حرفهايى براى نگفتن dan repost
تنگی میدان بیان استعاری در شعر امروز (بخش دوم)
این شاعران طبعاً برای توصیف صنایع عصری، و به قصد بخشیدن هویت و حیثیت ادبی به سروده های خود به ابزارهای ادبی مثل تشبیه و استعاره متوسل شدند اما به دلیل کهنگی زیرساخت نگاه، ذهنیت و زبانشان، و نیز به سبب ادراک سنتی شان از مقوله ی خلاقیت و نوآوری، تشبیهات و استعاراتی به کار بردند که نه تنها تازگی و طرفگی مشبه به ها و مستعار منه ها را محو و مات می کرد، بلکه بافت و بیان شعرشان را نیز به قهقرای قرون می بُرد.
به این ابیات از قصیده ی مشهور "جغد جنگ" از ملک الشعرای بهار که آن را در کوران جنگ جهانی دوم و پس از بمباران اتمی شهرهای ژاپن سروده است، نگاهی بیفکنیم:
رونده تانک همچو کوه آتشین
هزار گوش کر کند صدای او
همی خزد چو اژدها و درچکد
به هر دلی شرنگ جانگزای او
چو پر بگسترد عقابِ آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
هزار بیضه هر دمی فرو هلد
اجل، دوان چو جوجه از قفای او...
به ژاپن اندرون یکی دو بمب از آن
فتاد و گشت باژگون بنای او
تو گفتی آن که دوزخ اندر او دهان
گشاد و دم زد اژدهای او
کاری با این نکته نداریم که خصلت آناکرونیک (ناهمزمانی) حاکم بر اجزای شعر و عدم تلائم و تناسب بین فرم و محتوا (به کارگیری قالب قدمایی قصیده با ذهن، زبان و زیبایی شناسی قرون پنجم و ششم برای توصیف و تبیین رخدادی قرن بیستمی) و ناسازگاری واژگانی چون بمب، تانک و ژاپن با بافت فرسوده ی کلام تا چه حد شعر را از سکه انداخته است. بلکه سخن ما ناظر بر این نکته است که تشبیه پدیده ای امروزی نظیر تانک به کوه آتشین و اژدها، و نیز به کار گیری استعاراتی چون عقاب آهنین برای هواپیمای جنگی، بیضه برای بمب، و همچنین تشبیه دود حاصل از اصابت و انفجار بمب به نفس اژدهای درون جهنم، نشانگر همان خصیصه ی ساختاری یاد شده است ؛ یعنی فروکاستن پدیده های مدرن به مؤلفه های عالم کهن و اسیر کردن آنها در قاب و قالب های قدیمی. مجموعه این خصایص، شعری با محتوای امروزی را به اعماق تاریخ تبعید کرده است. عارضه ای که از بینش هنری شاعر (جدایی فرم و محتوا) نشأت یافته است.
۳ _ در این روند و راستا برای ترسیم و تبیین تنگی مجال ذهن و زبان شاعران معاصر در میدان آفرینش استعاره های نو، به یک مورد خاص می پردازیم. یعنی کاربرد استعاره ی پرنده - با گونه های مختلف - در وصف هواپیما ـ چه مسافری و چه جنگی -
در این زمینه، پرسش بنیادی این است که چرا از ابتدای عصر تجدد تا به زمان ما، اغلب شاعران برای توصیف هواپیما به همین استعاره های نخ نما متوسل شده اند؟ چرا جای ساخت شکنی و نوآوری در این ساحت، همچنان خالی است؟
ابتدا بنگریم به نمونه های توصیفات استعاری هواپیما در اشعار معاصران:
ویحک ای مرغ آسمان پیمای
از برِ بامِ آسمانت جای
(بهار)
چو پر بگستَرد عقابِ آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
(بهار)
زهی پرّ همایونفرّ دانش
که سازد آدم خاکی، هوایی
کنون سیمرغ پروردِ تمدن
بدین جادو کند زورآزمایی
(شهریار)
این همایون مرغ زیبای اساطيری
- استخوان خواری که اکنون آدمی خوار است -
طعمه هایش را - که ما بودیم -
یک یک از روی زمین برچید،
ناگهان برخاست
(نادر نادرپور)
قرنِ وحشتناک تر پیغام
کاندر آن با فضله ی موهوم مرغِ دورپروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند...
