『 ﮼سغوت』 dan repost
#ادامه_prt_94
قدمی به سمتش برداشتم و تو چشمای براقش زل زدم و گفتم:
– میشه نری؟
مردمک چشماش میلرزید و به وضوح میتونستم حس کنم انتظار این حرفارو از من نداشت! سرشو به چپ و راست تکون داد و درحالی که عقب میرفت، نگاه نامطمئنش رو از چشمام گرفت و گفت:
– دوسِت ندارم که بمونم!
--------------------📕📌
『 سغوت』
_ریرا_
قدمی به سمتش برداشتم و تو چشمای براقش زل زدم و گفتم:
– میشه نری؟
مردمک چشماش میلرزید و به وضوح میتونستم حس کنم انتظار این حرفارو از من نداشت! سرشو به چپ و راست تکون داد و درحالی که عقب میرفت، نگاه نامطمئنش رو از چشمام گرفت و گفت:
– دوسِت ندارم که بمونم!
--------------------📕📌
『 سغوت』
_ریرا_