#عبدالحسین هژیر
تکنوکراتی باهوش و اولین قربانی آزادی پس از شهریور 1320.
در جوانی مورد وثوقِ مصدق و مدرس بود.در مدرسه سیاسی مشیرالدوله درس خواند.حقوق سیاسی را با ذکاء الملک فروغی گذراند و حقوق جزا را با مصدق السلطنه!
پشت سرِ مدرس و علیه قرارداد 1919 موضع گرفت.سال 1298 دیپلم گرفت.فرانسه،روسی و انگلیسی را بلد بود.عینکی تیره به چشم داشت تا نابیناییِ چشم چپش مشخص نشود. از بهار 1299 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد.حقوقش ناچیز بود،به سفارت شوروی در پامنار رفت و به عنوان مترجم به خدمت سفارت درآمد. کم خرج و ناخن خشک بود.تنها تفریحش مطالعه بود.
پدرش با اولین حقوق پسرش،دست زنش را گرفت و برای زیارت راهی مشهد شدند.
بعد از کودتای 1299 مجدداً به اطرافیان مدرس پیوست. از مترجمیِ سفارت که فارغ میشد،پایِ منقلِ مدرس در اتاقِ محقرش مشقِ سیاست میکرد. ارادت مختصری هم به ملک الشعرا پیدا کرد.
در سال 1307 محمد چاقو(درگاهی) رئیس نظمیه به خانه مدرس رفت،هژیر هم آنجا بود. فرار کرد و از چنگ ماموران گریخت.دیگر اسم مدرس را هم به زبان نیاورد. تا مدتها اندرونی سفارت شوروی را به سلیمان خان بهبودی می رساند. سفارت که بو برد،ضمن نامه ای به شوروی،همکاری اش را با او قطع کرد.
در دوره وزارت سیدحسن تقی زاده به عنوان مترجم به استخدام وزارت راه درآمد. با او به وزارت مالیه هم رفت. چندوقت بعد مفتش(بازرس) دولت در بانک ملی شد. داور او را رئیس کمیسیون ارز کرد. در همین پست به دربار نزدیک شد و چندی بعد بخش خارجی اختصاصی دربار را برعهده گرفت و به گونه ای حسابداری ارزی شخصی شاه شد!
همین سکوی پرتابش شد.در سال 1315 نخستین بار به اروپا رفت.در آن زمان رضاشاه متمایل به آلمانی ها بود ولی هژیر به شاه توصیه کرد سرمایه خارجی اش را به جای آلمان در بانکهای سوئیس ذخیره کند. کارش را به خوبی و ماهرانه انجام داد به صورتی که سفارت ایران نیز هیچ بویی از ماجرا نبرد.
بعد از سقوط رضاشاه،وزیر بازرگانی و پیشه و هنر شد.سال 1322 از طرف شاه و اشرف که حرف و حدیث هایی در مورد رابطه اش با او بر سر زبانها بود ماموریت یافت تا برای حل و فصل مسائل مالی خانواده پهلوی به انگلیس و سوئیس برود.سپس در تمامی کابینه ها با سمتِ وزیر حضور داشت.
بعد از غائله آذربایجان هژیر در نامه 25 ماده ای خطاب به شرکت نفت ایران و انگلیس،دعاوی ایران را مطرح کرد.اولین جرقه هایی که سرانجام به طوفان ملی شدن نفت انجامید،هژیر خود اولین قربانی آن شد. هژیر برای صدارت به کمک هواخواهش اشرف پهلوی تمرین میکرد. بالاخره حکم صدارت هژیر را اشرف خودش به امضاء برادرش رساند.
هنوز به کاح اختصاصی اشرف برای دست بوسی نرسیده بود که به اشاره آیت الله کاشانی،شعار«مرده باد هژیر» سراسر تهران را درنوردید! مشکلات عدیده ای برایش خلق شد،چرا که مخالفان،دولتش را طلیعه انتصابات می دانستند! مخالفان اجازه هیچ کاری به او ندادند! خود با ارائه تمثیلی در مجلس گفت:مردی به خرمشهر رفت،در برگشت از او پرسیدند چه میکردی؟ گفت عرق!
همه یکپارچه علیه او بودند و رزم آرا هم که اسبش را زینِ نخست وزیری کرده بود به آنها اضافه شد.عمر صدارتش 5 ماه بود.