(اخوان ثالث)
ای عقابانِ آهنین پر و بال
خود ز پروازتان چه پروا هست؟
(سیمین بهبهانی)
وقتی خفاشان
صمیمِ شب را آلوده می کنند
من به ارتفاع شک می کنم...
کرکس ها / یک لحظه / چهره ی آفتاب را می پوشانند... / وقتی لاشخورها / از دورترین غارِ ترس در آسمان / پیدا می شوند / و فضله های سمّی / به دامان سپید شهر می افکنند / شهر،/ بی اعتنا به لاشخوران و زاغان / دامن خود را می تکاند...
(علی موسوی گرمارودی، شعر باران اخم)
خفاش های وحشی دشمن
حتی ز نور روزنه بیزارند
(قیصر امین پور، شعری برای جنگ)
در تمامی این نمونه ها، هواپیما در قاب و قالب استعاره هایی مرسوم، کلاسیک و تقریباً یکنواخت قرار گرفته اند. این رفتار ذهنی _ زبانی به اعتقاد من، زاییده ی این عوامل است :
فقدان ظرفیت زبانی یا خصلت سبکی در این شاعران برای بهرهگیری از واژه ی هواپیما، مجرد از هر تشبیه و استعاره ای.
تنگی میدان ذهن و زبان اغلب شاعران امروز.
دشواری رهایی از چرخه و چنبره ی تکرار و تقلید.
محدودیت فضاهای بیانی و جمال شناسیک در شعر معاصر
سلطه ی پارادایم ها (الگوها) ی بیانی تثبیت شده در پیکره ی شعر امروز و...
محمدرضا روزبه
@Mohammadrezarouzbeh
این شاعران طبعاً برای توصیف صنایع عصری، و به قصد بخشیدن هویت و حیثیت ادبی به سروده های خود به ابزارهای ادبی مثل تشبیه و استعاره متوسل شدند اما به دلیل کهنگی زیرساخت نگاه، ذهنیت و زبانشان، و نیز به سبب ادراک سنتی شان از مقوله ی خلاقیت و نوآوری، تشبیهات و استعاراتی به کار بردند که نه تنها تازگی و طرفگی مشبه به ها و مستعار منه ها را محو و مات می کرد، بلکه بافت و بیان شعرشان را نیز به قهقرای قرون می بُرد.
به این ابیات از قصیده ی مشهور "جغد جنگ" از ملک الشعرای بهار که آن را در کوران جنگ جهانی دوم و پس از بمباران اتمی شهرهای ژاپن سروده است، نگاهی بیفکنیم:
رونده تانک همچو کوه آتشین
هزار گوش کر کند صدای او
همی خزد چو اژدها و درچکد
به هر دلی شرنگ جانگزای او
چو پر بگسترد عقابِ آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
هزار بیضه هر دمی فرو هلد
اجل، دوان چو جوجه از قفای او...
