رادیو اِم؛
-Probe.
عاشق نوشتن بودی.
موقع هجوم احساسات به قلبت، بهتر از هر زمان دیگهای مینوشتی و خیلی اوقات قطرات اشک به کلماتت روی کاغذ طرح میدادن.
سر جای همیشگیت، کنار دیوارهی شیشهایِ رو به بیرون، توی کافهی موردعلاقهت نشسته بودی و مشغول خلق شخصیت های جدید برای نوشتهی جدیدی بودی که طبق معمول قرار نبود با کسی یا جایی به اشتراک بذاریش.
هر چند دقیقه یک بار سرت رو برای دیدن دونه های برفِ در حال بارش و برداشتن لیوان قهوهت بالا میوردی.
دفعهی بعدی که سرت رو بالا بردی از پشت شیشه شخصی رو دیدی که تا کمتر از چند دقیقه بعد روی صندلی روبهروت نشسته بود.
درست نقطهی مقابل تو بود؛ پر از سر و صدا و هیجان.
-
-Probe.
عاشق نوشتن بودی.
موقع هجوم احساسات به قلبت، بهتر از هر زمان دیگهای مینوشتی و خیلی اوقات قطرات اشک به کلماتت روی کاغذ طرح میدادن.
سر جای همیشگیت، کنار دیوارهی شیشهایِ رو به بیرون، توی کافهی موردعلاقهت نشسته بودی و مشغول خلق شخصیت های جدید برای نوشتهی جدیدی بودی که طبق معمول قرار نبود با کسی یا جایی به اشتراک بذاریش.
هر چند دقیقه یک بار سرت رو برای دیدن دونه های برفِ در حال بارش و برداشتن لیوان قهوهت بالا میوردی.
دفعهی بعدی که سرت رو بالا بردی از پشت شیشه شخصی رو دیدی که تا کمتر از چند دقیقه بعد روی صندلی روبهروت نشسته بود.
درست نقطهی مقابل تو بود؛ پر از سر و صدا و هیجان.
-