دگر خوانی های ادب فارسی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


نقد نوشته ها و معرفی آثار ادب فارسی

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


دکتر محمد مرادی dan repost
یا هو
نکته ها(۲)
#هلالی_جغتایی، از غزلسرایان نامی فارسی در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم است که بر اساس اطلاعات تذکره ها، در سال ۹۳۶ و در پی حمله ی ازبکان، به جرم تشیع کشته شده است.
از ویژگی های اصلی غزل های او، در کنار وقوع گرایی و زبان ساده، استفاده از ردیف های تازه ی چند کلمه ای است که برخی از این ردیف ها را در غزل شاعران پس از انقلاب، می توان مجددا مشاهده کرد:
ای شهسوار حسن، به میدان خوش آمدی
از جلوه های ناز خرامان خوش آمدی
خواهم چو مور بوسه زنم پای توسنت
گویم که ای سفیر سلیمان، خوش آمدی...
#محمد_مرادی
@drmmoradi


دکتر محمد مرادی dan repost
یا هو
نکته ها(۱)
یکی از اختیارات عروضی که در کتاب های مربوط به وزن به رسمیت شناخته شده و اغلب شاعران در سروده های موزون خود از آن بهره می گیرند، امکان بلندخوانی هجای کوتاه است. باید در نظر گرفت که این اختیار ویژه ی پایان کلمات است و شاعران مجاز نیستند در میان کلمات از آن استفاده کنند. از همین دسته است، بلندخوانی کسره ی پایان کلماتی که پس از آن ها از نشانه ی "ها"ی جمع استفاده شده، چون نمونه های زیر از دفتر #ورمشور سروده ی #مرتضی_امیری_اسفندقه در مثال های زیر که در آن ها نوع تلفظ کلمات آینه و دغدغه به موسیقی شعر لطمه زده است:
این دغدغه ها این تکلف ها، دریغا
آن سرخوشی آن بی خیالی را چه کردی؟

آینه ها چه به من می گویند؟
نگرانم نگرانم امشب
#محمد_مرادی
@drmmoradi


‌‌‌ ادبیات تخصصی ‌کودک و نوجوان dan repost
معیار فبک برای داستان.pdf
275.3Kb
منیره پنج‌تنی، کتاب «معیار فبک برای داستان» نوشتۀ دکتر سعید ناجی را نقدوبررسی کرده و با وی گفت‌وگو كرده است. این مقاله و گفت‌وگو را بخوايند:
@kudakestan_com


کتابخانه شخصی dan repost
داش اکل.pdf
326.4Kb
#داش_آکل
#نقد_نقد
#محمد_رضا_سرشار
@dastanpajoohi


همه ما محمد جواد محبت را با شعر دو کاج می‏شناسیم و با شعرش خاطره داریم. این شعر القا کننده مفهوم دوستی و محبت و درحقیقت منتقل کننده تفکر شاعر به مخاطبان کودک و نوجوان است. بی شک محمد جواد محبت را می‎توان شاعر اندیشه نامید. شاعری که در آثار فراوانش با هر قالب و ساختاری که باشد در تلاش است جهان‎بینی مشخص خود را به دور از هر گونه تاکید بر هنرمندی و افزایش زیبایی کلام با مخاطب به اشتراک بگذارد. ایدئولوژی حرف اول را در شعر محبت می‏زند خواه نگاهی ارزشمند به آیین و مذهب و اصول و فروعش و خواه دردمندی در شعرهای انقلاب، و این عاطفه‌‏مندی در شعر است که مخاطب را تحت تاثیر قرار می‎دهد و با خود همسو می‎کند.
محبت از شاعران نسل اول انقلاب است که توانسته از نگاه سنتی غالب در گذشته ادبی ایران قدری فاصله بگیرد و تا حدودی از نوآوری‏های کلامی و ساختاری رایج در شعر انقلاب در کنار افرادی چون جواد محقق، حسین اسرافیلی و نصراله مردانی بهره گیرد. آبشخور شعری اوآمیخته‌ای از شعر کهن، شعر و نگاه شاعران رمانتیک عصر پهلوی و شعر انقلاب است. تنوع در قالب و ساختار از مشخصه‏‌های اشعار او است. از مثنوی و غزل که قالب‎هایی کاملا سنتی هستند گرفته تا چهارپاره و نیمایی این قالب‎های نو در کارنامه شعری محبت دیده می‌‏شود. طیف وسیعی از افراد از نظر سنی مخاطب شعرهای محبتند. او برای نوجوانان تا بزرگسالان شعر دارد و همین دقیقه است که در بعضی از شعرهای او زبان را متغیر کرده است. نگاه ایدئولوژیک شاعر در بعضی از شعرها باعث شده است فضای احساسی-مذهبی ساده و صمیمی دستخوش دوگانگی زبانی شود که البته نگاه تربیتی و آموزشی او با اثر پذیری از سعدی و حضور طنزی پنهان در برخی از اشعار،شعرش را برای مخاطب دلچسب می‌کند. همان گونه که اشاره شد محبت در فکر انتقال اندیشه در بستر شعر است
نمونه‌ای از شعرهایش را با هم می‌خوانیم
با نسیم
می وزد به پرده‌های دود
شعله گرم پا گرفتن است
بوی شب
نشسته در گیاه میلکان
بوی روز
جاری از گل خروس‌خوان
****
دوباره فصل شکفتن دوباره شبنم ماه
دوباره خاطره‌ای از طراوتی دلخواه
پر از نشانه شوق است کهکشان خیال
پر از صدای تماشاست کوچه‌های نگاه
گذشت یازده امشب شب دوازده است
که عکس ماه بیفتد میان برکه و چاه
شلال گیسوی شب ش سپید از مهتاب
رسید پیک سحر بردمید صبح پگاه
کجاست ماه تمامی که عین خورشید است
سرور بخش به ناگاه جان جان‌آگاه
جوانه زد دل آیین شکفت شاخه دین
بهار باور مردم سپید، سرخ، سیاه
که آن سلاله خوبان مَعدلت گستر
رسد به داد دل مردم عدالت‌خواه
بیا که دست امید است و دامن تو عزیز
بیا که منتظران تواند چشم به راه

#معصومه_مرادی
#محمد_جواد_محبت
@naghdine


حرف‌هايى براى نگفتن dan repost
تآملی ساخت گرایانه در شعر " نماز " اخوان ثالث بر پایه ی تقابل های دوگانه

( ۱ )

صنعت ادبی تضاد و طباق در حوزه ی بدیع معنوی از شگردهای بلاغی شعر در عرصه ی فرهنگ و ادب ایرانی- اسلامی است. بررسی تقابل های دوگانه (جفت های متقابل) در عرصه ی تفکر غربی نیز مبنای شکل گیری آرای ساخت گرایان قرن بیستم بود که بعدها با ظهور نظریه ی فلسفی _ ادبی واسازی ( شالوده شکنی) از سوی ژاک دریدا، در معرض تردید و فروپاشی قرار گرفت.
در حوزه ی سبک شناسی انتقادی، تضاد و تقابل به عنوان یک مؤلفه ی سبکی مهم در کانون توجهات سبک شناسانه قرار گرفت. در این رویکرد، مجموعه ی تقابل ها در اثری ادبی در سه سطح مورد بررسی قرار می گیرد :

سطح رمزگان و واژگان ؛
سطح گزاره ها، جملات و پاراگراف ها ؛
سطح گفتمان.

