قصه سردی که جامونده
تموم لحظه های اون زمان برام واضحه
در زمانه افسانه پری ها
من با ترس رها شدنم تنهام
دارم تلاش میکنم اون قلب یخ زده رو رها کنم
شاید که اینجوری بتونم زمان های گم شده رو پیدا کنم
اگه تونستم ملاقاتت کنم
قطعه های گم شدت رو پیدا میکنم
بعد از گذشت این زمانه دردناک
دوباره بهت میرسم
من هنوز در زمانه تو زندگی میکنم
و برای همیشه گریه میکنم
تموم اون احساساتی که بهم دادی رو
اینبار من بهت برمیگردونم تا لبریزت کنم
وقتی دوباره دیدمت
برای پاک کردن اون ناراحتی ها و خاطرات دردناک
بغلت میکنم
نکنه هنوز درد داری
نکنه هنوز منتظرمی
منم اینجوری نمیتونم فراموشت کنم
و هنوزم یه جایی دور و بر
اون لحظه هام
اگه تونستم ملاقاتت کنم
قطعه های گم شدت رو پیدا میکنم
بعد از گذشت این زمانه دردناک
دوباره بهت میرسم
من هنوز در زمانه تو زندگی میکنم
و برای همیشه گریه میکنم.