سال اول دبیرستانم رو کاملا یادمه، اولین روز مدرسه، اولین زنگ؛ ادبیات!
من همیشه عاشق درس ادبیات بودم.
توی اونروز، شانس بهم رو کرده بود و کسی که از در اومد تو، خانم شریفی بود. خب بالطبع نمیشناختمش تا اون موقع. ولی وقتی شروع به صحبت کرد، دیدم که من محو صحبتای ایشون شدم.
از اون موقع تا الان ۶ سال میگذره، خانم شریفی هنوز مثل یه رفیق کنارمه. توی همهی سختیای زندگی اولین نفریه که سراغش میرم. واسه دیوونهبازیا و بچهبازیام یه رفیقه، مثل یه مادر برام دلسوزه و مثل یه همراه توی همهی موقعیتهای زندگی پشتیبانمه. خانم شریفی عزیزم من عمیقا دوستتون دارم و روزتون رو بهتون تبریک میگم. کاش معلمایی مثل شما بیشتر و بیشتر بودن❤️
من همیشه عاشق درس ادبیات بودم.
توی اونروز، شانس بهم رو کرده بود و کسی که از در اومد تو، خانم شریفی بود. خب بالطبع نمیشناختمش تا اون موقع. ولی وقتی شروع به صحبت کرد، دیدم که من محو صحبتای ایشون شدم.
از اون موقع تا الان ۶ سال میگذره، خانم شریفی هنوز مثل یه رفیق کنارمه. توی همهی سختیای زندگی اولین نفریه که سراغش میرم. واسه دیوونهبازیا و بچهبازیام یه رفیقه، مثل یه مادر برام دلسوزه و مثل یه همراه توی همهی موقعیتهای زندگی پشتیبانمه. خانم شریفی عزیزم من عمیقا دوستتون دارم و روزتون رو بهتون تبریک میگم. کاش معلمایی مثل شما بیشتر و بیشتر بودن❤️