( ۲ )

بنیان شعر شکوهمند " نماز " سروده ی زنده یاد مهدی اخوان ثالث بر تضاد و تقابل های دوگانه در سطوح یاد شده است. این شعرنو نیمایی دل انگیز، تصویر و تابلویی است پاک و پر اشراق از نماز و نیایشی مستانه و رندانه در بطن و متن طبیعتی اثیری در پرتو شهود ناب شاعرانه.
ابتدا قامت ببندیم و بخوانیم " نماز " را:
 

باغ بود و درّه، چشم ­اندازِ پر مهتاب.

ذات­ها با سایه ­های خود هم­ اندازه.

خیره در آفاق و اسرار عزیز شب،

چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب.

نه صدایی جز صدای رازهای شب،

وآب و نرمای نسیم و جیرجیرک­ها،

پاسداران حریم خفتگان باغ،

و صدای حیرت بیدار من(من مست بودم، مست)

 

خاستم از جا

سوی جو رفتم، چه می­ آمد؟

آب!

یا نه، چه می ­رفت، هم زان سان که حافظ گفت: عمر تو.

با گروهی شرم و بی­ خویشی وضو کردم.

مست بودم، مست سرنشناس، پانشناس، امّا لحظه­ ی پاک و عزیزی بود.

 

برگکی کندم

از نهال گردوی نزدیک؛

و نگاهم رفته تا بس دور،

شبنم­ آجینْ سبزفرشِ باغ هم گسترده سجّاده.

قبله، گو هر سو که خواهی باش.


با تو دارد گفت و گو شوریده­ ی مستی:

_مستم و دانم که هستم؛

ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟


گفتیم که شالوده ی این شعر بر مجموعه ی تضاد و تقابل هاست :

ذات ها در تقابلی وحدت گرایانه با سایه های خود ؛
چشم بیدار شاعر در تقابل با چشمان خفته ی عالمیان ؛
سرّ و سكوت ژرف و اشراقی محیط در تقابل با صدای رازهای شب، و نرمک صدای آب و نرمای نسیم و جیرجیرک ها؛

حیرت بیدار شاعر در عین مستی ؛
ادراک ظاهری شاعر از جوی و جریان آب در برابر ادراک باطنی از آن ( آمدن آب در تقابل و تناظر با رفتن عمر) ؛

سر در مقابل پا ؛
نهال گردوی نزدیک در تقابل با نگاهِ رفته تا دوردســـت ها؛
تقابل جهت مندی قبله در عرف دینی با بی سویی قبله ی شهودی و عارفانه ی شاعر که یادآور این آیه است: فاینَما تولوا فَثُمَ وجه الله.

مجموعه ی این تضاد و تقابل های یاد شده در سطوح واژگان و جملات و بندهای شعر، منتهی می شود به تضاد و تقابلی شگرف و شگفت در سطح و ساحت گفتمان ها: شک در وجود خدایی یقینی

ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟ *
پارادوکس الاهیاتی عظیمی که وجه رندانه، خیامانه و حافظانه ی شعر و اندیشه ی اخوان را در اوج زیبایی به تماشا می گذارد.
تلاقی گفتمان های متقابل و متناظرِ اثبات و انکار، شک و یقین، هست و نیست، در این کلام شطح گونه، مجموعه ی تضاد و تقابل های معرفتی شعر را به نقطه ی اوج و انفجاری هستی شناسانه کشانده و آینه ای زلال از " عصیانِ عابدانه " ی شاعر را در برابر دیدگان مبهوت مخاطب نهاده است.
_____________________

* اخوان در شعری دیگر سروده است :

به خدایی که شک در او نکنم،
شک من بهتر از یقینِ شماست
(تو را ای کهن بوم و بر...)

** برای آشنایی بیشتر با جلوه ها و جنبه های معنا - زیباشناختی این شعر به این مقالات مراجعه فرمایید :
تٱملی در شعر نماز، بهاءالدین خرمشاهی، در کتاب " در خاطره ی شط "( ۱۳۶۳)، نشر جاویدان، صص ۳۶۳- ۳۶۶
تحلیل و تفسیر شعر نماز، محمد رضا روزبه، از کتاب " شرح، تحلیل و تفسیر شعرنو فارسی( ۱۳۸۹)، ج ۲، نشر حروفیه، صص ۶۲ - ۶۶

▪️▪️▪️

محمد رضا روزبه

@Mohammadrezarouzbeh


دکتر محمد مرادی dan repost
یا هو
در دانشگاه ها هر یک از واحدهای درسی ۱۶ یا ۱۷ساعت را در بر می گیرد و دانشجویان، به محض شرکت در جلسه ی کلاس یک فرد، او را استاد می خوانند. ساعت های حضور در درس استادان متفاوت، کم یا زیاد، پر بهره یا کم بهره است، اما در کل، استاد ولو در لفظ استاد است.
اگر از منظر شرکت در جلسات و شنیدن سخنان فردی، او را بتوان استاد دانست، قطعا یکی از استادان من در زندگی آیت الله محی الدین #حایری_شیرازی بوده است. از جلسات ایشان خاطراتی دور در ذهن دارم و دست کم از اواخر دهه ی شصت تا حدود ۱۳۸۷ در بسیاری از جلسات ایشان حضور داشته ام، از خطبه های مسجد وکیل تا سخنرانی های مسجد نو.
تعداد این جلسات را به خاطر ندارم، اما اگر به طور متوسط در این نزدیک به دو دهه، سالی ده ساعت سخنرانی های ایشان را شنیده باشم، می شود معادل ده واحد دانشگاهی و این حداقل آن است.
برای من که همواره یکی از دغدغه های اصلی ام ادبیات بوده، فارغ از برخی اختلاف نظر ها و مخالفت هایی که در جامعه ی دانشگاهی نیز بین شاگرد و استاد دیده می شود، خطبه های گذشته ی ایشان آموزنده بوده است.
اینک که به گذشته نگاه می کنم، گاه فکر می کانم که شاید برخی تمثیل های کلاس ها را از نوع سخنان ایشان به حافظه سپرده ام یا چه حظ وافری برده ام، وقتی از جایگاه یک خطیب، با آن چنان ذوقی اشعار سعدی را شنیده ام.
اما جالب تر، برای من آشنایی نخستینم با #معلقه ی #امروالقیس است که در نوجوانی، از طریق خطبه های ایشان بوده، یا برخی اشعار #طنز و انتقادی #ایرج_میرزا که فارغ از قضاوت متشرعانه از زبان ایشان شنیده ام یا بسیاری از عبارات و امثال عربی که در طول آن سال ها از مسیر سخنان ایشان به دریچه ی ذهن من وارد شده است.
هرچند نوع تفسیر استاد را از برخی غزل های #حافظ، گاه نپسندیده ام، اما به شوق بارها به آن ها گوش داده ام. اینک استاد با همه ی تعلیم ها و تکیه سخن هایش، با شاعرانگی ها و شعر دوستی هایش، با آرامش سخن و مکث هایش، با اخم ها و لبخندهایش، با شیرینی و تلخی اش، مدرسه را ترک کرده و از پنجره ی روح، به تماشای شاگردان خلف و ناخلف نشسته. خدایش بیامرزاد و جرعه جرعه نور به او بنوشاناد که به قول ایرج میرزا:
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
#محمد_مرادی
@drmmoradi


