#یادداشت_سیزدهم
دور زمانی بود که تنها ایستادن کنار پنجره و تنها نگاه کردن به بیرون، ردی از درد روی قلبم بجا میگذاشت. انگار این تنها ایستادن و شاهد وقایع بودن مفهومی رنجآور با خودش حمل میکرد که معنای آن را نمیدانستم. به کسانی فکر کردم که تنها در زندانی بدون پنجره مدتی طولانی را سر میکنند. چه بر سرشان میآید؟
اینجا پشت این پنجره، من از دیدن کوه خاکستری و درختان سبز پایینش سیر نمیشوم. انگار که دارم یکی از نقاشیهای دوران کودکیام را تماشا میکنم. هر وقت دست به قلم میشدم تا نقاشی تازهای را شروع کنم، اولین چیزی که به ذهنم میرسید همین صحنه بود. با آب و تاب رنگش میکردم. معمولا سر کوهها برف سفیدی داشت و بقیهاش را مخلوطی از قهوهای و خاکستری میزدم.
اما درختها را هر قدر میتوانستم سبز میکشیدم. انتخابم هم کاج بود که در اوج سرما هم بتوانم سبز نقاشیاش کنم. این تصویر مورد علاقه من بود.
روزی در زمانی جایی چیزها برایمان معنایی پیدا کردهاند و با ما ماندهاند. شاید وقتش رسیده باشد که این معناها را دوباره ورق بزنیم و از نو بخوانیم. شاید بخواهیم بعضی معناها را تغییر بدهیم و بعضی را نگه داریم. بستگی به پنجرهای دارد که از میانش در حال تماشا هستیم.
پ.ن: لطفاً اگر مایل بودید، هر کدام از یادداشتهایم را که دوست داشتید، برای دوستانتان یا در گروهها و کانالتان بفرستید و دیگران را به عضویت در کانال پنجره نوشت دعوت کنید.
سپاسگزارم.
🖊 قاصدک
بیست و سوم تیرماه ۱۴۰۲
@panjerehnevesht
دور زمانی بود که تنها ایستادن کنار پنجره و تنها نگاه کردن به بیرون، ردی از درد روی قلبم بجا میگذاشت. انگار این تنها ایستادن و شاهد وقایع بودن مفهومی رنجآور با خودش حمل میکرد که معنای آن را نمیدانستم. به کسانی فکر کردم که تنها در زندانی بدون پنجره مدتی طولانی را سر میکنند. چه بر سرشان میآید؟
اینجا پشت این پنجره، من از دیدن کوه خاکستری و درختان سبز پایینش سیر نمیشوم. انگار که دارم یکی از نقاشیهای دوران کودکیام را تماشا میکنم. هر وقت دست به قلم میشدم تا نقاشی تازهای را شروع کنم، اولین چیزی که به ذهنم میرسید همین صحنه بود. با آب و تاب رنگش میکردم. معمولا سر کوهها برف سفیدی داشت و بقیهاش را مخلوطی از قهوهای و خاکستری میزدم.
اما درختها را هر قدر میتوانستم سبز میکشیدم. انتخابم هم کاج بود که در اوج سرما هم بتوانم سبز نقاشیاش کنم. این تصویر مورد علاقه من بود.
روزی در زمانی جایی چیزها برایمان معنایی پیدا کردهاند و با ما ماندهاند. شاید وقتش رسیده باشد که این معناها را دوباره ورق بزنیم و از نو بخوانیم. شاید بخواهیم بعضی معناها را تغییر بدهیم و بعضی را نگه داریم. بستگی به پنجرهای دارد که از میانش در حال تماشا هستیم.
پ.ن: لطفاً اگر مایل بودید، هر کدام از یادداشتهایم را که دوست داشتید، برای دوستانتان یا در گروهها و کانالتان بفرستید و دیگران را به عضویت در کانال پنجره نوشت دعوت کنید.
سپاسگزارم.
🖊 قاصدک
بیست و سوم تیرماه ۱۴۰۲
@panjerehnevesht