#پارت_شصت_و_هشتم
* ابوبکرصدیق رضی الله وعنه درچنگال کفار *
" ابوبکرصدیق رضی الله و عنه" روزی مشغول دعوت مردم به سوی خدا و رسول بود. درهمین حین مشرکان بر او تهاجم آوردند واورا سخت مورد ضرب و شتم قرار دادند. " عقبه بن ربیعه" باکفش هایش چنان برسروصورت " ابوبکر" زد که بینی اش ازچهره تشخیص داده نمیشد.
" بنوتیم" حضرت "ابوبکر" را درحالی بردوش حمل میکردند که در مرگ وی تردیدی نداشتند. تا اینکه آخر روز به سخن آمد و اولین سخنش این بود که حال رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) چطوراست.
" بنوتیم" اورا ملامت و سرزنش کردند ( که همه مصیبت ها به سبب او واردشده اند هنوز هم دست از وی نمی کشی) .
سپس برخاستندوبه مادرش ام الخیرگفتند:سعی کن اوراغذایی بدهی یاچیزی بنوشانی.هنگامی که خلوت شدمادرش اصرارکردتاچیزی تناول کند،امااوتنهاپرسید:رسول الله صلی الله علیه وسلم چگونه اند؟مادرش گفت:به خدادرمورد دوست تواطلاعی ندارم.ابوبکرگفت:پس نزدام جمیل بنت خطاب برو.اونزدام جمیل که تازه مسلمان شده بودرفت واوراباخودنزدابوبکررضی الله عنه آورد.
ابوبکرصدیق " ازحال رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله وسلم ) پرسید؛ " امجمیل" گفت: آنحضرت تندرست و سالم هستند. حضرت " ابوبکر" گفت سوگند به خدا، من نه غذا می خورم ونه آب می نوشم تا اینکه شخصاََ رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم) را زیارت نکنم.
مادر حضرت" ابوبکر" و " ام جمیل" کمی درنگ کردند، وهمینکه آمدو رفت مردم قطع شد، حضرت " ابوبکر" را درحالی که برآنها تکیه میکرد به نزد رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله وسلم) بردند، رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم) بادیدن این حالت سخت متاثر گردید.ابوبکرگفت:یارسول الله!من مشکلی ندارم؛تنهاچهره ام توسط آن فاسق صدمه دیده است واین هم مادرمن اسن که رفتاری نیک بافرزندش داردوشمافردی مبارک اید،اورابه سوی الله فراخوانیدوبرایش دعابفرمایید،شایدبه سبب شماخداونداوراازآتش جهنم نجات دهد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم برای مادر حضرت " ابوبکر " ( رضی الله وعنه) دعای هدایت کرد و اورا به اسلام فراخواند، او همان وقت مشرف به اسلام گردید.
🖊ام اعتصام...ر.بلانوش
@Nbirahmat
* ابوبکرصدیق رضی الله وعنه درچنگال کفار *
" ابوبکرصدیق رضی الله و عنه" روزی مشغول دعوت مردم به سوی خدا و رسول بود. درهمین حین مشرکان بر او تهاجم آوردند واورا سخت مورد ضرب و شتم قرار دادند. " عقبه بن ربیعه" باکفش هایش چنان برسروصورت " ابوبکر" زد که بینی اش ازچهره تشخیص داده نمیشد.
" بنوتیم" حضرت "ابوبکر" را درحالی بردوش حمل میکردند که در مرگ وی تردیدی نداشتند. تا اینکه آخر روز به سخن آمد و اولین سخنش این بود که حال رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) چطوراست.
" بنوتیم" اورا ملامت و سرزنش کردند ( که همه مصیبت ها به سبب او واردشده اند هنوز هم دست از وی نمی کشی) .
سپس برخاستندوبه مادرش ام الخیرگفتند:سعی کن اوراغذایی بدهی یاچیزی بنوشانی.هنگامی که خلوت شدمادرش اصرارکردتاچیزی تناول کند،امااوتنهاپرسید:رسول الله صلی الله علیه وسلم چگونه اند؟مادرش گفت:به خدادرمورد دوست تواطلاعی ندارم.ابوبکرگفت:پس نزدام جمیل بنت خطاب برو.اونزدام جمیل که تازه مسلمان شده بودرفت واوراباخودنزدابوبکررضی الله عنه آورد.
ابوبکرصدیق " ازحال رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله وسلم ) پرسید؛ " امجمیل" گفت: آنحضرت تندرست و سالم هستند. حضرت " ابوبکر" گفت سوگند به خدا، من نه غذا می خورم ونه آب می نوشم تا اینکه شخصاََ رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم) را زیارت نکنم.
مادر حضرت" ابوبکر" و " ام جمیل" کمی درنگ کردند، وهمینکه آمدو رفت مردم قطع شد، حضرت " ابوبکر" را درحالی که برآنها تکیه میکرد به نزد رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله وسلم) بردند، رسول الله ( صلی الله علیه وآله وسلم) بادیدن این حالت سخت متاثر گردید.ابوبکرگفت:یارسول الله!من مشکلی ندارم؛تنهاچهره ام توسط آن فاسق صدمه دیده است واین هم مادرمن اسن که رفتاری نیک بافرزندش داردوشمافردی مبارک اید،اورابه سوی الله فراخوانیدوبرایش دعابفرمایید،شایدبه سبب شماخداونداوراازآتش جهنم نجات دهد.
رسول الله صلی الله علیه وسلم برای مادر حضرت " ابوبکر " ( رضی الله وعنه) دعای هدایت کرد و اورا به اسلام فراخواند، او همان وقت مشرف به اسلام گردید.
🖊ام اعتصام...ر.بلانوش
@Nbirahmat