آیا وجود ما در جهان اهمیت دارد؟{قسمت دوم }
برای کارل سیگن، نقطهی آبی کمرنگ به این معنا بود که ما در پهنهی بیکران هستی بسیار ناچیز هستیم و باید بر مهرورزی تأکید داشته باشیم، با دیگران مهربان باشیم و رفتاری درست از خود نشان دهیم. این تفسیری فلسفی از آن تصویر مشهور است؛ اما در واقعیت، ما از نظر اندازه بسیار کوچک هستیم و در مقایسه با جهان، عمر بسیار محدودی داریم و در تاریکی مطلق نیز غوطهور شدهایم. آیا جهان واقعاً تا این اندازه وسیع است و ما ذرهای بسیار کوچک و میکروسکوپی در آن هستیم؟ آیا همین موضوع میتواند نشان دهندهی این باشد که حضور ما در جهان هیچگونه اهمیتی ندارد؟ چنین دیدگاهی ممکن است خطرناک باشد و ما را به سمت هیچانگاری یا نیهیلیسم سوق دهد. اگر ما واقعاً اهمیتی در جهان نداریم؛ اگر حضور ما در جهان به شانس وابسته است، چگونه هر چیزی که ما در آن دخیل هستیم اهمیت مییابد؟ موفقیتها و شکستها، خوشحالیها و نارحتیها، همهی جاهطلبیها و تلاشها و رنجها و هر آنچیزی که عناصر زندگی ما را تشکیل دادهاند؛ آیا همهی اینها نیز بیاهمیت هستند؟
به نظر میرسد این احساس که ما در جهان بسیار بیاهمیت هستیم، بهصورت گستردهای میان انسانهای مختلف در تمامی ادوار احساس شده است. جان آپدایک، نویسنده مشهور آمریکایی، در سال ۱۹۸۵ وقتی که در مورد علم نوین نوشت، اینچنین گفت:
علم نوین، چیزهای زیادی به ما میگوید که دوست داریم؛ اما وقتی که به ما در مورد بزرگی بیاندازه جهان و کوچکی ما میگوید، ما خود را به ناشنوایی میزنیم زیرا دوست نداریم بشنویم.در قرن بیستم، در مورد بزرگی جهان، کهکشانهای بسیار و کوچکی زمینی که در قلب فضایی تاریک و خلأ قرار گرفته، افشاگریهای بیسابقهای شده است که ترسناک به نظر میرسند و ما را حسابی آزرده خاطر کردهاند.
به شکلی مشابه، بلِز پاسکال، فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی، در سال ۱۶۶۹ در کتاب Pensées که به علت فوت پاسکال ناتمام ماند، میگوید:
وقتی که به عمر کوتاه خود مینگرم و به نابودی ابدی خودم پس از مرگ و نیستی پیش از تولد فکر میکنم، تحت تأثیر قرار میگیرم. وقتی که میبینم من فضایی کوچک را احساس کردهام درحالیکه زمین در فضایی بینهایت قرار گرفته و اندازهی من در برابر آن هیچ است، به یک پوچی میرسم. پوچی بسیار خطرناک است و من را بهشدت میترساند. سکوت ابدی این فضاهای بینهایت من را وحشتزده کرده است.
به دنبال این افراد، مارتین بوبر، نویسنده و فیلسوف اتریشی-اسرائیلی در کتاب Between Man and Man که در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید، برخی اندیشههای خود را بیان کرد. وی در مورد پاسکال اینچنین گفت:
من فکر میکنم که پاسکال یک بینظمی را در آسمانها احساس و تجربه کرده است و سپس با پی بردن به فضایی بیانتها و محدودیتهای انسان، وجود خود را بیدلیل و پوچ دیده است.
ادامه دارد
https://goo.gl/e7gBh8
برای کارل سیگن، نقطهی آبی کمرنگ به این معنا بود که ما در پهنهی بیکران هستی بسیار ناچیز هستیم و باید بر مهرورزی تأکید داشته باشیم، با دیگران مهربان باشیم و رفتاری درست از خود نشان دهیم. این تفسیری فلسفی از آن تصویر مشهور است؛ اما در واقعیت، ما از نظر اندازه بسیار کوچک هستیم و در مقایسه با جهان، عمر بسیار محدودی داریم و در تاریکی مطلق نیز غوطهور شدهایم. آیا جهان واقعاً تا این اندازه وسیع است و ما ذرهای بسیار کوچک و میکروسکوپی در آن هستیم؟ آیا همین موضوع میتواند نشان دهندهی این باشد که حضور ما در جهان هیچگونه اهمیتی ندارد؟ چنین دیدگاهی ممکن است خطرناک باشد و ما را به سمت هیچانگاری یا نیهیلیسم سوق دهد. اگر ما واقعاً اهمیتی در جهان نداریم؛ اگر حضور ما در جهان به شانس وابسته است، چگونه هر چیزی که ما در آن دخیل هستیم اهمیت مییابد؟ موفقیتها و شکستها، خوشحالیها و نارحتیها، همهی جاهطلبیها و تلاشها و رنجها و هر آنچیزی که عناصر زندگی ما را تشکیل دادهاند؛ آیا همهی اینها نیز بیاهمیت هستند؟
به نظر میرسد این احساس که ما در جهان بسیار بیاهمیت هستیم، بهصورت گستردهای میان انسانهای مختلف در تمامی ادوار احساس شده است. جان آپدایک، نویسنده مشهور آمریکایی، در سال ۱۹۸۵ وقتی که در مورد علم نوین نوشت، اینچنین گفت:
علم نوین، چیزهای زیادی به ما میگوید که دوست داریم؛ اما وقتی که به ما در مورد بزرگی بیاندازه جهان و کوچکی ما میگوید، ما خود را به ناشنوایی میزنیم زیرا دوست نداریم بشنویم.در قرن بیستم، در مورد بزرگی جهان، کهکشانهای بسیار و کوچکی زمینی که در قلب فضایی تاریک و خلأ قرار گرفته، افشاگریهای بیسابقهای شده است که ترسناک به نظر میرسند و ما را حسابی آزرده خاطر کردهاند.
به شکلی مشابه، بلِز پاسکال، فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی، در سال ۱۶۶۹ در کتاب Pensées که به علت فوت پاسکال ناتمام ماند، میگوید:
وقتی که به عمر کوتاه خود مینگرم و به نابودی ابدی خودم پس از مرگ و نیستی پیش از تولد فکر میکنم، تحت تأثیر قرار میگیرم. وقتی که میبینم من فضایی کوچک را احساس کردهام درحالیکه زمین در فضایی بینهایت قرار گرفته و اندازهی من در برابر آن هیچ است، به یک پوچی میرسم. پوچی بسیار خطرناک است و من را بهشدت میترساند. سکوت ابدی این فضاهای بینهایت من را وحشتزده کرده است.
به دنبال این افراد، مارتین بوبر، نویسنده و فیلسوف اتریشی-اسرائیلی در کتاب Between Man and Man که در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید، برخی اندیشههای خود را بیان کرد. وی در مورد پاسکال اینچنین گفت:
من فکر میکنم که پاسکال یک بینظمی را در آسمانها احساس و تجربه کرده است و سپس با پی بردن به فضایی بیانتها و محدودیتهای انسان، وجود خود را بیدلیل و پوچ دیده است.
ادامه دارد
https://goo.gl/e7gBh8