کتابخونه سال 1376 مارسی؛
-Mono.
کی فکر میکرد ندیدن رنگ ها بتونه انقدر توی زندگی یک نفر تاثیر داشته باشه؟
خب..برای تو که زیادی تاثیر منفی داشت.
زمانی از بچگیت رو یادت میاومد که لباس های عجیب و غریبی که ایدهشون به سرت میزد رو نقاشی میکردی و هرگز متوجه نگاه های غمگین مادرت نمیشدی، اون موقع نمیدونستی بدون پروبت نمیتونی یه طراح مستقل باشی، نمیدونستی ندیدن رنگ ها میتونه انقدر توی زندگیت و رویات تاثیر داشته باشه.
اما تو تصمیمت رو گرفته بودی، توی دفتر یکی از طراحای مُدِ جوون و معروف نشسته بودی و منتظر بودی تا نوبتت بشه، تا بتونی استعدادت رو نشونش بدی.
ولی اگه اون طراح مد دری به دنیای رنگیت بود چی؟
-Mono.
کی فکر میکرد ندیدن رنگ ها بتونه انقدر توی زندگی یک نفر تاثیر داشته باشه؟
خب..برای تو که زیادی تاثیر منفی داشت.
زمانی از بچگیت رو یادت میاومد که لباس های عجیب و غریبی که ایدهشون به سرت میزد رو نقاشی میکردی و هرگز متوجه نگاه های غمگین مادرت نمیشدی، اون موقع نمیدونستی بدون پروبت نمیتونی یه طراح مستقل باشی، نمیدونستی ندیدن رنگ ها میتونه انقدر توی زندگیت و رویات تاثیر داشته باشه.
اما تو تصمیمت رو گرفته بودی، توی دفتر یکی از طراحای مُدِ جوون و معروف نشسته بودی و منتظر بودی تا نوبتت بشه، تا بتونی استعدادت رو نشونش بدی.
ولی اگه اون طراح مد دری به دنیای رنگیت بود چی؟