دکتر محمد مرادی dan repost
یاهو
از حدود دو هفته پیش به دلیل پیوندی که با متعلقان به ادبیات کودک و نوجوان داشتم، با خبر شدم که شاعر دفتر #گریه_های_امپراتور، #فاضل_نظری، قرار است مسندنشین #کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان شود. خبرها حاکی اعتراض اهل این حوزه از ادبیات بود، اما متفاوت با دیگران، برای من ناگهانی نبود که اینچنین میناگری ها کار ماست.
چند روز بعد هم نامه ای سرگشاده از #شهرام_اقبال_زاده را دیدم، سرشار از اعتراض و استدعا که چهل تن از فعالان شناخته شده یا گمنام ادبیات کودک و نوجوان نیز آن را امضا کرده بودند. بارها دوستان نزدیک و دور درباره ی این موضوع گفتگو کردند و همراهی و نظر خواستند و من متوسل به این بیت شدم که:
در چنین مجلسی پر از جبروت
بهترین راه چیست غیر سکوت؟
اما آنچه سکوت را شکست، این تلنگر بود که دست کم در چند سال اخیر حتی اگر خود را از خانواده ی ادبیات کودک و نوجوان ندانم، دست کم همسایه ی دیوار به دیوار آنانم.
دست کم جدا از اشعار پراکنده ی گذشته که خود پیوندی اندک با شعر کودکان داشته اند، در این چند سال یادداشت ها و مقاله هایی در این حوزه نوشته ام، درس هایی مربوط به این شاخه از ادبیات داده ام، صدها کتاب شعر، داستان، نقد و رمان از کانون و نشرهای فعال این حوزه خوانده ام، دبیر همایش سراسری استادان ادبیات کودک و نوجوان دانشگاه های کشور بوده ام و ده ها نشست تخصصی با این موضوع را برنامه ریزی کرده ام و در کنار آن یک سالی است، پی گیر راه اندازی دکتری ادبیات کودک و نوجوان در دانشگاه شیرازم و در جلسات آن شرکت کرده ام.
همه ی این ها سبب شد خود را بیگانه از این مجموعه ندانم.
فاضل را نیز که از اواخر دهه ی هفتاد به برکت جشنواره های شعر می شناسم و از زمان مدیریتش بر حوزه ی هنری تهران، بسیاری از رفتارهایش را در ذهنم واکاوی کرده ام و هرچند خود را از نظر بسیاری از عقاید و رفتارها در مقابل او می دانم، برخی رفتارها و اشعارش را می ستایم. به قول بیهقی:" هرچند مرا از او بد آید... اما فضل در جای دیگر نشیند."
آنچه درباره ی سزاواری انتصاب او بر مدیر عاملی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان می توان گفت، نخست این است که آیا موافقان و منتقدان پیش از هرگونه ارزیابی خود را از حب و بغض های شخصی و سیاسی کنار گذاشته اند یا خیر؟ امید که این گونه باشد، اما باید در مرحله ی دوم فهرستی از مدیران کانون که از سال ۱۳۴۴ تا کنون، بر این مسند حکم رانده اند، تهیه کرد و آنان را از منظر توانایی های مدیریتی، سوابق ادبی مربوط به کودکان و دانششان در این حوزه مقایسه کرد و نتیجه گرفت که مدیر انتصابی جدید، در مقایسه با دیگر مدیران در چه جایگاهی است. حقیر که از مجموع مدیران کانون، تنها سوابق سه تن را به صورت ناقص یافتم و حتی بر سایت کانون نیز گویا نشانه ای دقیق از گذشته ی آن نیست. پس از این زاویه چیزی نمی گویم و تحقیق و بررسی را بر عهده ی مطلعان می گذارم.
نکته ای که می توان به آن پرداخت(بی مقایسه با دیگر مدیران) وضعیت مشخص خود فاضل نظری، در ادبیات و مدیریت است. در سابقه ی ادبی، اگر دانش ادب کودکان و نوجوانان، لازمه ی مدیر کانون باشد، او را نمی توان مدیری مناسب این منصب دانست. نشانه ای از دانش او در این حوزه در هیچ جا ثبت نشده است، نه در مدرک تحصیلی، در در دانش تجربی و نه در آثار پژوهشی مربوط به او.
در مقام شاعری نیز، هرچند او یکی از مشهورترین شاعران دو دهه ی اخیر است( بحث درباره ی علل شهرتش به یادداشتی دیگر نیاز دارد)، نمی توان پیوندی بین شعر او و جهان کودکانه ترسیم کرد. او مثل شاعرانی چون قیصر و سلمان نیست که شعر کودکانه سروده باشد(تا آنجا که من دفترهایش را دیده ام)، حتی در مضامین اشعار بزرگسالانه ی او هم نشانی از جهان کودکان نمی توان دید. شعر او شعری خاص و با مخاطبانی متناسب خود است.
از زاویه ی سابقه ی مدیریتی هم کارنامه ی او را می توان بررسی کرد. او قطعا در توانایی های اجرایی و سابقه، مدیری باتجربه در عرصه های هنری و فرهنگی است، اما مدیریت او چند نقطه ی تاریک دارد، یکی روی خوش نشان دادن به گروهی محدود و سازگار با سلایق مدیریتی و ادبی و حذف یا کنار نهادن مخالفان و کسانی که با او همراه نیستند. این ویژگی را در سابقه ی او در حوزه ی هنری می توان دید. (این ویژگی را در رفتار مدیران قبل کانون و دیگر مدیران فرهنگی کشور نیز می توان دید و برآمده از حزب گرایی و سیاست زدگی فضای فرهنگی است).
امید که خدا در جایگاه جدید یار و یاورش باشد، دوستی ها و دشمنی ها را کنار نهد و بر اساس توانایی هایش رفتار کند تا سرانجام کانون به وضعیت فعلی #حوزه_هنری نیانجامد.
@drmmoradi


♦️گروه فراخوان‌های ادبی♦️

با سلام به همه‌ی دوستان فرهیخته.
به گروه فراخوان‌های ادبی خوش‌پیوستید:

قوانین گروه:
۱. چت کردن ممنون است.
۲. دوستان تنها می‌توانند فراخوان‌هایی که درباره شعر، داستان و پژوهش‌های ادبی است را منتشر کنند و از حرف زدن در گروه اجتناب کنند وگرنه از گروه حذف می‌شوند.
۳. از انتشار فراخوان‌های تاریخ‌گذشته دوری شود.
آدرس:

https://t.me/joinchat/E2aRhEO4xmjAQcXYgpe-VQ

وارد شدن به گروه به معنا‌ی پذیرفتن قوانین گروه است.
با تشکر.
معصومه و مرضیه مرادی


