به اتاقت و زندگی قبلیت برگردی.
همهی این ها حتی ده دقیقه هم طول نکشید.
-