ᴹʸ ʷᵒʳˡᵈ


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Infp.
اگر دلت خواست صحبت کنی:
https://telegram.me/TeleCommentsBot?start=sc-362028-fBXDSce

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


تو دورهمی من اونیم که همیشه حواسش پرت رویا هاشه و از همه چی و همه کس غافله.


جایی برای حرف زدن. dan repost
تو دورهمی من اونی ام که تو تراس نشسته غم میخوره، تو کدومی؟


با اینکه هفته‌ی بعد امتحان هام شروع می‌شن ولی، خیلی بیکار هستم.


•chainsaw• dan repost
چالش
«این پیام رو فور کنید توی چنل هاتون تا من به عنوان پارتنر تون بگم بهترین ویژگی تون چیه»
|جوین شدی بگو بیام پیشت|




باید حتما صورتت له و لورده شده باشد و از تنت خون بچکد تا انسان ها باور کنند حال خوشی نداری. کسی صدای نا آرام درونت را نمی‌شنود هنگامی که همه‌چیز تو را ترسانده است.




دلم می‌خواست که بهترین باشم. اما چون شرایط برایم فراهم نبود، نمی‌توانستم. یکی دیگر از تراژدی های سیاه و سفید زندگی همین است که لایق خیلی چیزها هستی، اما هیچ‌کدامشان را نخواهی داشت.


کلی از کار های معماری‌ام مونده
و من ذره‌ای تلاش برای انجام دادنشون
نمی‌کنم.


از زیبایی های استایلز.


یک‌چیزهایی هم هیچ تقصیر من‌نبودند، اما زندگی‌ام را تحت تاثیر قرار دادند.


تنها چیزی که آرومم می‌کنه.


اگر با دیگران بیشتر از چندکلامِ معمولی صحبت کنم، مرا عجیب نگاه می‌کنند. آن وقت است که می‌فهمم زیادی از خودم و احساساتم بروز داده‌ام و از آنجایی که این احساسات قابل درک نیستند، آنها حق دارند که گیج شوند.


این خیلی من و تیامِ.


یه موقع هایی فکر میکردم وقتی یکی میاد و میگه امروز خیلی خسته ام، حتما منظورش اینه که چندین شبه بیداره و چشماش دیگه کشش باز بودن رو نداره.. شایدم انقدر درس خونده یا رو هدف هاش برنامه ریزی کرده که مغزش اِرور داده.. یا حتما صبح ها زودتر میره سرکار و شیفت اضافه ام برمیداره تا بتونه پول بیشتری در بیاره.. یه روز خودم از خواب پاشدم و دیدم هنوز روزم شروع نشده اما خیلی خسته ام. از اون خسته هایی که بخوام دوباره بخوابم نه ها ،از اون خستگی هایی که انقدر فشار روته که یهو میزنی زیرِ گریه.. دیدم هنوز هیچ‌کاری نکردم، نه شبا بیدار موندم نه سرکار رفتم. اما انگار هزارساله که شیفتِ اضافه برداشتم.


روالِ زندگیِ من.


فرو ریختنِ سلول هایم را درون خود، احساس کرده بودم. مانند وقتی که پایت می‌رود روی آبی که ریخته شده روی سرامیکِ سرد خانه و زمین خوردنت باعثِ شکستن لیوان دستت میشود که ذره هایش انقدر ریز و پیچ در پیچ گم می‌شوند که تو آن ها را نمیبینی؛ میخواهی بلند شوی اما از قضا پای چپت مایعی گلگون رنگ را به دیدگاهت هدیه می‌دهد. میترسی؛ نه از زخمی شدنت، نه از شکستن لیوان. میترسی که نکند کسی شاهکارِ تو را ببیند و در دلش بگوید بیچاره ی بی مغز.. اما عوضش، من میدانم که در سر پر از غمم چه فکر های مخوفی پنهان شده است. من به خود همیشه حق میدهم و همین برای بلند شدنم کافی‌است.




حرف بزن؛ سکوتت سال‌هاست بوی خوشی را به مشام نمیرساند.



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

244

obunachilar
Kanal statistikasi