دکتر محمد مرادی dan repost
یا هو
شاعران را از منظر شهرت می توان در چند دسته قرار داد. کسانی که هم خود و هم اشعارشان، تقریبا همسان شهرت دارند یا شاعرانی که در گمنامی، خود مانند شعرشانند. این وضعیت درباره ی شاعران در زمان های مختلف، می تواند متمایز باشد. در کنار این دو گروه، دو دسته ی دیگر را نیز می توان تعریف کرد. یکی شاعرانی که نامشان در میان مردم از شعرشان مشهور تر است. بسیاری از شاعران مشهور زمان ما که قطعا تاریخ اغلب آنان را به فراموشی می سپارد از این دستند. اینان پیش از شاعری، در حوزه ای دیگر به شهرت رسیده اند و حتی شعرشان هم تابع نامشان در آن حوزه است. این دسته که اگر نامشان را ببرم از من آزرده خاطر می شوند(پس نامی نمی برم) بیش و پیش از شاعری، یا سیاست مدار و وابسته به حزبند، یا مجری اند، یا بازیگر، یا مدیر یک سازمان دولتی و فرهنگی، یا نماینده ی مجلس، یا خواننده، یا مداح اهل بیت، یا استاد دانشگاه، یا مترجم و نویسنده یا ...، و به دلیل شهرتشان از طریق رسانه ها و به واسطه ی مهارتشان در حوزه ی خاص مربوط به خود، مشهور شده اند. حال به هزار دلیل ادبی و مشروع و عمدتا غیر ادبی و نامشروع، شعرشان هم به ذهن مخاطبان ورود یافته و بیش تر از شعرشان، نامشان.
دسته ی دیگر، شاعرانی اند که مخاطبان، شعرشان را بیش از نامشان می شناسند. کمتر اهل رسانه ها و بازی های قدرتند و حتی چندان در محافل شعر هم آفتابی نمی شوند، اما شعرشان خوانده می شود. حتی گاه شعر و سبکشان به نام دیگران مصادره یا سرقت می شود، اما مهم است که زبان و بیان و شعرشان را مخاطبان می شناسند. حتی اگر ندانند این شعر از کیست آن را می خوانند. بحث من در این اشاره، شاعران گروه چهارم است.
از دیرباز، شاعر اهل بیت حبیب الله چایچیان را جزو گروه چهارم می دانسته ام. او که شعرش مشهورتر از تخلصش و تخلصش مشهورتر از نام شناسنامه ای اوست، برخلاف گروه سوم که صدا و سیما و نامشان، مشهورتر از شعرشان است. اینان که بیش از اینکه ابیات یا تصویر کتاب ها و آثار مکتوبشان را در سایت ها بیابی، عکسشان را می بینی و نامشان را می شنوی.
از جنبه های مثبت هنر شاعری حسان، همین است که او را به تخلصش بیش تر می شناسند. نامی شاعرانه که از دهه های سی و چهل در مجامع خاص شعر دینی مطرح بوده، اشعارش بارها چاپ شده و اغلب مداحان عمیق و سخنوران دهه های چهل تا کنون، شعر او را خوانده اند و مخاطبان، بی آنکه بدانند، بسیاری از اشعارش را در مراسم و آیین های مذهبی زمزمه کرده اند، هرچند نقدهایی هم درباره ی شعرش مطرح بوده است.
بحث کنون ما هنر شاعری او نیست که از این منظر می توان علاوه بر تحسین عناصری چون: احساس، بسیاری از مفاهیم، تنوع موسیقی و قالب ها در اشعار او، در مقام نقد ایرادهایی هم بر زبان و اندیشه ی این شاعر بزرگ گرفت، چون هر شاعر دیگر. اما فارغ از همه ی این موارد، حسان را شاید بتوان تاثیرگذارترین و مردمی ترین شاعر مذهبی کمتر شناخته شده، در نیم قرن اخیر دانست که قطعا اغلب افراد مذهبی و هیاتی، دست کم چند بار در زندگی شان، شعرهای او را زمزمه کرده اند، (حال هیات شعر فجر دیگرانی را شاعر مردمی بنامد که از گروه سومند، پاسخگو خود آنان).
شعر او، بر خلاف بسیاری که در زمان حیاتشان، شعرهاشان مرده است(با یک تغییر زاویه ی سیاسی یا پایان دوران مسوولیت...)، پس از مرگش نیز در هیات های سنتی مخاطب خواهد داشت.
#محمد_مرادی
#حسان
#حبیب_الله_چایچیان
@drmmoradi


حرف‌هايى براى نگفتن dan repost
تنگی میدان بیان استعاری در شعر امروز (بخش دوم)

این شاعران طبعاً برای توصیف صنایع عصری، و به قصد بخشیدن هویت و حیثیت ادبی به سروده های خود به ابزارهای ادبی مثل تشبیه و استعاره متوسل شدند اما به دلیل کهنگی زیرساخت نگاه، ذهنیت و زبانشان، و نیز به سبب ادراک سنتی شان از مقوله ی خلاقیت و نوآوری، تشبیهات و استعاراتی به کار بردند که نه تنها تازگی و طرفگی مشبه به ها و مستعار منه ها را محو و مات می کرد، بلکه بافت و بیان شعرشان را نیز به قهقرای قرون می بُرد.
به این ابیات از قصیده ی مشهور "جغد جنگ" از ملک الشعرای بهار که آن را در کوران جنگ جهانی دوم و پس از بمباران اتمی شهرهای ژاپن سروده است، نگاهی بیفکنیم:

رونده تانک همچو کوه آتشین
هزار گوش کر کند صدای او
همی خزد چو اژدها و درچکد
به هر دلی شرنگ جانگزای او
چو پر بگسترد عقابِ آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
هزار بیضه هر دمی فرو هلد
اجل، دوان چو جوجه از قفای او...
به ژاپن اندرون یکی دو بمب از آن
فتاد و گشت باژگون بنای او
تو گفتی آن که دوزخ اندر او دهان
گشاد و دم زد اژدهای او

کاری با این نکته نداریم که خصلت آناکرونیک (ناهمزمانی) حاکم بر اجزای شعر و عدم تلائم و تناسب بین فرم و محتوا (به کارگیری قالب قدمایی قصیده با ذهن، زبان و زیبایی شناسی قرون پنجم و ششم برای توصیف و تبیین رخدادی قرن بیستمی) و ناسازگاری واژگانی چون بمب، تانک و ژاپن با بافت فرسوده ی کلام تا چه حد شعر را از سکه انداخته است. بلکه سخن ما ناظر بر این نکته است که تشبیه پدیده ای امروزی نظیر تانک به کوه آتشین و اژدها، و نیز به کار گیری استعاراتی چون عقاب آهنین برای هواپیمای جنگی، بیضه برای بمب، و همچنین تشبیه دود حاصل از اصابت و انفجار بمب به نفس اژدهای درون جهنم، نشانگر همان خصیصه ی ساختاری یاد شده است ؛ یعنی فروکاستن پدیده های مدرن به مؤلفه های عالم کهن و اسیر کردن آنها در قاب و قالب های قدیمی. مجموعه این خصایص، شعری با محتوای امروزی را به اعماق تاریخ تبعید کرده است. عارضه ای که از بینش هنری شاعر (جدایی فرم و محتوا) نشأت یافته است.

