دم چه کار آید زمانی که بدون همدم است
زندگی کردن بدونت مرگهای پیهم است
غالبِ این جنگ، مغلوب است در واقع بدان
گردن سهراب در پایینِ تیغ رستم است
خندهی غمگین نمایشگاه زخم سینه بود
شادیام از سرخوشی نه پرده به روی غم است
رفتهای اما نبردی خاطراتت را ز من
خاطرات زخمی اینروزها بیمرهم است
جوهر هستی من هستی، نباشی ناقصم
بیدرفش گیسوانت، لشکری بیپرچم است
در تو خود را دیده بودم، بیتو مفقود از خودم
ای که صدمیخانه بودی، جامهایم بیجم است
دل چه کار آید که پس دادی برای عاشقت
سر چه کار آید که در پیش قدمهایت کم است
زندگیام با تو معنا یافت، ای تفسیر دل
با تو ماتم، عید و بیتو عید، روز ماتم است
زندگی کردن بدونت مرگهای پیهم است
غالبِ این جنگ، مغلوب است در واقع بدان
گردن سهراب در پایینِ تیغ رستم است
خندهی غمگین نمایشگاه زخم سینه بود
شادیام از سرخوشی نه پرده به روی غم است
رفتهای اما نبردی خاطراتت را ز من
خاطرات زخمی اینروزها بیمرهم است
جوهر هستی من هستی، نباشی ناقصم
بیدرفش گیسوانت، لشکری بیپرچم است
در تو خود را دیده بودم، بیتو مفقود از خودم
ای که صدمیخانه بودی، جامهایم بیجم است
دل چه کار آید که پس دادی برای عاشقت
سر چه کار آید که در پیش قدمهایت کم است
زندگیام با تو معنا یافت، ای تفسیر دل
با تو ماتم، عید و بیتو عید، روز ماتم است