به ژاپن اندرون یکی دو بمب از آن
فتاد و گشت باژگون بنای او
تو گفتی آن که دوزخ اندر او دهان
گشاد و دم زد اژدهای او
کاری با این نکته نداریم که خصلت آناکرونیک (ناهمزمانی) حاکم بر اجزای شعر و عدم تلائم و تناسب بین فرم و محتوا (به کارگیری قالب قدمایی قصیده با ذهن، زبان و زیبایی شناسی قرون پنجم و ششم برای توصیف و تبیین رخدادی قرن بیستمی) و ناسازگاری واژگانی چون بمب، تانک و ژاپن با بافت فرسوده ی کلام تا چه حد شعر را از سکه انداخته است. بلکه سخن ما ناظر بر این نکته است که تشبیه پدیده ای امروزی نظیر تانک به کوه آتشین و اژدها، و نیز به کار گیری استعاراتی چون عقاب آهنین برای هواپیمای جنگی، بیضه برای بمب، و همچنین تشبیه دود حاصل از اصابت و انفجار بمب به نفس اژدهای درون جهنم، نشانگر همان خصیصه ی ساختاری یاد شده است ؛ یعنی فروکاستن پدیده های مدرن به مؤلفه های عالم کهن و اسیر کردن آنها در قاب و قالب های قدیمی. مجموعه این خصایص، شعری با محتوای امروزی را به اعماق تاریخ تبعید کرده است. عارضه ای که از بینش هنری شاعر (جدایی فرم و محتوا) نشأت یافته است.
۳ _ در این روند و راستا برای ترسیم و تبیین تنگی مجال ذهن و زبان شاعران معاصر در میدان آفرینش استعاره های نو، به یک مورد خاص می پردازیم. یعنی کاربرد استعاره ی پرنده - با گونه های مختلف - در وصف هواپیما ـ چه مسافری و چه جنگی -
در این زمینه، پرسش بنیادی این است که چرا از ابتدای عصر تجدد تا به زمان ما، اغلب شاعران برای توصیف هواپیما به همین استعاره های نخ نما متوسل شده اند؟ چرا جای ساخت شکنی و نوآوری در این ساحت، همچنان خالی است؟
ابتدا بنگریم به نمونه های توصیفات استعاری هواپیما در اشعار معاصران:
ویحک ای مرغ آسمان پیمای
از برِ بامِ آسمانت جای
(بهار)
چو پر بگستَرد عقابِ آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
(بهار)
زهی پرّ همایونفرّ دانش
که سازد آدم خاکی، هوایی
کنون سیمرغ پروردِ تمدن
بدین جادو کند زورآزمایی
(شهریار)
این همایون مرغ زیبای اساطيری
- استخوان خواری که اکنون آدمی خوار است -
طعمه هایش را - که ما بودیم -
یک یک از روی زمین برچید،
ناگهان برخاست
(نادر نادرپور)
قرنِ وحشتناک تر پیغام
کاندر آن با فضله ی موهوم مرغِ دورپروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند...
(اخوان ثالث)
ای عقابانِ آهنین پر و بال
خود ز پروازتان چه پروا هست؟
(سیمین بهبهانی)
وقتی خفاشان
صمیمِ شب را آلوده می کنند
من به ارتفاع شک می کنم...
کرکس ها / یک لحظه / چهره ی آفتاب را می پوشانند... / وقتی لاشخورها / از دورترین غارِ ترس در آسمان / پیدا می شوند / و فضله های سمّی / به دامان سپید شهر می افکنند / شهر،/ بی اعتنا به لاشخوران و زاغان / دامن خود را می تکاند...
(علی موسوی گرمارودی، شعر باران اخم)
خفاش های وحشی دشمن
حتی ز نور روزنه بیزارند
(قیصر امین پور، شعری برای جنگ)
در تمامی این نمونه ها، هواپیما در قاب و قالب استعاره هایی مرسوم، کلاسیک و تقریباً یکنواخت قرار گرفته اند. این رفتار ذهنی _ زبانی به اعتقاد من، زاییده ی این عوامل است :
فقدان ظرفیت زبانی یا خصلت سبکی در این شاعران برای بهرهگیری از واژه ی هواپیما، مجرد از هر تشبیه و استعاره ای.
تنگی میدان ذهن و زبان اغلب شاعران امروز.
دشواری رهایی از چرخه و چنبره ی تکرار و تقلید.
محدودیت فضاهای بیانی و جمال شناسیک در شعر معاصر
سلطه ی پارادایم ها (الگوها) ی بیانی تثبیت شده در پیکره ی شعر امروز و...
محمدرضا روزبه
@Mohammadrezarouzbeh