۳ _ در این روند و راستا برای ترسیم و تبیین تنگی مجال ذهن و زبان شاعران معاصر در میدان آفرینش استعاره های نو، به یک مورد خاص می پردازیم. یعنی کاربرد استعاره ی پرنده - با گونه های مختلف - در وصف هواپیما ـ چه مسافری و چه جنگی -
در این زمینه، پرسش بنیادی این است که چرا از ابتدای عصر تجدد تا به زمان ما، اغلب شاعران برای توصیف هواپیما به همین استعاره های نخ نما متوسل شده اند؟ چرا جای ساخت شکنی و نوآوری در این ساحت، همچنان خالی است؟
ابتدا بنگریم به نمونه های توصیفات استعاری هواپیما در اشعار معاصران:

ویحک ای مرغ آسمان پیمای
از برِ بامِ آسمانت جای
(بهار)
چو پر بگستَرد عقابِ آهنین
شکار اوست شهر و روستای او
(بهار)
زهی پرّ همایونفرّ دانش
که سازد آدم خاکی، هوایی
کنون سیمرغ پروردِ تمدن
بدین جادو کند زورآزمایی
(شهریار)

این همایون مرغ زیبای اساطيری
- استخوان خواری که اکنون آدمی خوار است -
طعمه هایش را - که ما بودیم -
یک یک از روی زمین برچید،
ناگهان برخاست
(نادر نادرپور)

قرنِ وحشتناک تر پیغام
کاندر آن با فضله ی موهوم مرغِ دورپروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می آشوبند...
(اخوان ثالث)

ای عقابانِ آهنین پر و بال
خود ز پروازتان چه پروا هست؟
(سیمین بهبهانی)

وقتی خفاشان
صمیمِ شب را آلوده می کنند
من به ارتفاع شک می کنم...

کرکس ها / یک لحظه / چهره ی آفتاب را می پوشانند... / وقتی لاشخورها / از دورترین غارِ ترس در آسمان / پیدا می شوند / و فضله های سمّی / به دامان سپید شهر می افکنند / شهر،/ بی اعتنا به لاشخوران و زاغان / دامن خود را می تکاند...
(علی موسوی گرمارودی، شعر باران اخم)

خفاش های وحشی دشمن
حتی ز نور روزنه بیزارند
(قیصر امین پور، شعری برای جنگ)

در تمامی این نمونه ها، هواپیما در قاب و قالب استعاره هایی مرسوم، کلاسیک و تقریباً یکنواخت قرار گرفته اند. این رفتار ذهنی _ زبانی به اعتقاد من، زاییده ی این عوامل است :
فقدان ظرفیت زبانی یا خصلت سبکی در این شاعران برای بهره‌گیری از واژه ی هواپیما، مجرد از هر تشبیه و استعاره ای.
تنگی میدان ذهن و زبان اغلب شاعران امروز.
دشواری رهایی از چرخه و چنبره ی تکرار و تقلید.
محدودیت فضاهای بیانی و جمال شناسیک در شعر معاصر
سلطه ی پارادایم ها (الگوها) ی بیانی تثبیت شده در پیکره ی شعر امروز و...

محمدرضا روزبه

@Mohammadrezarouzbeh


حرف‌هايى براى نگفتن dan repost
تنگی میدان بیان استعاری در شعر امروز ( بخش اول)



۱ _اساساً وجود رابطه ی نشانه شناختی بین زبان و جهانی که در آن به سر می‌بریم، به ویژه در ساحت شاعرانه، ما را به زبانی فرا- قاموسی و غالباً استعاری رهنمون می سازد. نیچه برتری زبان شعر بر زبان علم را در این می داند که شاعر، آگاهانه از منشِ استعاری زبان سود می جوید و می داند که استعاره، منش اصلی و گوهر زبان است و هر معنایی در نهایت، استعاری است. ( رک: بابک احمدی، ساختار و تاویل متن، ص۴۳۲) اگر شعر را قیامی علیه سلطه و ساختار نظام زبان اتوماتیک بدانیم، مهم ترین سلاح کاربردی در این قیام، استعاره است. به بیان مارسل پروست، استعاره راهی است به گوهر اشیا و پدیده ها. تنوع و تکثر در ساخت و ساختار استعاره، نشانگر وسعت جان و جهان ماست در حریم خانه ی حقیقت _ زبان _.

۲_ با پیوستن ایران به قافله ی تجدد و تحول اجتماعی در کوران جنبش مشروطه به بعد، و به ویژه در عصر رضا شاهی ( ۱۳۰۴ _ ۱۳۲۰) پدیده های عصری جهان مدرن از جمله راه آهن، اتومبیل، هواپیما، تلگراف، سینما، گرامافون و... در ساحت و سپهر زندگی ما ظهور یافتند.
شاعران از همان روزگار در مسیر تجدد و نوجویی ادبی، و به قصد همگام سازی شعر فارسی با تکانه های تاریخی و تحولات اجتماعی کوشیدند این عناصر و پدیده های نوظهور را وارد قلمرو شعر کنند. اشاره به این پدیده‌های نو و مضمون سازی با آنها در شعر عصر مشروطه و رضاشاه، به دلیل فقدان بستر مناسب ذهنی، زبانی و زیبایی شناختی لازم، در اغلب موارد، اَشکالی تزیینی، تصنعی و حتی طنزآلود و مضحک داشت. به این تکه از یک سروده ی سید اشرف الدین گیلانی ( نسیم شمال) بنگریم :

گر زنی بی سیم از ساحل به دریا تلگراف
گر کنی خلقِ غرامافون و سیماتوگراف
ور نمایی بهر خود از اطلس و مخمل، لحاف،
سُندُس و استبرق اندر باغِ جنت مال ماست
خواب راحت، عیش و عشرت، ناز و نعمت مال ماست...

پیداست که همنشینی نامتجانس واژگانی چون بی سیم، تلگراف، غرامافون و سیماتوگراف ( سینما) در کنار کهن کلماتی نظیر سندس( دیبای لطیف) ، استبرق( دیبای زمخت) ، باغ جنت و... چه معجون ناهمگوني آفریده و بحران ساختار شعر آن دوره را به نمایش گذاشته است.
در عصر رضا شاه، وصف صنایع عصری مثل دوچرخه، اتومبیل، هواپیما، راه آهن، قطار، پرده ی سینما، تلگراف، چراغ برق و... در سروده های کسانی چون بهار، صورتگر، فروزانفر، غلامرضا روحانی، شهریار و دیگر سرایندگان گمنام رواج یافت. حرکتی، هم به قصد ترویج و تبلیغ مدرنیزاسیون آمرانه ی رضاشاهی، و هم به منظور نوگردانی بافت و بیان شعر. اما به گفته ی دکتر پورنامداریان: " کوشش آنان در زمینه ی تجدد در شعر، در اسیر کردن چشم انداز جهان جدید در قید و بند سنت خلاصه می شد. این کوشش، سنت شعر را متجدد نمی کرد بلکه با اسیر کردن تجدد اجتماعی در صورت و قالب سنت، طراوت و تازگی آن را از بین می برد و تجدد اجتماعی را کم و بیش سنتی می کرد تا با عادات ناشی از سنت گرایی مردم سازگار شود. این فرایند سبب می شد که علی رغم تحول و تغییر در بیرون از شعر، ذهنیت مردم و دیدگاه سنتی و فرهنگی آنان از عمق دچار تغییر و تحول نشود... ( خانه ام ابری است ؛ شعر نیما از سنت تا تجدد ؛ ص ۱۸).