دولتش که سقوط کرد،سرخورده خانه نشین شد. کمی بعد به وزارت دربار شاهنشاهی منصوب شد.مهمترین کارش اثرگذاری بر انتخابات شاهنزدهم مجلس بود. اقلیت مجلس پانزدهم مانع از تصویب قرارداد الحاقی نفت شده بودند. مجلس 16 باید یکدست میشد تا کار را یکسره کند.
انتخابات را مهندسی کرد،اما در تهران دردسرساز شد! به پیشنهاد دکتر فاطمی عده ای همراه دکتر مصدق برای اعتراض به نتایج انتخابات جلو کاخ شاه معترض شدند! هژیر در مقام وزیر دربار، به استقبالشان آمد.
مصدق به شاگرد سابقش گفت:
«عبدالحسین خان تو را به ناموست این انتخابات درست بود؟» هژیر گفت:«انتخابات در کمال آزادی بود!». مصدق تنها با انزجار گفت: «اَه»
هژیر زیرکانه برای تفریق جمع گفت: «آقایان اگر حرفی با اعلیحضرت دارند،نمایندگانی انتخاب کنند». مصدق گفت:«ما همه نماینده ایم»
20 نفر انتخاب شدند و پیامهای آنها و شاه توسط هژیر رد و بدل میشد.مصدق دید که از پسِ شاگرد سابقش بر نمی آید و ممکن است تحصن لوث شود،با اطلاعیه ای تحصن را خاتمه داد.
هژیر ظاهراً پیروز شد اما بازی را باخت! دیگران او را دیواری دیدند که باید برداشته شود! در 13 آبان 1328 در مسجد سپهسالار مورد حمله حسین امامی عضوی از فدائیان اسلام قرار گرفت!درحالی که او را«خائن»خطاب میکرد، مورد هدف قرار داد.هژیر را با سر و تنی خونین به بیمارستان بردند،اشرف بر بالین دوستش حاضر شد.هژیر آخرین کلام را در گوش اشرف نجوا کرد:«به اعلیحضرت بگویید خطر توده ای ها نیستند،خطر مصدق است،مصدق!» دقایقی بعد مُرد!
هژیر که مُرد،انتخابات تهران تجدید شد، 8 نفر از متحصنین نیز نماینده شدند!
ترور هژیر فتحِ اولین خاکریزی بود که سرانجام به ملی شدن صنعت نفت انجامید!
@mousavi2025
تکنوکراتی باهوش و اولین قربانی آزادی پس از شهریور 1320.
در جوانی مورد وثوقِ مصدق و مدرس بود.در مدرسه سیاسی مشیرالدوله درس خواند.حقوق سیاسی را با ذکاء الملک فروغی گذراند و حقوق جزا را با مصدق السلطنه!
پشت سرِ مدرس و علیه قرارداد 1919 موضع گرفت.سال 1298 دیپلم گرفت.فرانسه،روسی و انگلیسی را بلد بود.عینکی تیره به چشم داشت تا نابیناییِ چشم چپش مشخص نشود. از بهار 1299 به استخدام وزارت امور خارجه درآمد.حقوقش ناچیز بود،به سفارت شوروی در پامنار رفت و به عنوان مترجم به خدمت سفارت درآمد. کم خرج و ناخن خشک بود.تنها تفریحش مطالعه بود.
پدرش با اولین حقوق پسرش،دست زنش را گرفت و برای زیارت راهی مشهد شدند.
بعد از کودتای 1299 مجدداً به اطرافیان مدرس پیوست. از مترجمیِ سفارت که فارغ میشد،پایِ منقلِ مدرس در اتاقِ محقرش مشقِ سیاست میکرد. ارادت مختصری هم به ملک الشعرا پیدا کرد.
در سال 1307 محمد چاقو(درگاهی) رئیس نظمیه به خانه مدرس رفت،هژیر هم آنجا بود. فرار کرد و از چنگ ماموران گریخت.دیگر اسم مدرس را هم به زبان نیاورد. تا مدتها اندرونی سفارت شوروی را به سلیمان خان بهبودی می رساند. سفارت که بو برد،ضمن نامه ای به شوروی،همکاری اش را با او قطع کرد.
در دوره وزارت سیدحسن تقی زاده به عنوان مترجم به استخدام وزارت راه درآمد. با او به وزارت مالیه هم رفت. چندوقت بعد مفتش(بازرس) دولت در بانک ملی شد. داور او را رئیس کمیسیون ارز کرد. در همین پست به دربار نزدیک شد و چندی بعد بخش خارجی اختصاصی دربار را برعهده گرفت و به گونه ای حسابداری ارزی شخصی شاه شد!
