ادامه 👇
👦آره وقتی داشت گریه میکرد همش به من زُل زده بود
👨🦰عجب
👦اما من اونو نشکوندم. من این کارو نکردم
👨🦰پس میدونی که این کارو تو نکردی !
👦خُب میدونی چیه ، من از روی عمد این کارو نکردم . وقتی بابک اون پسر احمق منو هل داد طرف میز نتونستم جلوی شکستن اونو بگیرم!
👨🦰پس بابک تو رو هل داد
👦آره خیلی چیزای دیگه هم افتاد رو زمین ، اما فقط پرنده سفالی احسان شکست .من نمیخواستم اون بشکنه . پرنده اون خیلی خوب شده بود.
👨🦰درسته تو واقعاً نمی خواستی که اون بشکنه !
👦نه ، اما احسان حرفم و باور نمی کنه.
👨🦰فکر نمیکنی اگه حقیقتو بهش بگی حرفتو باور میکنه؟
👦نمیدونم ، اما میخوام بهش بگم که چی شده .چه باورش بشه چه نشه .
فکر میکنم اون باید بخاطر اینکه دفترمو زمین انداخت ازم معذرت خواهی کنه
🔹چنین نتیجه ای برای پدر سامان شگفت انگیز بود ، سامان بدون اینکه سوال پیچ شود تمام ماجرا را تعریف کرده بود و بدون شنیدن هیچ نصیحتی راه حل مشکل پیدا شده بود.
برای پدر باور کردنی نبود که بدون هیچ گونه سوال کردن و فقط با " گوش دادن " و " پذیرفتن احساسات " پسرش توانسته بود به او کمک کند.
@pedarmadarherfee
👦آره وقتی داشت گریه میکرد همش به من زُل زده بود
👨🦰عجب
👦اما من اونو نشکوندم. من این کارو نکردم
👨🦰پس میدونی که این کارو تو نکردی !
👦خُب میدونی چیه ، من از روی عمد این کارو نکردم . وقتی بابک اون پسر احمق منو هل داد طرف میز نتونستم جلوی شکستن اونو بگیرم!
👨🦰پس بابک تو رو هل داد
👦آره خیلی چیزای دیگه هم افتاد رو زمین ، اما فقط پرنده سفالی احسان شکست .من نمیخواستم اون بشکنه . پرنده اون خیلی خوب شده بود.
👨🦰درسته تو واقعاً نمی خواستی که اون بشکنه !
👦نه ، اما احسان حرفم و باور نمی کنه.
👨🦰فکر نمیکنی اگه حقیقتو بهش بگی حرفتو باور میکنه؟
👦نمیدونم ، اما میخوام بهش بگم که چی شده .چه باورش بشه چه نشه .
فکر میکنم اون باید بخاطر اینکه دفترمو زمین انداخت ازم معذرت خواهی کنه
🔹چنین نتیجه ای برای پدر سامان شگفت انگیز بود ، سامان بدون اینکه سوال پیچ شود تمام ماجرا را تعریف کرده بود و بدون شنیدن هیچ نصیحتی راه حل مشکل پیدا شده بود.
برای پدر باور کردنی نبود که بدون هیچ گونه سوال کردن و فقط با " گوش دادن " و " پذیرفتن احساسات " پسرش توانسته بود به او کمک کند.
@pedarmadarherfee