ادامه دارد


محمد رضا روزبه

@Mohammadrezarouzbeh


دکتر محمد مرادی dan repost
یا هو
از دهه ی چهل شمسی، کتابی موسوم به دیوان #منصور_حلاج منتشر شده و در طول بیش از نیم قرن، ده ها باز از طرف نشرهای مختلف از جمله سنایی منتشر شده است. در این که این دیوان از حلاج نیست تردیدی نمانده و بسیاری چه از منظر سبکی و چه از نظر نسخه شناسانه درباره ی آن سخن گفته اند و مهم تر اینکه، آنچه در دیوان موجود است بخشی از دیوان عارف مشهور قرن هشتم و نهم، کمال الدین حسین ذهبی خوارزمی است.
آنچه نگارنده را برانگیخته که یادی از این دیوان و شاعر اصلی آن کند، ابیات متعددی است که شاعر در ستایش امام رضا(ع) سروده و علاوه بر نشان دادن برخی از جلوه های تاریخی محبوبیت مرقد آن حضرت در زمان شاعر، در سیر شعر رضوی و تحول نمادهای آن نیز بااهمیت است:
دامن همت برافشان ای دل از کبر و ریا
بعد از آن بر دوش جان افکن ردای کبریا
عمر رفت از دست و تو در خواب غفلت مانده ای
قافله بگذشت و تو می نشنوی بانگ صلا
در این شعر، شاعر پس از ذکر ابیاتی زهدی که رنگ سبک سنایی و پیروان او دارد به ستایش علی بن موسی الرضا(ع) گریز می زند:
کعبه ی صورت اگر دور است و ره نا ایمن است
کعبه ی معنی بجو ای طالب معنی بیا
گر خلیل الله به بطحا کعبه ای بنیاد کرد
در خراسان کرد ایزد کعبه ی دیگر بنا
...از وجود مصطفی گر گشت آن کعبه عزیز
یافت این کعبه شرف از نور چشم مصطفی
خواجه ی هر دو سرا یعنی امام هشتمین
سر جان مرتضی سلطان علی موسی الرضا
نکته ی قابل تامل رواج مضمون مقایسه ی زیارت کعبه و حرم امام رضا(ع) است که گویا در این دوره و حتی پیش از آن نیز رواج داشته است.
در ادامه ی شعر، کمال الدین حسین، به توصیف تفضیل امام رضا بر پیامبران(به جز حضرت رسول ص) پرداخته است. همچنین از واژه های صحن، آستان و مشهد هم در شعر سخن به میان آمده که نشان دهنده ی رواج این کلیدواژه ها در شعر این دوره است. همچنین اصرار شاعر بر استفاده از لقب سلطان برای آن حضرت از ویژگی هایی است که در ادب عامه و حتی ادب بازگشتی معاصر همچنان مقبولیت دارد.
#امام_رضا(ع)
#حسین_خوارزمی
#منصور_حلاج
#محمد_مرادی
@drmmoradi


انجمن شعر و داستان کودک و نوجوان دانشگاه شیراز dan repost
اگرچه ادبیات کودک و نوجوان در ایران با تعریف نوین خود و به شیوه اروپایی سابقه‌ای صد ساله دارد، ریشه‌های شعرها و داستان‌های ویژه این گروه از افراد جامعه را در ادبیات عامیانه و شفاهی به خوبی می‌توان دید.
لالایی‌ها، ترانه‌های ناز و نوازش، ترانه‌های بازی و در بعضی موارد ترانه‌های کار نمودهایی از شعرهای سروده شده برای کودکان و نوجوانان است که در ادبیات شفاهی و عامیانه نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شده و در ادبیات مکتوب دوره معاصر نیز بازتاب آن‌ها به خوبی و به فراوانی مشهود است. از سده‌ی هفتم منظومه‌هایی ویژه تدریس به کودکان و نوجوانان موجود است که زبانی بزرگسال دارند. همچنین ابیاتی در برخی از منظومه های عام وجود دارد، که این اشعار به دلیل داشتن قهرمانان کودک و یا خطاب شاعر به کودکان و یا به دلیل ساده و داستانی بودن برای کودکان خوانده می شده، بسیاری از اشعار فردوسی، سنایی، نظامی، مولوی، سعدی، عبید زاکانی، جامی و ...اینگونه‌اند.
در دوره قاجار و با رواج ادبیات مکتب‌خانه‌ای، پرداختن به کودکان و نوجوانان از دغدغه‌های اصلی بسیاری از شاعران و نویسندگان شد و آثاری با مفاهیم آموزشی، مذهبی و گاه سرگرمی خلق شدند که بیشتر بازآفرینی‌اند. داستان‌های خاله سوسکه، خاله قورباغه، شنگول و منگول، موسی و شبان، عاق والدین و حسنین از نمونه‌های این داستان‌ها هستند که جنبه آموزشی در آن‌ها قوی است و برای تربیت کودکان در مکتب‌خانه‌ها نوشته شده‌اند. این آثار را می‌توان حلقه اتصال ادبیات عامیانه و ادبیات رسمی دانست.
به اعتقاد سیروس طاهباز در اواخر دوره قاجار نمونه‌هایی از شعر کودک را در شعرهای ملک الشعرای صبای دوم نوه فتحعلی خان صبا می‌توان دید. پس از او یحیی خان دولت آبادی در کتاب اردیبهشت چند شعر کودک منتشر کرد که شعر زیر نمونه ای از آن‌هاست‌:
زنبور عسل به خانه خویش
شش گوشه بساخت لانه خویش
او خانه خود نمود آباد
کی درس مهندسی به او داد
آنکس که بداد عقل و هوشش
بنهاد به جای نیش نوشش

این شعر در دوره‌های مختلف مورد تقلید شاعران قرار گرفت و نمونه‌هایی از آن خلق شد. پس از یحیی خان دولت آبادی نمودهایی از توجه به کودکان در شعرهای سیاسی نسیم شمال دیده می‌شود. در کنار شعرهای سیاسی، نسیم شمال شعرهایی درباره مدرسه و ضرورت آموزش به بچه‌ها با در نظر گرفتن مخاطب نوجوان دارد.
ملک الشعرای بهار، ایرج میرزا و دهخدا سه شاعر مهم دوره مشروطه‌اند که شعرهایی با مخاطب کودک و نوجوان سروده‌اند که ایرج میرزا نقش پر رنگ تری در خلق این‌گونه آثار دارد. شعر کلاغ و پنیر و علی مردان خان نمونه‌هایی از آثار موفق ایرج میرزا با توجه به مخاطب کودک و نوجوان است.
ابوالقاسم لاهوتی، نیما و پروین اعتصامی ار دیگر شاعرانی هستند که در این دوره و در دوره پهلوی اول به کودک و نوجوان در شعرهایشان توجه داشته‌اند.

