جنگل پرتقالِ من،
غروب که میشود چشمهایم نابسامان میشوند از نبودنت،
کلماتم،شعرهایم
بر میخیزند و سپیدهدمِ دستهای تو را میجویند، این من هستم که باید به آنها بگویم «باز نمیگردی».
_شالو
غروب که میشود چشمهایم نابسامان میشوند از نبودنت،
کلماتم،شعرهایم
بر میخیزند و سپیدهدمِ دستهای تو را میجویند، این من هستم که باید به آنها بگویم «باز نمیگردی».
_شالو