همین سکوی پرتابش شد.در سال 1315 نخستین بار به اروپا رفت.در آن زمان رضاشاه متمایل به آلمانی ها بود ولی هژیر به شاه توصیه کرد سرمایه خارجی اش را به جای آلمان در بانکهای سوئیس ذخیره کند. کارش را به خوبی و ماهرانه انجام داد به صورتی که سفارت ایران نیز هیچ بویی از ماجرا نبرد.
بعد از سقوط رضاشاه،وزیر بازرگانی و پیشه و هنر شد.سال 1322 از طرف شاه و اشرف که حرف و حدیث هایی در مورد رابطه اش با او بر سر زبانها بود ماموریت یافت تا برای حل و فصل مسائل مالی خانواده پهلوی به انگلیس و سوئیس برود.سپس در تمامی کابینه ها با سمتِ وزیر حضور داشت.
بعد از غائله آذربایجان هژیر در نامه 25 ماده ای خطاب به شرکت نفت ایران و انگلیس،دعاوی ایران را مطرح کرد.اولین جرقه هایی که سرانجام به طوفان ملی شدن نفت انجامید،هژیر خود اولین قربانی آن شد. هژیر برای صدارت به کمک هواخواهش اشرف پهلوی تمرین میکرد. بالاخره حکم صدارت هژیر را اشرف خودش به امضاء برادرش رساند.
هنوز به کاح اختصاصی اشرف برای دست بوسی نرسیده بود که به اشاره آیت الله کاشانی،شعار«مرده باد هژیر» سراسر تهران را درنوردید! مشکلات عدیده ای برایش خلق شد،چرا که مخالفان،دولتش را طلیعه انتصابات می دانستند! مخالفان اجازه هیچ کاری به او ندادند! خود با ارائه تمثیلی در مجلس گفت:مردی به خرمشهر رفت،در برگشت از او پرسیدند چه میکردی؟ گفت عرق!
همه یکپارچه علیه او بودند و رزم آرا هم که اسبش را زینِ نخست وزیری کرده بود به آنها اضافه شد.عمر صدارتش 5 ماه بود.
دولتش که سقوط کرد،سرخورده خانه نشین شد. کمی بعد به وزارت دربار شاهنشاهی منصوب شد.مهمترین کارش اثرگذاری بر انتخابات شاهنزدهم مجلس بود. اقلیت مجلس پانزدهم مانع از تصویب قرارداد الحاقی نفت شده بودند. مجلس 16 باید یکدست میشد تا کار را یکسره کند.
انتخابات را مهندسی کرد،اما در تهران دردسرساز شد! به پیشنهاد دکتر فاطمی عده ای همراه دکتر مصدق برای اعتراض به نتایج انتخابات جلو کاخ شاه معترض شدند! هژیر در مقام وزیر دربار، به استقبالشان آمد.
مصدق به شاگرد سابقش گفت:
«عبدالحسین خان تو را به ناموست این انتخابات درست بود؟» هژیر گفت:«انتخابات در کمال آزادی بود!». مصدق تنها با انزجار گفت: «اَه»
هژیر زیرکانه برای تفریق جمع گفت: «آقایان اگر حرفی با اعلیحضرت دارند،نمایندگانی انتخاب کنند». مصدق گفت:«ما همه نماینده ایم»
20 نفر انتخاب شدند و پیامهای آنها و شاه توسط هژیر رد و بدل میشد.مصدق دید که از پسِ شاگرد سابقش بر نمی آید و ممکن است تحصن لوث شود،با اطلاعیه ای تحصن را خاتمه داد.
هژیر ظاهراً پیروز شد اما بازی را باخت! دیگران او را دیواری دیدند که باید برداشته شود! در 13 آبان 1328 در مسجد سپهسالار مورد حمله حسین امامی عضوی از فدائیان اسلام قرار گرفت!درحالی که او را«خائن»خطاب میکرد، مورد هدف قرار داد.هژیر را با سر و تنی خونین به بیمارستان بردند،اشرف بر بالین دوستش حاضر شد.هژیر آخرین کلام را در گوش اشرف نجوا کرد:«به اعلیحضرت بگویید خطر توده ای ها نیستند،خطر مصدق است،مصدق!» دقایقی بعد مُرد!
هژیر که مُرد،انتخابات تهران تجدید شد، 8 نفر از متحصنین نیز نماینده شدند!
ترور هژیر فتحِ اولین خاکریزی بود که سرانجام به ملی شدن صنعت نفت انجامید!
@mousavi2025