برگرفته از صحبت‌های #دکتر_محمد_مرادی در کلاس درس #شعر_کودک_و_نوجوان
@shirazuchp


@AxNegarBot dan repost
#از_کویر_دلم_تا_آسمان_دلت

کتاب "در دلم دریا بریز" مجموعه‌ای حاوی ۸ شعر از غلامرضا بکتاش در قالب چهارپاره و در وزن فاعلاتن فاعلن(رمل مربع محذوف) با محتوای اصلی نیایش است که در سال ۹۶ توسط نشر آستان قدس رضوی(به‌نشر) چاپ و منتشر شده است.
نیایش و توحید از مضمون‌های پر تکرار در شعرهای بکتاش است که در کتاب‌های دیگری چون "مورچه زحمت‌کش است"،"حال غنچه خوب است" و به طور ویژه در کتاب "با دعای باران" نیز دیده می شود.
کتاب "در دلم دریابریز" که واگویه‌هایی شاعرانه بین انسان و خداوند است با استفاده از عناصر طبیعت و زیبایی‌های مختلف دنیا چون شب، گل، باران، برف، دریا، درخت و ... مفهوم توحید را با نگاهی عرفانی_اسلامی و از دیگر سو با تاکید بر آیات و احادیث به مخاطب منتقل کرده است.
در این مجموعه بعضی از سوال‌های علمی کودکانه نیز مطرح شده است(صفحه ۷) و به بسیاری از سوال های ذهن کودکان و به طور ویژه و با توجه به خواننده نهفته در متن بزرگسال در قالب جملات خبری پاسخی عرفانی داده شده است.
در این مجموعه نیز بکتاش کوشیده است با تاکید به کشف و استفاده از عناصر خیال، نگاهی شاعرانه به توحید و نیایش اگرچه گاهی تکراری داشته باشد. تشبیه ماه به امضای خداوند(ص۷) تشبیه برف به آیه‌های قرآن و نزول آن به زمین(ص۸)توصیف بندگی و دریافت لوح تقدیر که همسو با دنیای مخاطب نیز است(ص۱۰) تشبیه ضمنی درختان به طرح‌های چوب‌کاری شده(ص۱۵)از این نمودهای استفاده هنرمندانه از کلام است.
با تمام نقات قوت کتاب، استفاده از بعضی از واژه‌ها در جایگاه شعر کودک و نوجوان و با توجه به دنیای مخاطب قدری دیرفهم است پرداختن ماه (ص۴) از این گونه استفاده‌ها از واژگان است.
ضعف موسیقایی در دو شعر از این مجموعه در کلمه‌های حجرالاسود (ص۸) و تابلو (ص۷) دیده می‌شود با این وجود عاطفه‌مندی قوی اشعار باعث شده است کتاب دل‌پذیر و جذاب باشد. #معصومه_مرادی
#غلامرضا_بکتاش
#در_دلم_دریا_بریز
#به‌نشر
#شعر_کودک
#نیایش
@masoommoradi


دکتر محمد مرادی dan repost
یا هو
#حسین_صفا( 1359)، از شاعرانی است که در سال های اخیر به دلیل خوانده شدن برخی ترانه هایش، شهرت یافته و علاوه بر ترانه، در قالب های غزل و سپید نیز طبع آزمایی کرده است.
در سال 96، مجموعه غزلی از او به نام #منجنیق و به کوشش نشر نیماژ منتشر شده که این اثر، با توجه به شهرت پیشین او مورد توجه مخاطبان سطح میانه ی شعر بوده و به همین دلیل در چند سطر کوتاه به معرفی برخی از ویژگی های این مجموعه، پرداخته شده است.
در نگاه اول، غزل های او از نظر تکثر واژه ها، زبانی با خطاهای دستوری کم در مقایسه با هم سلکانش، توجه به فردیت و تشتت مدرن در مضامین و تصاویر، گسستگی ذهنی و ساختاری، آمیختگی نوعی سورریالیسم و ناتورالیسم در دو طرف تصاویر و شیء شدگی یا جانورپنداری انسان در بسیاری از اشعار، فضایی نو را به مخاطب عرضه می کند.
آنچه در این نقد کوتاه به آن پرداخته می شود، اشاره به #کلیشه_شدگی آشکار در اشعار او، شبیه اغلب شاعران نوگرا است که در ادامه به معرفی برخی از این کلیشه های اصلی پرداخته می شود.
الف_ کلیشگی قالب: خلاف پندار مخاطبان که قالب اشعار حسین صفا را تازه می پندارند، باید گفت که اصرار او در سرودن اشعار دو لختی و سه لختی، چیزی تازه در شعر فارسی نیست. او در اشعار سه لختی اش بسیار به قالب مسمط مثلث نزدیک شده که از دیرباز در شعر فارسی معمول بوده و سه لختی های او با الگوی مستزادهای سه تکه ای دوران قاجار نیز شباهتی واضح دارد. علاوه بر آن، قالب هایی این گونه یا شبیه به این را چه در شعر عصر مشروطه و چه در سروده های شاعران پیرو نیما می توان دید. ایراد اصلی در این گونه غزلسرایی، اصرار شاعر بر تکرار این کلیشه است که سبب شده، غزل هایش در چند شکل قابل پیش بینی تکرار شود.
ب_ کلیشه ی وزن: صفا عمدتا از برش های وزنی کوتاه استفاده می کند که گویا برآمده از پس زمینه ی ترانه سرا بودن اوست. در ۲۹ شعر دفتر منجنیق، دوازده بار از رکن سازنده ی فاعلاتن مفاعلن فع لن استفاده شده که کاملا به یک کلیشه ی عروضی در اشعار او بدل شده است. کلیشه هایی چون مفاعلن فعلاتن فع و مفعول فاعلات مفاعیلن نیز در این دفتر فراوانی مشخصی دارد و چنانکه بارز است، وزن های غزل های او کاملا تفننی و تکراری انتخاب شده اند.
ج_ کلیشه ی قافیه و ردیف: ردیف ها در اشعار او عمدتا فعلی و در خدمت روایت غالب بر اشعار است،اما قافیه های میانی اشعار او بر اساس چند کلیشه تکرار می شوند، تکرار سه گانه به صورت مسمط، تکرار دو گانه به صورت پیاپی و یا یک درمیان، کلیشه هایی است که گویی از شعر نیمایی به سروده های او راه یافته است.
د_ کلیشه ی روایت: در اغلب اشعار صفا نوعی کلیشه ی روایتی دیده می شود. روایت اساس شعر است و در خلال پی رنگ کلی شعر، پی رفت هایی جزیی نیز دیده می شود. راوی شعر عمدتا اول شخص است و در بسیاری از اشعار، شاعر در مرکز شعر ایستاده و با فردی در بیرون شعر سخن می گوید.
ه_ کلیشه های زبانی: نو آوری های زبانی در اشعار صفا نسبتا فراوان است. این نو آوری ها یا به سنت شعر معاصر در ساخت ترکیب های انتزاعی استعاری_ تشبیهی یا پارادوکسی شکل گرفته یا در دستور کلام دیده می شود. یکی از این ساخت شکنی های کلیشه شده، اصرار شاعر بر نوع متمایز استفاده از ضمایر منفصل به جای دیگر ضمایر است که بارها در اشعار نمود دارد.
و_ کلیشه ی تصاویر: اشعار صفا متشکل از تصاویر و تشبیهات متعدد است، اما این تصاویر از مجموعه ای محدود انتخاب شده است. مثلا بسیاری از تصاویر شی یا حیوان شدن انسان را نشان می دهد، به همین دلیل بارها در اشعار او، سخن از موجوداتی چون: لاک پشت، جلبک، اسب آبی، عروس دریایی، گاو، و ... به میان می آید. او می کوشد لحظات زندگی خود را از طریق پرداختن به تصاویر روزمره و سازگار با جهان مخاطب در شعر نمود بخشد و در بسیاری از موارد نیز موفق بوده، اما گاه در اشعارش با تصاویر و تعابیری روبه روییم که به اساس شعر ضربه می زند:
چه حکمتی است در این مردن / در عاشقانه ترین مردن/ و مغز را به فضا بردن/ و گریه را به خلا بردن؟
یا
مرده بودی و من در آغوشت/ طفل بی مادری که چشمانش/ تا ابد مثل پوشکش تر بود
هرچند که از نظر دستوری، فعل بود مناسب قید ابد نیست، ایرادهایی از این دست در اشعار صفا کمتر دیده می شود، اما تصاویر نازیبا یا بی منطق یا گسسته، در اشعار او به فراوانی دیده می شود.
ز_ کلیشه ی طول: اشعار حسین صفا بندمحور است و این ویژگی از جنبه های تمایز آن است، اما طول این اشعار تقریبا در تمام موارد، شش تا ده بند است و این نکته، نشان دهنده ی نوعی دیگر از کلیشه شدگی در اشعار اوست.
علاوه بر کلیشگی، در شعر او فقر اندیشه ی جمعی، پوچ نمایی سطحی و غیر فلسفی، غلبه ی لفظ و نوآوری بر اندیشه و تکرار الفاظ و مضامین، سبب می شود، مخاطب با خواندن چند شعر موفق از او دیگر رغبتی برای خواندن دیگر اشعار نداشته باشد
#محمد_مرادی


