یک سیب را در وقت خوردن نیم میکردیم
اندوه خود را اینچنین تقسیم میکردیم
او شاد بود و میشمردم خندههایش را
در بین غمها از خوشی هم بیم میکردیم
وقتی طپشهای دلم بیانتها میشد
نبض دلش را با دلم تنظیم میکردیم
مانند دیواری اگر میریختیم از درد
از خشت دل بار دگر ترمیم میکردیم
تا چشم بدخواهانِ بتها تیرهتر گردد
این شهر را خالی از ابراهیم میکردیم
تا عشق ما ثابت بگردد آسمانی نیست
نقش خدا را در زمین ترسیم میکردیم
بازار گرم چاپلوسان خاکبوسی بود
ما صرف در پیش خدا تعظیم میکردیم
از دردها از ابتدا گر با خبر بودیم
دل را برای صاحبش تسلیم میکردیم
نجیب بارور
اندوه خود را اینچنین تقسیم میکردیم
او شاد بود و میشمردم خندههایش را
در بین غمها از خوشی هم بیم میکردیم
وقتی طپشهای دلم بیانتها میشد
نبض دلش را با دلم تنظیم میکردیم
مانند دیواری اگر میریختیم از درد
از خشت دل بار دگر ترمیم میکردیم
تا چشم بدخواهانِ بتها تیرهتر گردد
این شهر را خالی از ابراهیم میکردیم
تا عشق ما ثابت بگردد آسمانی نیست
نقش خدا را در زمین ترسیم میکردیم
بازار گرم چاپلوسان خاکبوسی بود
ما صرف در پیش خدا تعظیم میکردیم
از دردها از ابتدا گر با خبر بودیم
دل را برای صاحبش تسلیم میکردیم
نجیب بارور