حیران و چشم در راهِ قطار روزها،
بر چمدانی نشسته بودم!
تا اینکه شانههای برهنهی تو را دیدم،
روزها را از یادم بردم و قطار را،
پس با تو به سرزمین جنون
سفر را آغاز کردم.
-شالو
بر چمدانی نشسته بودم!
تا اینکه شانههای برهنهی تو را دیدم،
روزها را از یادم بردم و قطار را،
پس با تو به سرزمین جنون
سفر را آغاز کردم.
-شالو