ادبیات پایداری? dan repost
مارون- بلقیس سلیمانی.pdf
351.3Kb
#نقد #احمد_شاکری بر رمان #مارون از #بلقیس_سلیمانی
نشر چشمه
🖋🖋🖋
@adabiat_paidari


ادبیات پایداری? dan repost
آسیب_شناسی_نمایشنامه‌های_دفاع_مقدس.pdf
524.4Kb
#مقاله‌
🔍آسیب‌شناسی نمایشنامه‌های دفاع مقدس
👁‍🗨
@adabiat_paidari


دکتر محمد مرادی dan repost
#شعر_عاشورایی (10)
یا هو
امام حسین(ع) پس از حضرت رسول(ص) و امام علی(ع)، سومین شخصیت مذهبی تاثیرگذار در حدیقه الحقیقه ی سنایی غزنوی است.
او در ابیات متعددی که درباره ی آن حضرت سروده، ایشان را این گونه وصف می کند:
پسر مرتضی امیر حسین
که چنویی نبود در کونین
مشرب دین اصالت نسبش
منصب دین نزاهت ادبش
اصل او در زمین علیین
فرع او اندر آسمان یقین...
سنایی در خلال ده ها بیتی که در مدح آن حضرت سروده، ابتدا از بصیرت، سیرت، اصل پاکیزه و جوهره ی نبوی امام حسین(ع) سخن می گوید و جبرییل را گهواره جنبان ایشان می نامد:
عقل در بند عهد و پیمانش
بوده جبریل مهد جنبانش

حکیم پس از مدح آن حضرت، ضمن دعا بر دوستان و لعنت فرستادن بر دشمنانش، به حادثه ی کربلا گریز می زند:
کربلا چون مقام و منزل ساخت
ناگه آل زیاد بر وی تاخت
راه آب فرات بربستند
دل او زان عنا و غم خستند
...شمر و عبدالله زیاد لعین
روحشان جفت باد با نفرین
برکشیدند تیغ بی آزرم
نز خدا ترس و نه ز مردم شرم...
حکیم به وصف ماجرای کربلا و شهادت آن حضرت می پردازد و پس از نکوهش آل مروان، از روانه شدن سر امام به دمشق و شعرخوانی یزید و چوب بر لب امام زدن حکایت می کند:
شهربانو و زینب گریان
مانده در فعل ناکسان گریان
سر برهنه بر اشتر و پالان
پیش ایشان ز درد دل نالان
علی الاصغر ایستاده به پای
وان سگان ظلم را بداده رضای

در روایت سنایی، از امام سجاد(ع) با لقب علی اصغر یاد شده است. حکیم در ادامه، پس از روایت مرثیه ای و با تکیه بر نگاه تاریخی به ماجرای کربلا، به ستایش عرفانی این حادثه پرداخته است:
حبذا کربلا و آن تعظیم
کز بهشت آورد به خلق نسیم
وآن تن سربریده در گل و خاک
وآن عزیزان به تیغ دل ها پاک...
اشعار سنایی، از منظر مضمونی شبیه بخش هایی از زیارت ناحیه ی مقدسه است. در این ابیات از سوگواری حضرت رسول(ع)، حضرت امیر(ع) و حضرت فاطمه(س) بر شهادت امام حسین(ع) سخن گفته شده و پس از لعن قاتلان آن حضرت، حکایت یکی از عاشقان زیارت امام(ع) نقل شده است.
ابیات و توصیفات سنایی، کامل ترین گنجینه ی بازمانده از شعر عاشورایی فارسی تا آغاز سده ی ششم هجری است.
#سنایی_غزنوی
#حدیقه_الحقیقه
#شعر_شیعی
#محمد_مرادی
@drmmoradi


دکتر محمد مرادی dan repost
#شعر_عاشورایی (9)
بر اساس ابیات موجود، سنایی غزنوی، دومین شاعر عاشورایی شاخص پس از کسایی است که ابیات متعددی را درباره ی این واقعه سروده است. جایگاه او در ادب عاشورایی، بیشتر مربوط به منظومه ی حدیقه الحقیقه و ابیاتی است که در خلال آن، برخی وقایع کربلا به تصویر کشیده شده و در مجالی دیگر به آن خواهیم پرداخت، اما در ابیات دیوان حکیم نیز به صورت پراکنده، از شهادت امام حسین(ع) ذکر رفته است.
در قطعه ی شماره ی 82 دیوان سنایی، لعنت فرستادن بر خاندان ابوسفیان به آشکاری نمود دارد:
داستان پسر هند مگر نشنیدی؟
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عمّ پیمبر بمکید
خود به ناحق، حق داماد پیمبر بگرفت
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنم؟
لعنه الله یزیداً و علی حبّ یزید
سنایی دین درون انسان ها را، حسین(ع) وجودی آن ها می داند. از نظر او جدالی همیشگی بین حسین درون و یزید نفس وجود دارد:
دین حسین توست، آز و آرزو خوک و سگ است
تشنه این را می کشی وین هر دو را می پروری
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی؟
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری

سنایی در شعری دیگر که به شیخ احمد جام نیز نسبت یافته، بهترینِ شهدای عالم را امام حسین(ع) معرفی کرده است:
سراسر جمله عالم پر شهید است
شهیدی چون حسین کربلا کو؟
او در خلال ستایش رسول(ص)، دو درِ بارگاه پیمبر را یکی مرقد امام علی(ع) در کوفه و دیگر مدفن امام حسین(ع) در کربلا می داند:
بارگاه او دو در دارد که مردان در روند
یک در اندر کوفه یابی و دگر در کربلا
از این دست ابیات و اشارات را در دیگر قصاید و غزل های دیوان سنایی نیز می توان دید.(نگاه کنید به صفحه های 470، 465 و 38)
#محمد_مرادی
#شعر_شیعی
#سنایی_غزنوی
@drmmoradi

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

21

obunachilar
Kanal statistikasi